به گزارش صدای حوزه، آیا پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) در زمینه «طب اسلامی»؛ مطلب جدیدی آوردهاند؟ یا آنچه نقل شده [مثلاً در کتابهای طب النبی و طب الرضا]، کم و بیش در کتابهای پیشینیان و هم دورههای آنان هست؟
آیا آنها [ روایات اهل بیت] همان دستوراتی است که در طبهای قدیم باستانی نظیر طب یونانی، طب ایرانی، هندی و چینی مطرح بوده است؟! به هر حال نخستین پرسش در این باب این است که بین آنچه در روایات اهل بیت(ع) راجع به مسائل طبی آمده، با آنچه در کتب یونانی یا کتب ایرانی یا سایر تمدنهای کهن وجود داشته، چه تفاوتی است؟
اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم، و آن را بکاویم و بررسی کنیم که در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد، باید طرح تحقیقی عالمانهای برای این کار طراحی کنیم. صرف قرائت چند آیه و روایت و نقل یک داستان، مشکل ما را در تحقیق طب اسلامی یا طب نبوی حل نمیکند. روایات در دسترس است، کتابهایی هم نوشته شده و شرحهایی نیز برای آن، نگاشتهاند، اینها اگر کارآیی داشت، تا به حال از آن استفاده میکردند.
آیا تعریف از طب بوعلی و محمدبن زکریا رازی، مفهوم طب النبی را شرح میکند؟ آیا طب النبی همان است که آنها گفتهاند؟! درحالی که بیشتر مطالب آنان[طب بوعلی و رازی] از یونانیان گرفته شده، و براساس نظر و روش آنها پیش رفته و تحقیق شده است. مبانی طب بوعلی همان اصول موضوع یونانیان است.
مطالبی از قبیل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه که در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب یونانی و طب باستانی وجود دارد.
پس نمیتوان مطالب ذکر شده را طب اسلامی نامید؛ چرا که در آنها نه از اسلام اثری پیدا است، نه وحی در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقیقاتی که دیگران کردهاند مطلب خاصی اضافه شده است. گاهی مفاهیم برای ما خلط میشود.
اگر گفتیم طب اسلامی همان طب یونانی است ــ یا چیزی شبیه آن یا با یکی از طبهای باستانی شباهت دارد ـ تحقیق درباره طب اسلامی (به عنوان اسلامی) دیگر جایگاهی نخواهد داشت، و اگر بخواهیم تحقیق کنیم باید در همان طب سنتی تحقیق کنیم.
وقتی میتوانیم طب اسلامی را به عنوان یک موضوع ویژه تحقیق کنیم که، بر این باور باشیم اسلام موارد خاصی را در این زمینه آورده است و این میتواند پیشفرض تحقیق باشد، یعنی بدانیم که اسلام مطلب جدیدی را در این زمینه آورده که باید آن را کشف کرد.
برای مثال صرف این که روایتی را پیدا کنیم که مسألهای را مورد تأکید قرار داده که هم در قانون بوعلی، هم در کتاب جالینوس، هم در کتاب بقراط و… نشانهای از اشاره به آن مسأله دیده میشود، نمیتوان اظهار داشت که آن را اسلام آورده است.
مرتبه و شأن پیغمبر(ص) هیچ وقت بیان مطالب طبی یا مطالب فیزیکی نبوده، بلکه شأن او هدایت است.
دلیلی که ما برای نبوت اقامه میکنیم این نیست که نیازهای مادی بشر را رفع کند.
بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزههای که در نهان دارد، میتواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را کسب کند.
اگر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار مطالبی را در این زمینههایی فرمودهاند، برای این نبوده که وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء میکرده است؛ بلکه آن مسائل مصالحی بوده از روی تفضل و کمک به مردم، عنایت میفرمودند، بیان و راهنمایی میکردند. وظیفهی اسلام این نیست که مطالب طبی بیان کند.
در حقیقت، ما اگر طبی به عنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا در انجام وظیفه پیغمبر نیست. اگر در این زمینه میخواهیم تحقیقی کنیم، برای دانستن این مهم است که بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه کمکهایی به انسانیت کردند و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهرهگیری برجا گذاشتند. پس اولین اصلی که ما باید به عنوان یک اصل و پیشفرض تحقیق درباره طب اسلامی یا طب النبی بپذیریم این است که پیغمبر مطالب جدیدی آورده باشد.
منبع:
استاد محمد تقی مصباح یزدی، پیشفرضهای طب اسلامی: پرسشهایی برای پژوهش، همایش طبالنبی(ص) _
سالن همایشهای رازی دانشگاه علوم پزشکی تهران ٨۵/١٢/١٠