به گزارش خبرنگار پایگاه خبری-تحلیلی صدای حوزه، حجت الاسلام و المسلمین محسن قنبریان از اساتید برجسته حوزه علمیه به عنوان یکی از چهار سخنران ویژه جشنواره فیلم مردمی عمار امسال، از سینمای عدالتخواهی گفت و شاخصه های آن را تبیین کرد. وی در سخنان خود که با موضوع «سینمای عدالتخواه؛ ارزش ها و ضد ارزش ها» بیان شد، در ابتدا مقدمه ای در رابطه با سینما ذکر کرد سپس درباره عدالت و در نهایت در رابطه با سینمای عدالتخواه نکات خود را بیان نمود. مشروح صحبت های حجت الاسلام قنبریان را در ادامه می خوانید:
دو تمثال از قرآن شریف در محضرتان یادآوری می کنم. از دو تجسم و نمایش در قرآن که به معنای دقیق میتوان گفت نمایش هستند و از آنجا می خواهیم یک اصل را برای تجسم بخشی ها و نمایش دهی ها استخراج کنیم.
ماجرای داوری حضرت داوود(ع)
در آیه ۲۱ تا ۲۴ سوره صاد ماجرای دو فرشته را بیان می کند که برای حضرت داوود(ع) تجسم پیدا می کنند تا به او درسی دهند. هرچه در قرآن به عنوان تجسم و تمثل هست به عنوان نمایش به کار برده نمی شود. خصوص اینجا حامل یک پیام است، یک بازی در حضور یک پیغمبر صورت می گیرد تا به او یک پیغام ارسال شود. در حالی که می شد فرشته وحی نازل شود و همان پیغام را ارسال می کرد.
اما در جلوی او یک تخاصم صورت میگیرد و رد و ابرامی از سوی دو ملک صورت میگیرد، که نزد حضرت داوود مجسم شدند، «وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ»، آیا خبر این مخاصمه به تو رسید که از دیوار بلند خانه داوود رد شدند و رفتند و در محرابش وارد شدند، «إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ»، وقتی وارد شدند او دستپاچه شد، آنها از در وارد نشدند بلکه از دیوار بلندی که کاخ داوود داشت وقتی یک باره آنها را در محراب خودش دید جا خورد.
«قَالُوا لَا تَخَفْ»، نترس، فرشتگان گفتند در حالیکه داوود نمیدانست آنها فرشته هستند. «خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ» ما با هم خصمی داریم و دعوای حقوقی خود را پیش تو آورده ایم، یکی مان بر دیگری بغی کرده است، «فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ»، بین ما به حق حکم کن و ستم نکن و ما را به راه درست هدایت کن.
دعوا را دقیقا مثل یک نمایش برایش گذارش کردند. یکی به دیگری گفت إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً برادر من ۹۹ گوسفند دارد وَلِیَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ، و من یکی دارم، «فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ»، آن نود و نه تایی به من میگوید این یکی را هم به من بسپار؛ در استدلال هم بر من چیره شده؛ چرا که هم مال او بیشتر است و هم تسلط گفتارش بر من غلبه کرده است. اینجا داوود(ع) گفت: قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ
نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ به آن نود و نه تایی گفت تو داری ظلم می کنی که می خواهی آن یکی را بگیری و آن یکی را هم به ۹۹ تای خود اضافه کنی، «وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» البته فقط تو نیستی؛ خیلی از شریک ها به همدیگر ظلم می کنند به جز کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند «وَقَلِیلٌ مَا هُمْ» ، آنها هم خیلی کم هستند «و ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاه»، به یکباره حضرت داوود(ع) متوجه شد که ما امتحانش کردیم!
پس این یک نمایش بود؛ اکثر مفسران گفته اند که این دو نفر مخاصمه ای نمایشی داشتند و دعوای واقعی نبوده است؛ این دو نفر، دو مَلَک بوده اند نه انسان واقعی؛ پروردگار عالم میتوانست مانند موارد دیگر که پیام خود را به حضرت داوود می فرستاد، این جا هم همان کار را انجام بدهد، اما یک نمایشی در حضور حضرت داوود اجرا کرد «أَنَّمَا فَتَنَّاه» و او به یکباره گمان پیدا کرد، که ما او را امتحان میکنیم، «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ»، از همین جا توبه کرد؛ تفصیلات را بیان نمیکنم اما به همین نکته دقت کنید که پروردگار عالم یک پیغام را از طریق نمایش برای یکی از برترین بندگان خود کارگردانی کرد.
در نمونه دوم در آیه ۳۱ مائده عنوان میکند که زمانی که قابیل، هابیل را کشت اولین بار بود که فردی کشته می شد و قبل از آن اصلاً میتی نبود که بدانند باید با آن چه کار کنند؛ قابیل نه سزاوار بود که جبرئیل برای او بفرستند و از طرف دیگر هم بدن میت نباید روی زمین بماند؛ آنجا آیه قرآن این است که «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ» ، خداوند کلاغی را فرستاد که با چنگال های خود زمین را باز میکرد، «لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی
سَوْءَهَ أَخِیهِ»؛ این لام، لام تألیف است؛ او را فرستاد تا به قابیل نشان دهد پیکر برادر خود را چه کار کند «قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَهَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ» قابیل عنوان کرد که من از یک کلاغ کمتر نیستم و کار او را انجام داد؛ پس اولین دفن هم توسط یک کلاغ نمایش داده شد.
من دو نمونه گفتم از دو نمایش که کارگردانی آن توسط خدای متعال بوده است. عرض شد تسامحا درباره سینما عنوان می شود؛ اگر بعدا شنیدید که امام حسن و امام حسین علیهما السلام برای دادن آموزش وضو به یک پیرمرد چون بزرگتر از آنها بود و اینکه آنها امام بودند اما چون آن پیرمرد از آنها بزرگتر بود، به جای آن که از لفظ استفاده کنند و از امر به معروف لسانی استفاده کنند نمایشی را با هم بازی کردند که من وضو میگیرم و برادر من نیز وضو میگیرد؛ شما عنوان کن که وضوی کدام یک از ما بهتر است؛ از این قرآن یاد گرفتند نه از نمایشهای یونان و…؛ این گونه نمایش یک روش برای انتقال پیام که فوق العاده نافذ است و در جان انسان می نشیند.
به لحاظ حِکَمی ما یک عقل عملی داریم و یک عقل نظری که کار عقل نظری این است که از مبادی عالی حرف را بگیرد؛ مبادی عالی از انسان به بالا هستند تا خدای متعال. جنود تحت امر جبراییل، همه موکلان علم اند و جنود تحت تصرف عزرائیل همه فرشتگانی هستند که در گرفتن جان به حضرت عزرائیل کمک می کنند. جبرئیل حامل علم در عالم است؛ عالیترین نوع علم که وحی است را خود به اذن الهی تدبیر میکند برای پیامبران و همه علوم دیگر هم فرشتگان تحت امر جبراییل متصدیان آن هستند.
عقل نظری آن چیزی در انسان است که می تواند از مافوق که این جور مبادی هستند تا خدای متعال را دریافت کند. پس هر کسی چیزی می اندیشد و چیزی می آموزد – فرق نمی کند در کدام یک از حوزه های علم باشد به شرطی که علم باشد و کشفی از واقع باشد – تحت اثر این جنود است. ابن سینا و دیگران استدلال کردند مقدماتی که برای علم طی می شود همه مقدماتی است که نفس را مستعد می کند که این علم را یاد بگیرد و از مافوق بگیرد.
عقل عملی در ذیل عقل نظری قرار میگیرد و اثرگذاری در مادون را برعهده میگیرد. اینکه یک استاد بتواند یک حرف را به صورت شیرین و جذاب به دانشجو ارائه دهد؛ یا یک هنرمند آنچه از طریق شهود یافته یا از جایی دانسته است، در شهود و الهامات خود، در خیالات متصل یا منفصل خودش آن چیزهایی را که یافته، که همه ذیل عقل نظری قرار می گیرند، وقتی به وسیله عقل عملی بتواند در مادون اثر کند مولوی شود و مثنوی ، حافظ شود و دیوان حافظ، یک هنرمندی بشود و از طریق نمایش و رمان و ابزارهای مختلف هنری آن را ارائه دهد؛ این اثرگذاری در مادون، ذیل عقل عملی قرار می گیرد.
پس حوزه نمایش، حوزه تصویرگری، روایتگری و سینما و همه اینها تحت تاثیر شعب عقل عملی قرار می گیرند که باید خودش اثر گرفته از عقل نظری باشد. آن اصل مهم آن است که ما در اینجا با مفهوم قرآنی به نام «إفک» مواجه هستیم. شما وقتی داستانی را نقل میکنید یا میسازید اجزای آن داستان فرضی هستند و حتما ما بازائی در خارج ندارند. آیا زمانی که از موضوعی به صورت داستانی فرضی بحث می شود؛ مثلاً همین جا که این دو فرشته با هم خصم نبودند ولی راجع به این ماجرا صحبت میکردند، صرفاً ماجرا را دروغ میکند؟ واضح است که این دروغ نیست.
زمانی که شما شخصیت فرضی درست می کنید و بر زبان او سخنانی را می گویید، این جا دروغ مصطلح صدق نمیکند؛ اما کماکان روایت و داستان و نمایش شما می تواند متصف به دروغ باشد و آن زمانی است که به لحاظ ترکیبی و تالیفی منطبق بر نوامیس عالم نباشد. با آن چیزی که صنع خدای متعال است ناهمخوان باشد. صنع خدای متعال همه بر سبیل درست و راست گذاشته شده است.
اگر سازه شما، سازهای بود که مقابل این صنع حرکت می کند به حساب اجزا نه بلکه به حسب تالیف و ترکیب، کل بدنه داستان شما از ابتدا تا انتها، مخالف نوامیس عالم است و خدا هم چنین چیزی را هیچ وقت در عالم محقق نمیکند و خلاف عدل و حکمت الهی است. یعنی حکمت خداوند مانع از این است که داستان شما در جهان واقع اتفاق افتد؛ شما اینجا «إفک» ساخته اید که یک دروغ ترکیبی است.
در قرآن دو آیه آمده است؛ آیه ۱۷ سوره عنکبوت،«إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا»، در رابطه با بت پرستان می فرماید آنها غیر از خدای متعال را پرستش می کردند؛ إِفک خلق کردند که در ادبیات به آن اسطوره میگویند؛ اسطوره همان بتی است که در ادبیات پیدا می شود. اگر یک پیکر فلزی و سنگی درست شد به آن اوثان(بت) می گویند، اگر تمثیل ادبی پیدا کرد، بدان اسطوره میگویند؛ آن چیزی برای این بت ها تراشیده می شد درشت تر آن چیزی بود که در اسطوره ها می آمد. اما آن چیزی که بتها را موجه کرده بود آن اسطوره ها بود. که آن بت فرضی را خدا میکردند که با ما چه کارها میکند. قرآن آن را با «و تَخْلُقُونَ إِفْکًا» نام برده است که به این معنی است که دروغ میساختند.
در ادبیات ممکن است چیزی خلق شود که مطابق با واقع نیست. اگر اسطوره های هومر را بخوانید واقعا اثر جذابی است ولی همه إِفک هستند. عجیب تر این که در آیه ۴۵ سوره شعرا، آن چیزی که ساحران فرعون درست کردند را به إِفک تعبیر میکند؛ «فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ»، حضرت موسی عصایی که در دستش بود را انداخت و عصا ما یَأْفِکُونَ را بلعید. آیت الله جوادی آملی میفرمایند که طناب ها را نخورد و ما الان می دانیم که آنها طناب بودند اما کاری کرده بودند که در چشم بینندگان مار و اژدها بود.
اینجا موسی وقتی عصا را انداخت، افِک آنها را بلعید؛ نه تنها طناب ها را. نکته ظریفی است که عصای حضرت موسی یک اژدهای خیالی نبود بلکه واقعی بود، اگر اژدهای حضرت موسی همه طناب ها را می خورد حرف فرعون واقع می شد که اژدهای حضرت موسی بزرگتر است و پیروز شده؛ در حالی که عصای حضرت موسی چیزی را بلعید که سحر آنها بود نه طناب. پس قرآن، سحری که ساختند را به إفک تعبیر میکند. نتیجه میگیریم، اگر چیزی ولو جزئا قابل صدق بر دروغ نباشد و نتوان گفت، دروغ است.
در رمان و فیلمی که شما میسازید، شخصیت ها میتوانند فرضی باشند، اما اگر هیأت تألیفی و ترکیبی او مقابل صنع پروردگار و نظام حکمی الهی است، قرآن به او إفک میگوید.
عدالت بر و عدالت در
عدالت هم دو گونه است عدالت بر و عدالت در که عدالت بر: که یعنی آن چیزی که شما می سازید، گزارش و فیلمی که می سازید منطبق بر نوامیس عالم باشد. منطبق بر تکوین عالم -که صدق و عدل دارد- باشد. کلمه پروردگار در عالم اولا مطابق با واقع است و ثانیا عادلانه و متناسب است. اگر فیلمی که شما درست می کنید -فرقی نمی کند در چه حوزهای باشد- باید منطبق با نوامیس عالم باشد تا إفک نشود و «عدالت بر» صورت بگیرد. اگر ساخته های ما مطابق با سنن الهی باشد، هم صدق دارد و هم عدل دارد.
شعرای قدیم مانند دعبل خزاعی و کمیت اسدی وقتی شعری را می سرودند از معصومین (ع) شنیدند «نطق روح القدس على لسانک»؛ این تو نبودی که این کلمات را انشا کردی بلکه روح القدس انشاء کرد. چون عقل نظری از مافوق میگیرد و در قالب کلمات به مادون می آورد. اگر به حافظ، لسان الغیب گفته می شود به خاطر آن است که یک اتصال به غیب دارد. بعد می بینیم بزرگی مانند مرحوم آیت الله شاه آبادی در قنوت برخی نماز های خود از غزلهای حافظ می خواند: «زان پیشتر که عالم فانی شود خراب، ما را ز جام باده گلگون خراب کن». اگر از این ماجرا خروج کرد افک است.
در آیه ۸ و ۹ سوره نحل، از جور یاد شده است. این هم نکته لطیفی در قرآن است که به سازه ها هم جائر میگوید. بعضی از سازه ها جائر هستند؛ آن چیزی که از حد وسط و میانه بیرون افتاده است. «وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ»، خدای متعال وسط راه را می رود و بعضی از این سازهها بیرون می افتند. پس یکی اینکه سازه شما که در حوزه هنر و ادبیات است باید مطابق نظام تکوین باشد و کلمه صدق و عدل بر آن صدق کند و تجلی اسما الهی باشد، عدالت بَر خواهد شد.
اما زمانی است که مضمون و خودش عدالت است که عدالت دَر میشود. عدالتی در خود دارد و پیام و مضمونش برای عدالت است که در ذیل عدالت تشریعی قرار می گیرد. اگر بخواهیم فیلم عدالت خواه بسازیم اینجا پیدا میشود و منظور این جاست که فیلمی اصلش مطابق با نظام عالم است و إفک نیست؛ حال این چنین فیلمی، مضمونش هم عدالت است که وارد عدالت تشریعی میشود.
عدالت تشریعی در یک کلام این است که عدالتی که از درون یک فرد شروع می شود، تعدیل قوای او باشد. قوه جاذبه و دافعه و قوای درک کننده او اگر در یک تعادل پیدا شدند، شما به این انسان عادل خواهید گفت. آن تعالیم فقهی و اخلاقی که این عدالت را می سازند به آن احکام عادلانه یا اخلاق عادلانه گفته می شود. عدالت را درست می کند. امام بزرگوار می فرمایند که اینجا اگر این عدالت اتفاق بیفتد آن وقت این فرد صلاحیت امامت جماعت، قاضی و شاهد را خواهد داشت. اگر این عدالت نباشد هیچ کدام از این کارها را نمی تواند انجام دهد.
این آدم که از درون عادل شده است، باید در منصب های مهم اجتماعی بنشیند. اگر نظمی در عالم به این شکل درست کردیم، تناسبی که میان نیروهای مختلف جامعه است درست کردیم، به این صورت که هر کسی را در سر جای خود و در حقی که دارد قرار دادیم، نظم اجتماعی درست می شود تا انسان کامل که آن را بالاتر دارد تا آنجایی که اسماء حضرت حق است. چه کسی اسماء را منظم می کند که رحمت خدا بر غضبش سبقت بگیرد؟
امام بزرگوار میفرمایند که دو اسم از اسامی پروردگار به نام الحکم العدل، حاکم و عادل است که آمده اول رحمت و غضب را منظم کرده و اسامی جمال و کمال را منظم کرده که چقدر باشد؛ بعد همان تجلی در اینجا انسان کامل می شود. امام بزرگوار می فرمایند از انسان عادل در درون ما تا قوای ما تا عدالت اجتماعی که خلیفه الله است تا عدالت در اسما را اگر کنار هم قرار دهیم یک خط مستقیم به نام صراط مستقیم میشود. آنگاه عدالت را به استقامت بر صراط مستقیم معنی میکند.
عدالت در نگاه امام خمینی(ره)
امام خمینی (ره) می فرماید عدالت در جامع ترین معنای خود که از فرد تا جمع ، قسط اجتماعی و اسما را شامل شود استقامت بر صراط مستقیم است. پس هر کس بر روی زمین عدالت گستری کند و برای قسط و عدل اجتماعی تلاش کند، دارد صفت حضرت حق را بر روی زمین بسط میدهد. آن آرایش در اسماء را در صفت اجتماعی بسط میدهد. به تعبیر مرحوم شاه آبادی در محضر خدا منظم کردن امور است. چه کار پیامبرانه ای خواهد شد! اگر هویت و شناسنامه حق و عدالت خواهی را از اینها نگیریم، آنوقت عدالت منهای معنویت در چنبره مارکسیستها که مذهب را افیون میدانند می افتد. عدالت خواهی در اینجا بسط دادن صفت حضرت حق است؛ یعنی آرایش اسماء را در زندگی اجتماعی بیاوریم.
شاخصه های سینمای عدالتخواهی
در زمینه سینمای عدالتخواه پنج نکته و بایسته عرض می شود. در بحثهای حِکَمی عنوان میشود که برحسب ماده و صورت علل چهارگانه وجود دارد. علت فاعلی؛ برای آنکه چیزی محقق شود، فاعل می خواهد. علت غایی نتیجه کار است. علت فاعلی را علت غایی به فاعلیت وادار می کند. بعد ابزاری لازم دارد که این علت مادی است. نهایتا صورتی که بر کار می افتد علت صوری است. این چهارتا را علل چهارگانه می گویند.
این چهار علل درسینمای عدالتخواه عنوان میشود. اول اینکه به لحاظ ماده و صورت إفک نباشد، طوری وقایع عالم را تصویر نکند که این دنیا، دنیای پوچی است و به نهیلیسم بیانجامد. یا غایت آن غایتی است که انگار هرج و مرجی در عالم است و فاعلیت حکیمی در کار عالم نیست. در نقدهای شهید آوینی به فیلم های مخملباف، همین است که آن چیزی که تو می سازی، سیاهه ایست که در خلقت خدای متعال این چنین نیست. نوعی إفک و تهمت به خدای متعال زدن است. این یک بایسته مهم است که عدالت بر است که حتما آن تصویری که می سازید، مطابق با ناموس عالم باشد.
تصویر فقر اشکالی ندارد چون مطابق با واقعیت است اما زمانی که شما واقعیتی را گزارش میکنید، گزارش شما چقدر مطابق با واقع است؟ نکند یک بخش های دیگری از آن واقعه جا مانده که در گزارش خود نیاورده ای! ما الان افرادی را داریم که ملحد شده اند و گیر اصلی آنها روایتی است که از عالم بوده که عدالت نداشته است. فقدان عدالت در خدای متعال را دلیل ملحد شدن می دانند.
گزارش شهر زیر آتشفشان فرو رفته ای که شب همه خوابیدند و صبح همه زیر خاکستر هستند -که این آدمها الزاما قصی القلبی نبوده اند و آدم های رئوف هم میانشان است؛- کافی بوده که یک فرد احساس کند خدا عادل نیست. نکته مهمتر آنکه چالش درونی فیلم یکی از ارزش های اساسی که باید در فیلم عدالت خواه رعایت شود این است که بین بینات و دردها و آسیب ها در تردد باشد. آیه عدالت در قرآن این را به ما بیان میکند: «انا ارسلنا رسلنا بالبینات»، شروع با بینات و چیزهای روشن است و نیاز به اثبات ندارند.
لزوم تاکید بر بینات در فیلم های عدالتخواه
یک فیلم عدالتخواه مکرراً باید بینات را مطرح کند؛ چون ممکن است بینات هم به مرور محل شک واقع می شوند و لازم شود برای بینات هم استدلال کنیم. یک فیلم عدالت خواه بینات الهی را تاکید می کند و از سر بینات به جنگ با چالش ها میرود. چالشهای که بخاطر ناسازگاری با این بینات آنها را دچار چالش کند و پیشنهادی ارائه دهد یا لااقل انگشتها را اشاره دهد که حل کنند. بینات مثل اینکه فاصله طبقاتی نباید باشد و همه قبول دارند. جامعه ای که بالا و پایین دارد و افرادی همیشه باید محکوم باشند و افرادی همیشه باید حاکم باشند؛ این جامعه جامعه عادلانه نیست، که نیاز به استدلال ندارد.
ولی ممکن است آنقدر هجمه رسانهای بر این بینات وارد شود که دور بعد برای همین بینات نیاز به استدلال باشد. چنانکه در دوره فراعنه که إفک می ساختند، این اتفاق افتاد و پذیرش نظام فرعونی و رعیتی جزء بینات شده بود. در تئوری شرک، این طور نیست که اول توحید بوده، بعد شرک پدید بیاید؛ بلکه اول جامعه دچار تبعیض شد و سپس تئوری شرک پدید آمد. وقتی تبعیض ساخته شود، برای آنکه موجه شود خدا را از خدایی میاندازند و عنوان می کنند خدایان متعددی است. یک خدایی، خدای فرعون است و دیگری خدای بردگان و خدای فرعون البته برتر است!
یا اگر یک خدا هست چنانچه در ادیان ابراهیمی است آن وقت بندگان را دوتا می کنند. عنوان می کنند عده ای پسر اویند و دیگری بردگان او هستند. پسر خدایی درست میکنند. مسیح ابن الله، ما که از مسیح نگران نیستیم از آنها که بعد ادعای وراثت مسیح می کنند نگران هستیم. رهبانان آنها عنوان می کنند ما وارثان پسر خدا هستیم و شما بردگان خدا هستید.
نظام تبعیض است که شرک می سازد و عدالت نیز توحید میسازد و شروع از بینات است. فرصت برابر برای همه یکی از بیانات عدالتخواهی است و اگر فیلمی آن را به چالش می کشد ضد عدالت است. اگر چالش های خود را با این بینات درگیر نمی کند، سردرگم است؛ دست آخر به نهیلیسم می انجامد. من عنوان نکردم مقصد، همه با هم برابر است؛ مثلا فردی صبح به سر کار می رود و دیگری می خوابد؛ بالاخره تفاوت ایجاد میشود اما نه تفاوت نجومی بلکه تفاوت در همین حد.
آن تفاوتی که طبیعی کار یک انسان نیست و برآمده از فکر و کار انسان نیست، بلکه به خاطر جایگاه و حُکمی است که پیدا کرده است و از اراده دیگری به او تفاضل داده می شود آنها عادلانه نخواهد بود. اما عدالت هایی که تفاضل کسی است که کار برتری کرده با کسی که کاری کمتر کرده است آن تفاوت طبیعی خواهد بود و مخالف عدالت نیست، اما فرصت برابر برای همه که همه بتوانند تحصیل کنند و مزایای دیگر را کسب کنند، اینها جزء بینات عدالت است.
مثلاً فیلم ، «دیدن این فیلم جرم است» را وقتی میدیدم سر موضوع حساس و خوبی رفته بود اما این ذهن من را اذیت میکرد که اگر الان این خانم شما این نبود که اسلحه به دست است آن وقت چه اتفاقی میافتاد و ما می دانیم که بسیاری از خانم هایی که محل این چالش واقع می شوند، شوهر آنها الزاماً فرمانده بسیج نیست. این ها بیناتی است که باید وقتی انتخاب داستان می کنی ولو این که اصل چالش داستان چالش جالبی باشد اما وقتی نسبتی با من دارد، من نمیتوانم بگویم که این یکی از آن بیناتی است که باید سر آن بایستم و حتما اجرا شود.
از قضا گاهی باید از حق خود برای جامعه گذشت؛ بلکه نسبت به حق دیگران است که باید غیور بود سر آن ایستاد. معیار سوم لحاظ کردن لیقوم الناس است. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ» تا مردم عدالت را برپا کنند. فیلم عدالت خواه، فیلمی است که عدالت را همراه با آزادی ببیند و در کنارش اقامه عدالت توسط مردم را تصویر کند. فیلم های رابین هودی از این حیث یک ضد ارزش هستند. چون عدالت اسلامی را تصویر نمی کند، چون کسی به نیابت از دیگران عدالت را انجام می دهند.
کار به دزدی و غیر دزدی بودن ندارم بلکه عدالتخواهی نیابتی را عنوان می کنم. از این حیث من فیلم جالب «دادِستان» آقای ده نمکی را با فیلم غول پول یا هیولای پول مقایسه کردم. به نظر میآید هیولای پول با وجودی که ساخت هالیوود است، بیشتر از فیلم دادِستان، مصداق «لیقوم الناس بالقسط» است. دادِستان، زود نیابت می گیرد، جنبش دانشجویی ایجاد می کند اما امنیتی ها کننده کار هستند. بعد رئیس جنبش دانشجویی باید یک هکر شود برای امنیتی ها، این عدالت اسلامی نیست.
از عدالتخواهی مردمی تا نیابتی
«لیقوم الناس بالقسط» یعنی آنچه در سابقه تمدنی ایران به کرات بوده اما الان مردم کم دارند. هم در فرهنگ پارسی و اسلامی بوده اما امروز ذهنیت آن است که یک میتی کومان باید بیاید و همه جا را درست کند. از قضا دوستان امنیتی هم به این ذهنیت علاقه دارند که مأمور اقامه عدالت ما هستیم؛ اگر جایی لازم بود از شما میخواهیم بیایید.
اتفاق بدی است که عدالتخواهی ذیل مأمور امنیتی معنا شود. در ستیز هم نیستند و میتوانند هم افزایی یکدیگر باشند. یک جایی اصلا کار من نیست و باید نیروی امنیتی و قضایی وارد شود؛ اما عدالت خواهی مردمی نباید به عدالت خواهی نیابتی بدل شود، که تا جایی ما هستیم و در ادامه عمله شویم به ما بگویند هکر شو، تجمع کن و… .
در فیلم «هیولای پول» خلاصه داستان این است که مجری برنامه دارد بورس را در تلویزیون تبلیغ میکند. در جایی سهامی را تبلیغ کرده و آن سهام زمین خورده است و آدم های آن از جمله یک انسان طبقه ضعیف ورشکست شدند. او به خود چیزی شبیه بمب وصل می کند و به استودیو وارد می شود و آدمی را گروگان می گیرد. شروع آن با یک نکته امنیتی است. اما دست آخر دوربین در خیابان راه می افتد و آدم های بسیاری که در حمایت از این فرد به خیابان آمدند نمایش میدهد و در آنجا به زور آنها و تصویر اینها سر رسوا کردن سهامدار اصلی اثر می کند. با همه نواقصی که فیلم هالیوود دارد اینجا «لیقوم الناس بالقسط» بیشتر در حال تصویر است.
عنصر چهارمی که باید رعایت شود غایت است. غایت فیلم باید قسط باشد؛ لیقوم الناس بالقسط را باید نشان دهد.
دوستان که مستند میسازند وقتی سراغ محلهای میروید که فقر دارد و می خواهید گزارش فقر را بیاورید، اگر فقط فقر را بیاورند، سیاه می آورند، إفک می شود و تنها نظام جمهوری اسلامی را نمیزند بلکه نظام پروردگار را غیر حکیمانه نشان می دهد. آنجا باید دنبال نقطه های امید گشت و کانونی که مردم میتوانند بلند شوند و کاری انجام دهند را نشان داد و آنها را به عنوان نقطه کانونی امید نشان دهد.
به لحاظ غایت هم باید رهنمون به قسط باشد که بسط دادن صفت حضرت حق است. باید نشان دهد که عدل حیات احکام است. چند فیلم مناسکی داریم که در رابطه با مناسک دینی در رابطه با زیارت، نماز و چیزهای دیگر است؟ چرا در آنها خبری از عدالت نیست؟
عدالت انگلستانی، مطلوب سینمای روشنفکری
من در فیلم یک تکه نان دنبال آن می گشتم؛ یک فیلم هنری جذاب و اثرگذار که امیرالمومنین میفرمایند العدل حیات الاحکام؛ کجای این فیلم است. انگار هر چقدر شخص منزوی تر، بی صداتر و حرف نزن تر باشد، او معنوی تر خواهد بود در حالی که بسط صفت حضرت حق است. فیلمهای مناسکی ما ساخته میشود از گزارشات اربعین تا مناسک دیگر؛ این ها این بعد در کنارش دیده نمیشود در حالی که باید به شکل اثباتی، ایجابی و نقدی دیده شود.
مثلاً در فیلم خروج تمایزهایی در آن است که قابل تامل است. از جلوه های بصری و هنرپیشه های جوان استفاده نکرده است، نکته اصلی که مرا جذب کرد و طبقه روشنفکر را جذب نکرد؛ سینمای روشنفکری ما اگر بخواهد به عدالت بپردازد دوست دارد کنش طبقه بورژوا و متوسط را با طبقه حاکم تصویر کند که در این دیالکتیک ثروت بتواند قدرت را تعدیل کند. او عدالت انگلستانی را دوست دارد. از ثروت برای تعدیل قدرت استفاده میکنند.
اما اگر در فیلمی کشاورزان و دهقانان برای محیط خودشان، جسارت نقد کردن قدرت سیاسی را داشته باشد، به مرام روشنفکران ما خوش نمی آید. اینکه محروم بخواهد با پریدن است از طبقه متوسط و بورژوا، حاکمیت را نقد کند خوشش نمی آید به خلاف دین ما که به شدت با این کنش موافق است.
دین ما اینجا الگوی سوده بنی همدانی دارد که زنی بلند شود از قبیله خود در بنی همدان، به کوفه بیاید حکم عزل بگیرد و برگردد. امیرالمومنین حکم عزل را دست این آدم می دهد؛ نمی فرمایند شما برو ما رسیدگی میکنیم. امروز در نظامهای اداری ما این کار منکوب است و عنوان می کنند که دیگران را جسور می کند. این چیزی است که ما باید به آن بپردازیم. مذهب باید در اختیار اینطور کنش های عدالتخواهانه باشد. باید غایت قسط باشد از توده مردم بلند شود و به سمت قسط رهسپار شود .
جوانان عدالتخواه، صدای مستضعفین باشند
مطلب پایانی اینکه خود فاعل عدالتخواه، که سینمای ایران اغلب از طبقه ای نیستند که ما انتظار فیلم عدالتخواه را از آنها داشته باشیم؛ این است که بیشتر فیلم های ما زرد است. فیلم هایی است که دغدغه های آنهاست.
ممکن است شخصی مانند فرهادی پیدا شود و تصویری از فقر و ناهنجاریهای اجتماعی ایران تصویر کند ولی حتی آن هم خود موضوع اصلی نیست و بیشتر برای سوزن زدن به جایی است. علامه حکیمی زمانی که می خواستند طلبه شوند چند ماهی را در منطقه های حاشیه نشین شهر ساکن شدند؛ زیرا زیست کردن با حس منتقل می شود و فقط با خواندن نیست.
باید تمام سنسور های بدن، مسئله فقر را بگیرد و مهمتر از آن مسئله تبعیض را دریافت کنند. در دهه های اخیر حداقل ۲۰ فیلم در رابطه با موضوع دانشجو داریم اما هیچکدام در رابطه با جنبش دانشجویی نیست و جنبش عدالتخواه دانشجویی سوژه یک فیلم سینمایی نشده است در حالی که دانشجو بیست بار سوژه شده است؛ این خبر از یک چیز دارد: این فاعل، فاعلی نیست که بتواند ترسیم کند.
طبقه محروم و مستضعف همانطور که در لابی قدرت نمایندهای قوی ندارند و همانطور در کمیسیون های مجلس و دولت نماینده قوی ندارند؛ همانگونه که اتاقبازرگانی زورش از یازده میلیون کارگر بیشتر است در سینمای ما هم زور و صدایی ندارند. می طلبد جوانهای خوبی، نماینده و صدای این طبقه مستضعف شوند و با اصولی که عرض شد، وظیفه ای که بر عهده دارند را انجام دهند.
مطالب مرتبط: