• امروز : شنبه - ۳ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
کل اخبار 6317اخبار امروز 0
11
کارگردان مستند آن زمستان طی گفت‌وگوی مفصلی مطرح کرد؛

«آن زمستان» فیلم سیاسی نیست/ آیت الله مصباح برخلاف تحریف صورت گرفته، بسیار مردمی بودند

  • کد خبر : 34885
  • 12 دی 1400 - 20:30
«آن زمستان» فیلم سیاسی نیست/ آیت الله مصباح برخلاف تحریف صورت گرفته، بسیار مردمی بودند
معتقدم «آن زمستان» این را نشان داد که آنچه را در مورد بعضی از بزرگان شنیده‌ایم آنگونه نیست. یک خط تحریف درباره علمایمان داریم. «آن زمستان» فیلم سیاسی نیست.

به گزارش صدای حوزه، امروز دوازدهم دی ماه نخستین سالگرد رحلت آیت الله محمدتقی مصباح یزدی است. آیت الله مصباح یزدی متفکری حکیم و نظریه‌پردازی دقیق بود. فلسفه را با روش استدلالی و معارف قرآن را با روش استظهاری و استنطاقی و تفقه را با روش اجتهادی بحث می‌کرد. سال ۱۳۹۷ خبر ساخت یک مستند درباره زندگی آیت الله مصباح، واکنش‌های متعددی را برانگیخت. مستندی که در روزهای اخیر در این سو و آن سوی کشور اکران می‌شود و رسانه ملی نیز در شبکه‌های مختلف خود آن را پخش کرد. به همین مناسبت با احمد شریف زاده تهیه کننده و کارگردان مستند «آن زمستان» به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

* «آن زمستان» نخستین تجربه فیلمسازی مستند شما بود یا قبلاً نیز در این عرصه کار کرده بودید؟

از سال ۱۳۸۴ مستند سازی را آغاز کردم اما همیشه در حاشیه بودم کار اصلی‌ام همین است و کار دیگری انجام نمی‌دهم.

*آثار قبلی که ساختید نیز در حوزه مستند علما و روحانیون بود؟

اولین فیلمی که ساختم «رؤیای بارانی» که در مورد یک مادر شهید بود. پس از آن نیز فیلمی با عنوان «تنها گریه کن» تولید شد، بعد از ساخت این آثار بود که تعدادی مستند در مورد علما ساختم، بخشی از مستند «حدیث سرو» را نیز مشارکت در ساخت داشتم، همچنین دو اثر دیگر با موضوع سفرهای استانی رهبر معظم انقلاب برای دفتر نشر آثار ایشان ساخته شد که یکی از آنها مستندها «پیراهنی برای یوسف» است.

*چه شد «آن زمستان» را ساختید؟ آیا این سفارش از طرف مؤسسه اوج یا دفتر آیت الله مصباح یزدی به شما پیشنهاد شد یا اینکه این ایده خودتان بود؟

در مورد «آن زمستان» خیلی حرف دارم. واقعیت این است که «آن زمستان» سفارش دهنده‌ای نداشت، البته سرمایه گذار داشت اما سفارش دهنده نداشت؛ سرمایه گذار سازمان اوج بود.

*ایده از کجا آمد؟

با توجه به تجربه‌هایی که در مورد زندگی علما داشتیم سعی کردیم بیشتر در خصوص علمای عصر معاصر اثر تولید کنیم.

*یعنی با آنها تجربه شخصی هم داشته باشید؟

شاید این بود که خودمان با ایشان تجربه شخصی داشته باشیم، برای مثال یک زمانی گفته می‌شود مرحوم آیت الله سید علی قاضی چنین و چنان بود اما بنده از همان اوایل که چشم باز کردم دوست داشتم بدانم مرحوم آیت الله بهجت چطور هستند چرا که رفتن به مسجد، نماز خواندن و… ایشان را دیده بودم حال، دوست داشتم بیشتر بدانم؛ بنابراین ورود به وادی علما بحث بسیار مفصلی است.

نخستین باری که در نماز جماعت مرحوم آیت الله بهجت شرکت کردم مربوط به سال ۱۳۷۸ می‌شود، آن زمان تازه به قم آمده بودم و دوستم با تعریف فراوان از این عالم وارسته مرا به نماز جماعت ایشان برد؛ فضای غریبی بود. همین امر سبب شد که سال ۸۷ با آیت الله بهجت درگیری ذهنی پیدا کنم و حدود یک سال این امر طول کشید. خاطرم هست آن زمان بنده در تهران کارشناسی ارشد می‌خواندم و تلاش می‌کردم کلاس‌های دو روزه را از استاد تخفیف بگیریم و یک روزه آن را جمع کنیم تا درس آیت الله بهجت را از دست ندهیم. فضای درس ایشان بسیار شیرین و عجیب بود. بعد از رحلت آیت الله بهجت ایده‌ای در ذهنم نقش بست که از آن نمی‌توانستم رها شوم و آن این بود که چرا بعد از مرگ علما به سراغشان می‌رویم؟ البته تصاویر بسیاری از ایشان داریم و دوستان در این زمینه بسیار زحمت کشیدند.

*تصاویر را در مسجد و دفترشان می‌گرفتید؟

این کار اغلب با بودجه شخصی انجام می‌شد. چهار نفر از بچه‌ها که اکثراً طلبه هم بودند دوربین هندی‌کم تهیه و درس را از بالا ضبط می‌کردند. تصور کنید آقا پایین نشسته و درس می‌گوید و با دوربین مباحث آن، از بالا ضبط می‌شود. آقای محسن ابراهیمی و بعد آقای مقدم که خود را وقف آقای بهجت کرده بود و الان هم ایشان مسئول دفتر نشر آثار ایشان است. طبیعی است که در ابتدا این بچه‌ها را تحویل نمی‌گرفتند. بعدها پسر آیت الله بهجت گفت آقا خودش درس را می‌نوشت و مکتوب می‌کردند، از یک جا دیدم ایشان دیگر درس‌ها را مکتوب نمی‌کند دلیل را جویا شدم ایشان فرمودند: ضبط می‌کنند دیگر. گذشت تا اینکه کم کم بچه‌ها ترسشان ریخت و برای فیلمبرداری از طبقه بالا پایین آمدند.

*آیا تصویربرداری صرفاً از جلسه درس صورت می‌گرفت یا دامنه آن گسترش پیدا کرد؟

کم کم که درس‌ها ضبط شد و دیدند خیلی خوب است تصمیم گرفته شد بعد از درس دوربین را خاموش نکنند. مثلاً کسی می‌آید سوال می‌کند را هم ضبط می‌کردند. کم کم گفتند وقتی آقا تا پای ماشین می‌رود هم ایشان را مشایعت کنند. بعد این فعالیت‌ها زیاد شد و در یک سال آخر علی آقای بهجت بچه‌ها را به دفتر راه داد. همین بود که آنها رفتند یک نماز از آقای بهجت را ضبط کردند. نمازهای زیادی از آقا ضبط شده بود اما همیشه آقا در محراب بود و محراب در یک دیوار قرار داشت. همه ماجرا از همین خرداد ۸۷ شروع می‌شود این سال بود که حدود چهار دوربین خوب در مسجد کار گذاشته شده بود و با یک اقدام جالب، محل نماز آقا را از محراب دو ردیف عقب تر برده بودند تا بتوانند شات خوبی بگیرند. این نماز بدون هیچ کارگردانی ضبط شد.

آن زمان رشته هنر را می‌خواندم و در دفتر یکی از دوستان در قم بودم و در دنیای خودم فیلمنامه می‌نوشتم. یکی از همین دوستان آمد و گفت ما این فیلم را گرفتیم اما نمی‌توانیم خوب تدوین کنیم و خروجی خوبی به دست بیاوریم. من آنجا نشسته بودم و دوستم مرا معرفی کرد و گفت نظر شما چیست؟ من نیز راهنمایی کردم. گفت اگر خودت باشی این کار را انجام می‌دهی؟ گفتم بله افتخار هم می‌کنم.

*آخرین تصویرها که ضبط شد مربوط به چه زمانی بود؟

آخرین درسشان که روز چهارشنبه بود را من حضور داشتم. آقای مقدم گفت که حاضری از آقا یک فیلم درست کنید؟ ایشان هیچ وقت به کسی اجازه صحبت و مصاحبه نمی‌داد اما ما یک هفته توانستم با ایشان باشیم؛ تجربه خیلی خوبی بود. قرار بود مصاحبه را شنبه شروع کنیم که چهارشنبه آخرین کلاس درس آقا بود. مستند قرار بود حاشیه نگاری درس آقا باشد.

سال آخر آقا خیلی لابه لای درس حرف می‌زد و چیزهایی را در سال آخر از خود بروز می‌داد که تا قبل از آن از خود بروز نمی‌داد. مثلاً سال آخر وقتی صحبت می‌کرد یک دفعه چشمانش را می‌بست. صحنه عجیبی برای من بود. چشمانش را می‌بست و سرش را رو به پایین می‌گرفت بعد انسان فکر می‌کرد ایشان خسته شده و چشمانش را بسته است طوری که یک بار قریب به ۸ دقیقه آقا در این حالت بود اما استراحت نبود چون وقتی چشمانش را باز می‌کرد بعد از سکوت می‌گفت: بالاخره و درس را از آن جایی که سکوت کرده بود دقیقاً از همان جا ادامه می‌داد. نه اینکه یک لحظه مکث کند و بگوید کجا بودم. چشم‌هایش را باز می‌کرد و ادامه می‌داد. آقا در میان این حرف زدن‌ها خاطرات بسیاری را هم بیان می‌کرد.

*آن مستند چه شد؟

ما می‌خواستیم براساس همین حاشیه نگاری یک مقدار به دنیای آقا نزدیک شویم. خیلی تلاش کردیم و مقدمات را آماده کرده بودیم اما آن اتفاق ناگوار به وقوع پیوست. شنبه آقا به کلاس درس نیامد و یکشنبه هم که روز بارانی بود، رفتند.

آقای بهجت وقتی رحلت کردند یک هفته در دفتر بودم و آن چیزی که ما فراهم کردیم کار کنیم همه اش برای فوت آقای بهجت شد. تصاویری که می‌بینید در تلویزیون در زمان رحلت آقا به واسطه همان برنامه‌هایی بود که بچه‌ها آماده کرده بودند.

* تصاویری از حضور آیت الله مصباح در کنار آیت الله بهجت منتشر شده که در مستند شما عکسی از آن در کتابخانه شخصی آقای مصباح وجود دارد این برای همان یک سالی بود که شما نزد ایشان می‌رفتید بود یا برای قبل از آن است؟

این مستند را رفقای ما ضبط کردند که مربوط به مراسم و روضه صبح‌های جمعه می‌شود.هم فرم و هم ایده فیلم آقای مصباح به آقای بهجت ربط دارد. آقای بهجت زنده بود که ما تاریخ شفاهی را شروع کردیم. اولین مصاحبه با شیخ جواد کربلایی صورت گرفت. آقای شیخ جواد در نجف، حاج آقای بهجت را دیده بود و تصاویری که ارائه می‌داد خیلی جذاب بود. برای خود من این مصاحبه جذاب و تجربه عجیبی بود. مصاحبه تاریخ شفاهی که انجام شد دریچه‌ای عجیبی از زندگی آقا برای من باز شد که این کتاب‌ها و سررسیدها و داستان‌هایی که بعداً منتشر شد همه بر پایه و بیس همان مصاحبه‌ها بود.

معتقدم «آن زمستان» این را نشان داد که آنچه را در مورد بعضی از بزرگان شنیده‌ایم آنگونه نیست. یک خط تحریف درباره علمایمان داریم. «آن زمستان» فیلم سیاسی نیست.

*اینجا بود که ایده ساخت مستند درباره زندگی علما زده شد؟

بچه‌ها گفتند که ما مثل آقای بهجت پیدا نمی‌کنیم اما می‌توانیم در مورد علمایی که وجهه اخلاقی دارند کار کنیم. یک لیست ۷۰ الی ۸۰ نفری آماده کردیم. این لیست شامل علمای اخلاقی و برخی عارفانی بود که همگی قریب به ۷۰ عالم می‌شدند. این آمار هفتادتایی را جمع و جور کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در ۲۰ جلسه روی ۱۰ نفر از این افراد کار کنیم. یعنی دوربین به یک روش کاملاً سبک و گروه‌های کوچک دو الی سه نفره با عالم زندگی کنند. اینکه چطور عالم را پیدا کنیم، شش ماه طول می‌کشید که ما خانواده‌ها را راضی کنیم تا به خود عالم برسیم. با علمای شناخته شده‌ای هم کار کردیم. مثلاً آیت الله حائری شیرازی را کار کردیم و به نتیجه هم رسیدیم و محصول آن مستند «با من نگاه کن» بود که سال گذشته پخش شد. در مورد آقایان تحریری و مظاهری اصفهان و خسروشاهی تهران کار کردیم ولی به نتیجه نرسید برای هر کدام از این کارها حدود ۴۰ جلسه فیلمبرداری داشتیم.

*آیا این ارتباط گیری به سهولت انجام می‌شد و آن‌ها با شما همکاری می‌کردند؟

آن زمان خودروی من صفر بود که استارت کار را زدیم. برای مثال اواخر به جایی رسیده بودیم که برآورد ما ۲۰ جلسه فیلمبرداری می‌شد اما برای کار آقای مصباح ۷۰ جلسه فیلمبرداری داشتیم. برای فیلم برداری از آقای ناصری از قم به اصفهان حرکت می‌کردیم. در این جاده‌ها ماشین من و بقیه اوراق شد. آقای فاضلیان ملایر بود و باید از قم ۲۵۰ کیلومتر می‌رفتیم و ۲۵۰ کیلومتر بر می‌گشتیم.

* چه شد که از ایده مستند آیت الله بهجت به ساخت مستند درباره آیت الله مصباح رسیدید؟

آقای بهجت وقتی از نجف به قم می‌آید یک مدت کوتاهی در را باز می‌کند و قریب به ۷ نفر گرد ایشان بودند که این ۷ نفر عمدتاً فوت کرده‌اند و یک نفرشان فقط در قید حیات است. سرآمد این تعداد دو سه نفر بودند که یکی از آنها آیت الله مصباح یزدی، دیگری حاج آقا حسن پهلوانی و آقای سیدابراهیم خسروشاهی بودند. زمانی که آیت الله بهجت فوت کرد یکی از آقایان که نه از نظر فلسفی و نه حتی سیاسی با مرحوم آیت الله مصباح قرابتی نداشت، به من گفت آیت الله بهجت یک محصول داشت آن هم آقای مصباح بود. پرسیدم حاج آقا منظورتان علمی است؟ گفت همه چیز؛ از همان موقع به ذهنم افتاد که به آقای مصباح نزدیک شوم. ما مصاحبه‌ای هم با آیت الله مصباح درباره آقای بهجت کردیم که در مستند درباره آقای بهجت هست.

*شناخت خودتان از آیت الله مصباح از کجا آغاز شد؟

نمی‌شود شما در قم زندگی کنید و چنین شناخت کوچکی نداشته باشید. من از دوره اصلاحات به بعد مسائل را شاهد بودم، به عنوان مثال تحصن طلاب قم را یادم هست که در دفاع از آیت الله مصباح بود. ایام تحصن یادم است که شیراز بودم، دو سه روز رفته بودم به پدر و مادرم سر بزنم وقتی برگشتم دیدم قم به هم ریخته است ولی در آن دوران آقای مصباح هیچ وقت برای من مساله نبود. آقای مصباح کم کم و شاید بتوان گفت بعد از مستند «آن زمستان» برایم جذاب شد.

*وقتی خروجی کار در آمد، از کار خودتان در ساخت این مستند راضی بودید؟

مطمئن بودم «آن زمستان» فیلم خوبی است. بعد از سه سال اگر بگویند این فیلم را بساز شاید طور دیگری بسازم ولی معتقدم «آن زمستان» همه جزئیاتش حتی موسیقی آن حساب شده است. بهتر بود موسیقی می‌ساختیم اما به خاطر مسائل مالی نمی‌توانستیم این کار را انجام دهیم اما با شرایطی موجود بهترین انتخاب را کردیم و هر کسی هم می‌بیند فکر می‌کند ما موسیقی را ساخته‌ایم. البته این موسیقی که انتخاب کردیم از یک گروه اسپانیایی بود و اصلاً استفاده نشده بود.

معتقدم «آن زمستان» این را نشان داد که آنچه را در مورد بعضی از بزرگان شنیده‌ایم آنگونه نیست. یک خط تحریف درباره علمایمان داریم. «آن زمستان» فیلم سیاسی نیست.

*یکی از مهم‌ترین سکانس‌های فیلم صحبت‌های آیت الله مصباح در مورد رأی مردم و انتخابات است.

آقای دهقانی لطف کرد و اجازه داد سکانسی که در مورد پارلمانی بودن حرف می‌زند در مستند «آن زمستان» وجود داشته باشد که به رأی مردم ارتباط دارد و به نظر می‌رسد مهم‌ترین سکانس این فیلم از لحاظ شناخت آقای مصباح یزدی و اگر بگوییم فیلم سیاسی است به شمار می‌رود. آقای مصباح در این سکانس مسئله‌ای را مطرح می‌کند که خلاف آنچه در رسانه‌ها در مورد ایشان می‌گویند بیان می‌شود. مستند «آن زمستان» در یک جلسه به نمایش گذاشته شد و یکی از نزدیک‌ترین افراد به آقای مصباح به من گفت «آقای شریف‌زاده! من این نظر حاج‌آقا را نمی‌دانستم».

*واقعا کسی که کتاب‌های آیت الله مصباح را بخواند خصوصاً کتاب‌های تفسیر موضوعی قرآن ایشان را متوجه می‌شود که فاصله آنچه در مورد ایشان شنیده است با آنچه آقای مصباح در کتاب‌هایش می‌گوید، فاصله زمین تا آسمان است.

همانطور که گفتید وقتی کتاب‌های آقای مصباح را می‌خوانید می‌گوئید چقدر فرد آزاداندیشی است نمی‌گویم اصلاح‌طلب یا اصولگرا. مصاحبه دو ساعته‌ای با پروفسور لگنهاوزن در مورد آقای مصباح داشتم که اگر این مصاحبه را گوش دهید، تازه متوجه شخصیت آزاداندیش آقای مصباح می‌شوید. به طور مثال یک نفر از مسیحیت جدا شده و بعدش می‌آید مسلمان می‌شود. جالب آنکه آقای مصباح به ایشان می‌گوید فقط از مسیحیت بگویید. پروفسور لگنهاوزن مسائلی را در آن مصاحبه مطرح می‌کردند که به وی گفتم شما درباره چه کسی صحبت می‌کنید. وی با قهقهه و لهجه آمریکایی که دارد گفت «در مورد مصباح». به وی گفتم آقای مصباح چنین شخصیتی ندارد. وی گفت «نه، نه این خاطرات واقعی است و از خودم دارم نقل می‌کنم». درحالی‌که چنین اظهاراتی برخلاف آنچه بود که از آقای مصباح شنیده‌ایم.

*چرا از نریشن برای توضیح اینکه چرا گفتن از آقای مصباح مهم است و بیان مسائل دیگر استفاده نکردید؟

یکی از ثمرات مستند سینمایی «آن زمستان» برای من این بود که به نظر می‌رسید این مستند نگاه متفاوتی به آقای مصباح ارائه می‌دهد. همه فرم این کار از عمد است. یعنی هیچ مصاحبه‌ای در آن نیست چون ما می‌خواستیم هیچ واسطه‌ای بین شماریِ مخاطب و آقای مصباح وجود نداشته باشد. هیچ نریشن توضیحی در این فیلم وجود ندارد و فقط کپشن‌های توضیحی مشاهده می‌شود که «ما کجا هستیم و چند روز به انتخابات مانده» و چنین اقدامی که در حال انجام است، مرسوم و از تیترهای روزنامه‌ها است چون هر عملی را باید در آن بستر تاریخی نگاه کرد. تیترهای روزنامه‌ها می‌گوید الان در جامعه این اتفاق در حال رخ دادن است و این حرف‌ها درباره فلانی زده می‌شود درحالی‌که وی جور دیگری زندگی می‌کند.

*چطور برای خود آقای مصباح توضیح دادید که در این مستند چه کار می‌خواهید بکنید؟ آیا فرزندان آیت الله مصباح در این زمینه واسطه بودند؟

ما هیچ‌وقت به حاج‌آقا نگفته‌ایم که چه کاری انجام می‌دهیم. فقط یک جلسه بود که راش‌های آن وجود دارد و آن زمانی بود که حاج آقا در بیمارستان بستری بودند، توانستم به ایشان نزدیکتر شویم. هیچ پیام تسلیتی از رهبر انقلاب وجود ندارد که در مورد فرزندان شخصیت فوت شده، دو صفت عالم به کار برده باشد که یکی از صفت‌ها در وصف علی‌آقای مصباح و دیگری در وصف آقا مجتبی مصباح است. آقای مصباح خانواده خوب، طیب و طاهری دارد، من از نزدیک آنها را دیدم، با آنها زندگی کردم و آنقدر رفت‌وآمد داشتم که جز خانواده آقای مصباح محسوب می‌شوم که آنها هم کارهای من را دیده بودند و لطف داشتند.

آقای دهقانی لطف کرد و اجازه داد سکانسی که در مورد پارلمانی بودن حرف می‌زند در مستند «آن زمستان» وجود داشته باشد که به رأی مردم ارتباط دارد و به نظر می‌رسد مهم‌ترین سکانس این فیلم از لحاظ شناخت آقای مصباح یزدی و اگر بگوییم فیلم سیاسی است به شمار می‌رود

*با خود حاج‌آقا صحبت نکردید که می‌خواهید چه کاری انجام دهید؟

خیر هیچ‌وقت. دوربین مؤسسه، سخنرانی حاج‌آقا را ضبط می‌کرد ما هم دوربین خود را می‌گذاشتیم؛ آقای مصباح خیلی باهوش بودند، حواسشان جمع بود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است اما در این راستا یک پروسه اعتمادسازی تدریجی اتفاق افتاد. اوایل که ما نزدیک نمی‌شدیم ولی بعد از جلسه، زمانی که ایشان به اتاق پشتی می‌رفت، دوربین از حاج آقا فیلم می‌گرفت ولی در کل از ایشان دور بودیم حتی هاشف به حاج‌آقا وصل نمی‌کردیم. حاج آقا به دلیل همان بیماری که باعث فوتشان شد در سال ۹۴ حالشان خیلی بد شد. آن زمان فیلم متوقف شد یعنی ما سه چهار جلسه ضبط کردیم و حاج‌آقا مریض شد که الحمدالله بهبود نسبی پیدا کردند. پس از آن صورت حاج‌آقا خیلی تکیده شد یعنی اگر به سه چهار جلسه قبل از این و ۶۰ جلسه بعد از آن نگاهی بیندازیم، صورت حاج‌آقا متفاوت است.

به نظر می‌رسد حاج‌آقا برگشت که از خودش یک چیزهایی را باقی بگذارد و برود؛ باقی هم گذاشت. یکی از مزایای کار ما این بود که حاج‌آقا ۳۴ جلسه تاریخ شفاهی زندگی‌اش را تعریف کرده است البته جز این ۷۰ جلسه نیست و پس از مستند «آن زمستان» این کار انجام شد و حاج‌آقا ۳۴ جلسه دو ساعته تاریخ شفاهی زندگی‌اش را برای خانواده شأن تعریف کرده است. زمانی که حاج‌آقا برای چکاپ به تهران آمدند از خانواده ایشان خواهش کردم و گفتم «اگر اجازه دهید ما همراه شما به تهران بیاییم». آنها در جواب گفتند «نه حاج‌آقا اذیت می‌شود که شما به بیمارستان بیایید». به آنها گفتم «بیمارستان فضایی است که شاید بتوانیم به ایشان نزدیک شویم». خانواده حاج‌آقا با این پیشنهاد موافقت نکردند و ما یک دوربین برای فیلمبرداری از حاج‌آقا به آنها دادیم. پزشکان به این نتیجه رسیدند مشکل کبدی حاج‌آقا را با عمل جراحی درمان نکنند و گفتند «حالا که به تهران آمدید مشکل چشمتان را حل کنید» که عمل جراحی سبک‌تر می‌شد. بار دیگر از خانواده حاج‌آقا خواستم که به ایشان بگویند ما می‌خواهیم به بیمارستان بیاییم و تصویر بگیریم. خانواده حاج‌آقا به ایشان می‌گویند یک گروه دو سه جلسه از شما تصویر گرفتند و می‌خواهند برای تصویربرداری مجدد به بیمارستان مراجعه کنند. چون دوربین شخصی‌ام بود به آنها گفتم دوربین در گوشه اتاق قرار گیرد و همه چیز را ضبط کند. حاج‌آقا در جواب خانواده خود می‌گویند «آنها خیلی بیکار هستند که می‌خواهند از من فیلم بگیرند، ولی به آنها کاری نداشته باشید و نه نفیاً و نه اثباتاً چیزی نگویید». من در جواب حاج‌آقا به خانواده ایشان گفتم «اگر حاج‌آقا چنین اظهاراتی را داشتند، ما می‌آییم» در نهایت ما گروه را جمع کردیم و به بیمارستان رفتیم و مستند «آن زمستان» را شروع کردیم. در این راستا حاج‌آقا ۳۶ ساعت در اختیار ما بود و ایشان تنها بودند.

*گویا آن زمان منتشر نشده بود که ایشان بستری شده‌اند؟

در آن دوران بیمارستان به کسی اجازه ملاقات نمی‌داد. روش ما این بود که دوربین را در اتاق می‌گذاشتیم و اگر خودمان هم در اتاق بودیم هیچ‌چیز نمی‌گفتیم و مجسمه محض بودیم و کم‌کم حاج‌آقا این مسئله را پذیرفت. ما فکر می‌کردیم حاج‌آقا اجازه نمی‌دهند میکروفن وصل کنیم. تنها دیالوگ‌هایی که شاید در طول تولید مستند «آن زمستان» با حاج‌آقا داشتم، این بود که «ببخشید اجازه می‌فرمایید میکروفن به شما وصل کنیم» حتی برای این کار هم به اطرافیان ایشان رو می‌زدیم، بعدها کمی خودمانی‌تر شدیم و میکروفن را از زیر لباس ایشان وصل می‌کردیم البته حاج‌آقا هم هیچ‌چیز نمی‌گفت و یکبار به ایشان گفتم «اجازه دارم میکروفن را وصل کنم؟» ایشان در پاسخ گفت «چاره‌ای ندارم وصل کنید». به طور مثال در جیب ایشان دست می‌کردیم که هاشف را کار بگذاریم، ایشان شوخی می‌کرد و می‌گفت «پول‌هایم رو برندار» [شریف زاده می‌خندد.]

در نهایت فضا به سمتی رفت که حاج‌آقا اعتماد کرد. هر کاری که حاج‌آقا انجام می‌داد را ضبط می‌کردیم. مثلاً امروز حاج‌آقا جلسه‌ای داشتند، از خانواده‌شان می‌خواستیم که اجازه حضور بدهند. ۲۰ جلسه پیش رفتیم و حاج‌آقا متوجه کاری که ما انجام می‌دادیم، شد. من معتقدم حاج‌آقا کار ما را کارگردانی کرده است.

*گویی مطابق یک فیلمنامه مشخص همه کارها پیش رفته است.

بله. کم‌کم رابطه بین ما و حاج‌آقا شکل گرفت. یک پلان در مستند «آن زمستان» است که ایشان به پروفسور لگنهاوزن می‌گوید «فکر کن اینها نیستند»؛ ما واقعاً این فضا را برای حاج‌آقا به وجود آورده بودیم. دو دوربین وجود داشت البته این امر کمی پروسه صدابرداری را سخت می‌کرد، طوری که همزمان باید دو هاشف کار می‌گذاشتیم، امکانات محدود بود و گاهی به یکباره هاشف قطع می‌شد. ما دوربین را در اتاق می‌گذاشتیم و فیلمبرداری ساده‌ای بود که گاهی گفته می‌شود چرا فیلمبرداری شگرفی ندارید؛ چون متوجه نیستند که اگر می‌خواستیم چنین اقداماتی را انجام دهیم، تصاویر طبیعی به وجود نمی‌آمد. در مجموع ۷۰ جلسه‌ای که با حاج‌آقا بودیم، یک پلان هم به حاج‌آقا نگفتیم پایش را یک قدم آن‌طرف‌تر بگذارد. اگر چنین اقدامی رخ می‌داد، حاج‌آقا ما را از اتاق بیرون می‌کرد. آقای مصباح تا قبل از ما هیچ گروهی را از خودشان در جلسات راه نمی‌داد و حتی دوربین مؤسسه را در خیلی از جاها راه نمی‌داد. در نهایت اعتماد شکل گرفت. در سکانسی حاج‌آقا می‌خواست به عیادت حاج‌خانم همسرشان برود. به آقا مجتبی و آقازاده ایشان گفتم حاج‌آقا ممکن است ما در آنجا حضور داشته باشیم؟ وی در جواب گفت «حاج‌آقا چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد».من دکوپاژ به آنها گفتم «ما بیرون می‌ایستیم و همین که حاج‌آقا وارد می‌شود ما فقط صدای ایشان را بشنویم». گفتم «لطف کنید این مسئله را به حاج‌آقا بگویید». از روزی که ضبط این مستند شروع، تا زمانی که تدوین شد که پروسه آن سه سال و نیم طول کشید، من شاید دو جمله بیشتر با آقای مصباح حرف نزدم. این روش کاری ما در مورد همه علما بود و به نظر می‌رسید که این روش جواب می‌داد یعنی ما سعی می‌کردیم هیچ دخالتی در این موضوع نداشته باشیم گویی وجود نداریم.

*شاید همین باعث شده است که ایشان در مقابل دوربین راحت باشند.

گاهی دوربین فیلمبرداری را در اتاق می‌گذاشتیم و بیرون منتظر می‌ایستادیم که حاج آقا راحت باشد. به طرز عجیبی آقای مصباح با دوربین احساس راحتی می‌کرد و هیچ عالمی آنقدر راحت نبود طوری که انگار ما واقعاً وجود نداشتیم البته این مسئله پس از گذشت چند جلسه اتفاق افتاد. به طور مثال سکانسی که تلفن حاج‌آقا در بیمارستان به صدا درمی‌آید. به طور مثال ما خشم حاج‌آقا را هم در راش‌ها داریم. تماس‌هایی که با آقای مصباح پیرامون مسائل وحدت اصولگرایان در بیمارستان می‌شد، باعث عصبانیت ایشان شد. در یکی از تلفن‌هایی که به آقای مصباح شد، گفت که «من فکر می‌کنم ادامه این مکالمه خیلی به صلاح نیست».

*فیلم‌های داخل خانه ایشان را هم خودتان گرفتید؟

در فیلم گرفتن از حاج آقا مشکلی نداشتیم. در خصوص سکانس‌های داخل خانه نیز ما سعی کردیم خانواده را آموزش دهیم. فیلم‌های داخل خانه آقای مصباح را خودشان بگیرند. فیلمبرداری مستند «آن زمستان» از اواخر شهریور و اوایل مهر تا اوایل اردیبهشت سال بعد بود. ما در این فیلم فصل بهار را هم شاهد بودیم. عمده ضبط ما ۶۰ جلسه در این بازه زمانی بود و پروسه‌ای که طول کشید به این دلیل بود که باید فیلم‌های داخل خانه به دست می‌آمد که چنین اتفاقی رخ نداده بود و به دنبال آن بودیم. بعضی از این سکانس‌ها در ایام انتخابات ضبط شده بود و یکی از درخشان‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین نقاط فیلم سکانس صحبت در مورد نماز غفیله و قصه حضرت یونس (ع) است که سکانسی بی‌نظیر و عجیب از آقای مصباح محسوب می‌شود. اخیراً مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان خبرگان داستان حضرت یونس (ع) را مطرح کردند که نباید خسته شویم.حاج‌آقای مصباح به ما اعتماد کرد. لابلای کار حاج‌آقا به نوعی محبت خود را می‌رساند اما ارادت من شکل نمی‌گرفت.

*جلوه‌های آن اعتماد و محبت چه بود؟

مراسم عروسی من سال ۹۵ بود. من یک کارت عروسی به نوه پسری آقای مصباح که برایمان از داخل منزل فیلم می‌گرفت دادم و گفتم به حاج آقا بگویید «اگر امکان دارد به حاج‌آقا بگویید تشریف بیاورند خیلی خوشحال می‌شوم». اخوی بنده روز عروسی‌ام تماس گرفت و گفت آیا قرار است آقای مصباح به مراسم بیاید؟ از اینکه برادرم تماس گرفت و خبر حضور آقای مصباح در مراسم را داد، تعجب کردم درحالی‌که محافظ‌های ایشان جلوی درب ایستاده بودند. برادرم گفت مگر قرار است ایشان هم حضور داشته باشند؟ در جواب گفتم برای احترام یک کارت به حاج‌آقا دادم اما چیز بیشتری نمی‌دانم. در نهایت حاج‌آقا آمدند و یک ساعت در مراسم عروسی من حضور داشت. جلسه عجیبی بود. من احساس می‌کنم حاج‌آقا تلاش ما را می‌دید و می‌خواست تو ذوقمان نزند و اینکه اجازه دهد ما کار خودمان را انجام دهیم با وجود آنکه قبل از گروه ما هیچ‌کس را برای فیلمبرداری به منزلش راه نداده بود.

ارادت من از جایی شکل گرفت که فیلم را نه برای مخاطب هوادار بلکه مخصوص مخاطب غیر هوادار ساختم؛ البته مخاطب هوادار، مخاطب این فیلم است ولی تنها به مخاطب هوادار اختصاص ندارد. آقای محمد علی ابطحی مستند «آن زمستان» را در جشنواره سینما حقیقت دیده بود و گفت «تو آقای مصباح را تقدیس کردی» در جواب گفتم «من آقای مصباح را روایت کردم».برخی که با آقای مصباح زاویه داشتند و اصلاً حزب‌اللهی نبودند زمانی که این فیلم را دیدند گفتند «چقدر آقای مصباح باحال است» حتی یکسری گزاره در لابلای فیلم وجود دارد که مطمئناً رهایشان نمی‌کند. زمانی که ساخت فیلم به پایان رسید، مطمئن بودم که اطرافیان اجازه انتشار این فیلم را نمی‌دهند. سعی کردیم فیلم را به گونه‌ای بسازیم که مخاطب عام با دیدن این فیلم فکر نکند که ما آقای مصباح را قضاوت کردیم و تا الان من قضاوتی نداشتم. البته که مستند «آن زمستان»، فیلم و نگاه من به آقای مصباح است. نگاه من به آقای مصباح در آن بازه زمانی این بود و شاید کار جدیدی که الان در حال ساخت آن باشم، نگاه دیگری داشته باشد.

*چرا فکر می‌کردید فیلم اجازه نمایش پیدا نمی‌کند؟

زمانی که ساخت فیلم تمام شد، مطمئن بودم اجازه نمایش آن داده نمی‌شود اما آقازاده‌های آقای مصباح علی آقا و آقا مجتبی مردانه پشت فیلم ایستادند. زمانی که فیلم آماده پخش شد، آقازاده‌های آقای مصباح گفتند یک نسخه برای تماشا به ما بدهید. من روز اول با هر کدام از ۱۰ سوژه‌ای که در موردشان کار کردم، به خانواده‌هایشان قید می‌کنم و می‌گویم «من یک کاری انجام می‌دهم که راش‌های آن برای شما است». به خانواده‌های آنها می‌گویم آنچه آماده شود، شما آن را مشاهده خواهید کرد و تا زمانی که شما اجازه ندهید، اخلاقاً پلانی از آن را منتشر نمی‌کنم. زمانی که آقازاده‌ها گفتند نسخه‌ای از فیلم را برای تماشا به ما بدهید، به آنها گفتم «دوست دارم اولین کسی که فیلم را می‌بیند، حاج‌آقا باشد». آنها گفتند «فیلم را بدهید و ما برای تماشا به خانه می‌بریم». گفتم «می‌خواهم زمانی که حاج‌آقا فیلم را می‌بینند، خودم هم حضور داشته باشم». آنها گفتند «در چه جایی فیلم را ببینیم؟» به آنها گفتم «مثلاً یک سالن سینما قُرق می‌کنم که حاج‌آقا برای تماشای فیلم بیایند». آنها گفتند «حاج‌آقا سینما نمی‌رود». در جواب گفتم «این مسئله را با حاج آقا مطرح کنید» که در نهایت ایشان این پیشنهاد را قبول کردند که عجیب به نظر می‌رسید. برای این منظور سالن «سینما آیه» را قرق کردم و به سینماداران نگفتم که چه کسی برای تماشای فیلم می‌آید، فقط ذکر کردم که کسی در آن لحظه در سالن حضور نداشته باشد. حاج‌آقا با خانواده، عروس‌ها و نوه‌ها آمدند.

*اکران مستند برای آیت الله مصباح چه سالی بود؟

همان سال ۹۷ قبل از جشنواره بود. آنها آمدند و فیلم را نگاه کردند.

*انتقادها به فیلم به گوش خانواده و اهل قم رسیده بود؟

به گوش بعضی از قمی‌ها، اعضای دفتر و خانواده رسیده بود.

*آقای مصباح نظرشان با آنها یکی بود؟

شاید آقای مصباح این مباحث را شنیده بود من نمی‌دانم.حاج آقا آمد نشست فیلم را نگاه کرد و گفت کجا بنشینم. گفتم ردیف سوم که بهترین جای سینما است؛ رفت همانجا نشست. ما یک دوربین گذاشته بودیم که فیکس روی آقای مصباح بود و ما می‌توانستیم صورت ایشان را در تاریکی ببینیم. واقعاً برایشان عجیب بود. برای خانواده هم عجیب بود. فیلم تمام شد. حاج آقا خیلی خوب فیلم را دید، یک جاهایی به فکر فرو می‌رفت و گاهی هم می‌خندید. خیلی با دقت فیلم را دید و خیلی به نظرم خوب فیلم دید. بعد فیلم که تمام شد جلو رفتم و فکر می‌کنم اولین و آخرین جایی که با حاج آقا حرف زدم همین موقع بود. حاج آقا هیچ اصلاحیه‌ای به فیلم نداد. هیچ. گفت زحمت کشیدید. همین.

*یکی از سکانس‌های جالب در فیلم پاسخ آیت الله مصباح به پرسش‌های مخاطبان وبگاهشان است.

یکی از آن خط تحریف‌هایی که در مورد آقای مصباح وجود دارد و همه فکر می‌کنند این است که آقای مصباح مردمی نبود و در حلقه آدم‌های خودش بود. این اواخر طبیعت سن ایشان بود. حاج آقا وقتی یک کمی جوان‌تر بود در دوره اصلاحات می‌بینیم که در یک روز در دو استان سخنرانی می‌کرد و برای مردم بسیار ارزش قائل بود. این بخش سوالات سایت برای بنده خیلی عجیب بود که ایشان بنشینند و تک تک سوالات را پاسخ می‌داد و تکراری‌ها را هم می‌گفت این سوال را قبلاً جواب دادم در بانک سوالات جستجو کنید و بیابید.

یکی از سوالات در سایت باورتان نمی‌شود این بود که ماجرای نامه‌ای که شما از آقای بهجت می‌گرفتید و برای آقای خامنه‌ای می‌بردید چه بود؟؛ باورتان می‌شود! حاج آقا وقتی سوال را خواند نشست یک دور کامل تعریف کرد. معتقد بودم و آرزو داشتم آن زمستان در دوران حیات حاج آقا منتشر و پخش شود. اعتقاد دارم اگر «آن زمستان» در زمان حیات حاج آقا منتشر می‌شد سایت حاج آقا دیگر بالا نمی‌آمد؛ چون مردم فکر می‌کردند یک مأمنی دارند. ببینید ما واقعاً در موضوع دخالت نمی‌کردیم، بچه‌ها گفتند دو یا سه سوال خودمان طراحی و ارسال کنیم و به عنوان سوالات اول پرسیده شود؛ گفتم نه اجازه بدهید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

*به نظرم می‌آمد که می‌شد فیلم یک مقدمه‌ای داشته باشد یعنی شما انگار برای مخاطبی این فیلم را ساخته‌اید که همه این بحث‌های پیرامون آیت الله مصباح را از نزدیک دیده یا شنیده باشد اما شما می‌گوئید آقای مصباح این ابعاد و این دیدگاه‌ها را نیز دارد. آیا بهتر نبود ابتدای فیلم به مخاطب پیش زمینه‌ای در مورد این موضوع می‌دادید؟

من واقعیتش اینگونه فکر نمی‌کنم. ما دو خط در فیلم داریم که شامل مبنا و روایت می‌شود. مبنا این بود که به آقای مصباح در این کار، انسانی نگاه کنیم. اول اینکه معتقد هستم آیت الله مصباح تا ۵۰ سال دیگر جز ۱۰ نفری است که برای مردم ایران مسئله هستند محسوب می‌شود، نه آن زمانی که من این فیلم را درست کردم بلکه مراد همان ۵۰ سال آینده است. آقای مصباح کسی بود که در ذهن همه مردم ایران است. این را همه و همه حتی دهه هفتادی‌ها هم می‌دادند.

در مورد دو مدل انسان داریم حرف می زنیم که یکی از این مدل افرادی هستند که هیچ شناختی از روحانیت ندارند و اسم فیلم هم که خنثی است.روایت سعی می‌کند کاملاً بی طرف باشد. آیت الله مصباح برای عامه مردم ایران یک روحانی شناخته شده سیاسی مثبت یا منفی تلقی می‌شود.من می‌توانستم در مورد آقای مصباح یک فیلم بسازم که حزب اللهی‌ها برای فیلم گریه کنند ولی هیچ ثمره‌ای برای خدا و پیامبر و خود آقای مصباح نداشت.

ما این فیلم را درست کردیم که مردم عام آن را ببیند. مخاطب با نگاه کردن به فیلم آرام آرام درگیر می‌شود و می‌بیند چه خبر است. مثلاً در فضای سیاسی مملکت اینها چه می‌گویند؟ این فیلم برای مخاطب عامی است تا بداند در چه فضایی زندگی می‌کند. به نظرم این را می‌گیرد و آرام آرام در فیلم فیلد می‌شود و خط آرام دیگری در فیلم اوج می‌گیرد که تا انتها می‌بینیم و آن خط، شناختی است که از آقای مصباح می‌رسیم.

*فکر می‌کنم تمام حرف شما در این مستند این بود که به مخاطب بگویید آیت الله مصباح یزدی آن چیزی که سیاسیون و رسانه‌ها و مطبوعات می‌گویند، نیست.

فیلم آن زمستان را اصلاح طلبان و حزب اللهی‌ها کوبیدند هم این طرف فیلم را زد هم آن طرف فیلم را زد، این واقعاً عجیب بود. در این فیلم چه بود که دو طرف آن را زدند. این را من بعداً فهمیدم که خط تحریف چهره علما مسئله‌ای مهم است. فهم این برای من واقعاً از برکات آن زمستان بود. ولی نگاه ما در اول این بود که ما برویم از چشم کسی که رسیده است به دنیا نگاه کنیم دنبال این بودیم و فکر می‌کنم در آن زمستان موفق شدیم.

وقتی فشار خیلی روی ما زیاد شد یک شب نوه حاج آقا تماس گرفت. گفت حاج آقا یک جلسه در مؤسسه برای تشکر از شما ترتیب دادند؛ این را که شنیدم مغزم سوت کشید. گفتم چه کسانی می‌آیند گفت به همه مدیران اطرافش گفته باید بیایند و بنشینند. وقتی به آن جلسه دعوت شدم گفتم عوامل را که قریب به ۶ نفر می‌شوند را هم دعوت کنیم تا بیایند. بعد رفتیم در جلسه دیدیم همه نشسته‌اند. من از دو شب قبل که به این جلسه دعوت شده بودم مدام با خودم می‌گفتم آقای مصباح می‌خواهد درباره چه چیزی حرف بزند! من مطمئن بودم که آقای مصباح نمی‌آید جلسه بگذارد از آدمی که برای خودش فیلم درست کرده تقدیر بکند. ولی چون ایشان گویا دیده بود خیلی فشار روی ما هست و خیلی ما را اذیت کردند، خواستند جلسه‌ای منعقد شود.

حاج آقا آمد و یکی از آقایان که مدیر این جلسه بود شروع به صحبت کرد و گفت کارهایی در مورد حاج آقا انجام شده است و… حاج آقا هم آن طرف جلسه نشسته بود و گوش می‌کرد. صحبت ایشان به آنجا رسید که گفت آقای شریفی هم…؛ به اینجا که رسید حاج آقا از آن سمت جلسه صحبت را نگاه داشت و گفت آقای شریف زاده؛ خیلی عجیب بود برایم. من هم چند دقیقه‌ای صحبت کردم و گفتم ما تلاش کردیم فیلم را برای مخاطب عام حتی مخاطبان غیر هوادار تولید کنیم و قطعاً شأن حاج آقا بیش از این حرف‌ها است. بعد حاج آقا شروع به صبحت کرد، من واقعاً برایم سوال بود که حاج آقا چه خواهد گفت. ایشان گفتند امیدوارم این کاری که عزیزان با اخلاص انجام دادند، این کارشان مبارک باشد و منشأ این بشود، کسانی که فیلم را تماشا می‌کنند این امکان هست، از اشتباهات این کسی که فیلم درباره او ساخته‌اند پند بگیرند.

*با توجه به شناختی که من از آیت الله مصباح دارم ایشان به حرفی که می‌زد معتقد بود و بر اساس شکسته نفسی این مطلب را بیان نکرده است.

واقعاً به حرف‌هایی که می‌زدند معتقد بودند. بله، خضوع دو مدل است یک وقت در باطن آدمی این است که من انسان خوبی هستم و از شریف زاده بالاترم و در ظاهر می‌گوید من کسی نیستم و خود را کوچک‌تر نشان می‌دهد اما یک مدل دیگر خضوع آن است که انسان قلبا معتقد باشد که هیچ است.

*یکی از سختی‌های ساخت مستند در این موضوعات، این است که علما معمولاً میانه ای با این ندارند که دوربینی، زندگی آنها را به تصویر بکشد.

اغلب علما میانه ای با آن ندارند چون ما بلد نیستیم با آنها حرف بزنیم. این دو بحث است نخست اینکه آنها رسانه ندارند. اساساً ما رسانه نداریم و همه این را می‌دانند برای مثال فلان اتفاق می‌افتد واقعاً هیچ چیزی نداریم و از آن بدتر علما اصلاً هیچ رسانه‌ای ندارند. علمایی مانند آیت الله مصباح و حتی آقای سیستانی زمانه را خیلی خوب می‌شناسند و پیشرو هستند و من معتقد هستم حتی از آیت الله سیستانی که هم تصویر و هم فیلم کم است مستندی مانند آن زمستان ساخت. من واقعاً معتقدم در مورد آقای سیستانی می‌شود همچنین کاری انجام داد.

ما اوایل می‌گفتیم وقتی حاج آقا در خانه چرت هم که می‌زند فیلم آن را بگیرید. این امر نیز نه فقط در مورد آقای مصباح بلکه در مورد خیلی از علما درخواست می‌شد. مثلاً من نوه‌ها و پسرها را آموزش می‌دادم می‌گفتم هر چه می‌توانید تصویر بگیرید. بعد می‌گفتند وقتی حاج آقا با تلفن صحبت می‌کنند این سکانس به چه درد شما می‌خورد؟ می‌گفتم این میراث شیعه است و شاید ایشان در معاشرت با خانمش یک نوع معاشرتی داشته باشد که من با عیالم ندارم، پدر من شاید با عیالش نداشته باشد. شما باید این را ضبط کنید.

وقتی از آیت الله مصباح فیلم می‌گرفتیم گویا می‌فهمید که دارد اتفاقاتی می‌افتد که باید بماند، انگار باقیات و صالحات برای خودش می‌دید. نمی‌دانم واقعاً نمی‌دانم چه بود؟ آقای مصباحی که دوربین را راه نمی‌داد! آیت الله مصباحی که آمده بودند یک دوربین مداربسته در راهرو برایش کار بگذارند، اجازه نداده بود، همین آقای مصباح وقتی یکی از آشنایان می‌آید و در برابر دوربین‌های در حال ضبط نکته‌ای را بیان می‌کنند، یکی می‌گوید اگر می‌شود ضبط نشود؛ حاج آقا می‌گویند: باشد باشد، حسین آقا! شما بروید بیرون دوربین روشن باشد. ما علما را توجیه نمی‌کنیم و نمی‌دانند چه کاری قرار است انجام شود.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=34885
  • منبع : خبرگزاری مهر

مطالب مرتبط

01فروردین
کتب آن عالم محقق و باتقوا مورد توجه جوانان عزیز قرار گیرد
توصیه آیت الله علوی گرگانی در ارتباط با آیت الله مصباح؛

کتب آن عالم محقق و باتقوا مورد توجه جوانان عزیز قرار گیرد

03بهمن
پاسخ حجت الاسلام علی مصباح یزدی به ادعاهای دکتر ملکیان
طی گفت و گویی برخی شبهات و شایعات پیرامون آیت الله مصباح یزدی بررسی شد؛

پاسخ حجت الاسلام علی مصباح یزدی به ادعاهای دکتر ملکیان

13دی
پناهگاه مدیران حزب الله و محور دیدار ها بعد از آیت الله بهجت(ره)
صحبت های سید حسن نصرالله درباره آیت الله مصباح:

پناهگاه مدیران حزب الله و محور دیدار ها بعد از آیت الله بهجت(ره)

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.