به گزارش صدای حوزه، حجتالاسلام و المسلمین علیرضا قائمینیا، عضو هیأت علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه در گفت و گویی، به ضرورت بازسازی و راههای ارتقاء فرهنگ در جامعه ایرانی پرداخت. قائمینیا معتقد است با ابزارهای قدیم نمیتوان دنیای جدید را مدیریت کرد و زبان دنیای جدید «مطالعات فرهنگی» است که متأسفانه ما از آن غافل شدهایم.
او در این راستا، اهالی دانشگاه و حتی حوزویان را مورد انتقاد قرار میدهد: «فرهنگ یک مسأله بزرگ دنیای امروز و مسألهای بسیار پیچیده است. مطالعات فرهنگی از آنجا که خصلت بینارشتهای و کاربردی دارد تا حدی به حل این مسأله در جوانب مختلف کمک میکند.
تا زمانی که در ایران این نوع مطالعات جایگاه خود را پیدا نکند، هر راه حلی موقتی خواهد بود و تداوم نخواهد یافت… ما، خواه حوزویان و خواه دانشگاهیان، علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را جدی نگرفتیم. در دنیای امروز مراکز اسلامی نمیتوانند بدون تکیه بر مطالعات فرهنگی کاری انجام دهند. بارها به برخی از دوستان مسئول حوزوی این نکته را یادآوری کردهام که «مطالعات فرهنگی» در کجای حوزه جای دارد؟! و چه زمانی باید جدی گرفته شود؟!»
به اعتقاد شما، چقدر مسائل امروز جامعه ایران، ریشه فرهنگی دارد؟
اتفاقاً، من مشکل امروز جامعه ایرانی، را مشکل فرهنگی میدانم. معتقدم که حتی مسائل اقتصادی نیز ریشه در مسائل فرهنگی دارد؛ تحریم، یک طرف قضیه است و نمیتوان اثرات آن را بر حوزه اقتصادی انکار کرد، ولی فرهنگ مصرف در جامعه ایرانی هم به تنهایی مشکلات بسیاری را در زمینههای اقتصادی ایجاد کرده است. کسانی که دنبال سودجویی هستند، براحتی از فرهنگ خرید سوءاستفاده می کنند. در این فضا، همه چیز پیوسته در حال گران تر شدن است و مردم نیز با وجود این گرانی ها بواسطه «حاکمیت فرهنگ مصرفگرایی» از قضا بیشتر هم خرید می کنند. بنابراین، بخش زیادی از مشکل عرصه اقتصادی ایران را مشکل فرهنگی میدانم. این سخن بدین معنا نیست که حل مسائل فرهنگی، مشکلات اقتصادی را حل خواهد کرد؛ ولی «مطالعات فرهنگی» در این خصوص بسیار راهگشا است.
چطور «مطالعات فرهنگی» میتواند ما را از چالشهای اقتصادی گذر دهد؟
بهعنوان مثال، برای رونق تولید، صرفاً نباید به احداث چند کارگاه و کارخانه بسنده کرد بلکه باید جامعه را به لحاظ فرهنگی به سمتی برد که هر کسی به سهم و بضاعت اش دغدغه تولید پیدا کند و در نهایت جامعه به یک «جامعه تولیدی» بدل شود و روحیه تولید در فرهنگ ایرانی جای خود را باز کند. هر وزارتی متناسب با کار خود نیاز به مطالعات فرهنگی دارد. بهعنوان مثال، وزارت کار و تعاون، مطالعات فرهنگی متناسب با خود را میخواهد. همچنین، وزارت ارشاد و غیره. این مطالعات کمک میکنند تا وزارتهای مربوطه در تحقق اهداف و برنامههای خود واقعیتر عمل کنند.
از این رو، معتقدم، کار فرهنگی، بنیادیتر از اقتصاد است و اقتصاد را هم جهت خواهد داد. اگر مجریان جامعه ما بتوانند فرهنگ ناظر به اقتصاد را تغییر دهند، قطعاً وضعیت اقتصادی ما نیز تغییر خواهد کرد. ما صدها مشکل اقتصادی داریم اما ۹۹ درصد آنها به مسائل فرهنگی برمیگردد و باید این مسائل حل شود و به تعبیری روحیه اقتصادی و فرهنگ اقتصادی جامعه تغییر کند.
مادامی که فرهنگ و مطالعات فرهنگی جدی گرفته نشود، جامعه ایرانی هیچگاه نخواهد توانست به وضعیت متعادل برسد. جامعه ما از یک طرف با جامعه مدرن مشکل دارد و از طرف دیگر، براحتی در حال تسلیم شدن در برابر مؤلفه های جامعه مدرن است؛ و به عبارتی، خود به سمت مدرن شدن در حال حرکت است. این سردرگمی و بلاتکلیفیها نشان می دهد که ما «مطالعات فرهنگی» نداریم.
منظور شما از «مطالعات فرهنگی» چیست و چه حوزه دانشی را در بر میگیرد؟
گاهی «مطالعات فرهنگی» به معنای وسیع کلمه به کار می رود و گاه به معنای خاص. مطالعات فرهنگی، به معنای خاص در واقع، رشته ای دانشگاهی است و در سایر رشته ها همچون جامعه شناسی، انسان شناسی، ارتباطات و… نیز واحدهایی در زمینه مطالعات فرهنگی گذرانده می شود. اما مطالعات فرهنگی به معنای عام کلمه، به هر نوع دانشی اطلاق می شود که به نحوی از فرهنگ بحث می کند؛ برای مثال، جامعه شناسی فرهنگ، روانشناسی فرهنگ، انسان شناسی و… همه اینها در این ذیل می گنجد.
منظور من از مطالعات فرهنگی cultural studies، طبیعتاً گسترده ترین معنای آن است البته مطالعات فرهنگی به معنای خاص بواسطه ارتباطی که با جامعه و تغییر و تحول آن دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
«مطالعات فرهنگی» یکی از شاخه های علوم انسانی و علوم اجتماعی است. چرا شما برای حل مسائل و چالش های امروز ما، بر دیگر رشته های علوم اجتماعی چون جامعه شناسی، انسان شناسی، ارتباطات و… تأکیدی ندارید و بهترین راه حل برای بازسازی فضای فرهنگی کشور را استفاده از «منطق حاکم بر مطالعات فرهنگی» می دانید؟
مطالعات فرهنگی در معنای خاص کلمه، مهمترین دستاورد علوم انسانی در غرب است و شاید بتوان آن را انقلابی در علوم انسانی تلقی کرد. واقعیت این است که سایر زمینه های علوم انسانی و اجتماعی، چندان به تغییر جامعه و تحلیل عینیتر از وضعیت جامعه کمکی نمی کنند. اما «مطالعات فرهنگی» بستری را فراهم می کند تا فرهنگ قدری عینیتر و ملموس تر مطالعه شود و در همان متنی که هست، بررسی شود.
البته از ذکر این نکته نباید گذشت که مطالعات فرهنگی در ابتدا بواسطه رویکردها و اهداف استعماری شکل گرفت؛ کشورهای غربی همچون انگلیس با طرح این قضیه (مطالعات فرهنگی) همواره در پی این بودند که چگونه میتوان جوامع کشورهای جهان سوم را از نظر فرهنگی تغییر داد! اما در ادامه این دغدغه به یک شاخه علمی بدل شد بدین صورت که خیلی از کشورها هم برای «تحلیل و تغییر فرهنگ خود» و هم برای «بررسی فرهنگ کشورهای دیگر» از منطق حاکم بر مطالعات فرهنگی استفاده میکنند.
امروزه، رسانه های جمعی، اینترنت و فضای مجازی ارتباط مستقیمی با فرهنگ جامعه دارند و به راحتی فرهنگ جوامع را تغییر می دهند. در این فضا، مطالعات فرهنگی، به رکن مهم بررسی جامعه بدل می شود و تمام اندیشمندانی که میخواهند جامعه امروزی و مدرن را بررسی کنند، همه از دریچه مطالعات فرهنگی نگاه می کنند. لذا، استفاده از مطالعات فرهنگی، برای بررسی جامعه، تعامل با آن یا حتی تحول جامعه اجتناب ناپذیر است، اما متأسفانه در ایران، مطالعات فرهنگی، جایگاه اصلی خود را در هیچ زمینه ای پیدا نکرده است.
برای مثال فرض کنید می خواهید فرهنگ مصرف را در مردم بررسی کنید، یکی از بحث های مفصلی که در مطالعات فرهنگی صورت گرفته، مصرف گرایی جدید است؛ اینکه چه عواملی بر میزان آن تأثیر دارد و… طبیعی است که بدون مطالعات فرهنگی ناظر به جامعه ایرانی، نمیتوانیم در زمینه مصرف گرایی در جامعه ایرانی به تصمیم دقیقی برسیم؛ به تعبیری هر زمینه ای که ما در جامعه با آن مواجه هستیم، نیاز به مطالعات فرهنگی متناسب با خود دارد. بنابراین، جدی گرفته شدن مطالعات فرهنگی در جامعه ایرانی یک ضرورت است.
همیشه این دغدغه وجود داشته است که علوم انسانی ما، متناسب با نیازهای جامعه ایرانی نیست، به همین دلیل از «بومی شدن» و «اسلامی شدن» علوم انسانی سخن گفته میشود. اما چرا شما «مطالعات فرهنگی» را که «مهمترین دستاورد علومانسانی در غرب» می خوانید؛ آن را برای پاسخگویی به نیازها و حل چالشهای امروز جامعه ایرانی مناسب میبینید؟
همانطور که اشاره کردید، متأسفانه، علوم انسانی جدید، نتوانسته در ایران مشکلی را حل کند؛ چون کسانی که این علوم را دنبال می کنند، بیشتر ترجمه می کنند و مترجم هستند. نمی دانند که باید در متن این علوم زندگی کرد. البته من به علومانسانی رایج در بخش های زیادی نقد دارم و گرایش های مارکسیستی و نئومارکسیستی در مطالعات فرهنگی را هم قبول ندارم، ولی ما چاره ای جز این منطق نداریم؛ این منطق حیات جامعه جدید است. در دنیای مدرن هر جامعه ای که تحقق پیدا می کند، بالاخره به نحوی از قواعد حاکم بر مطالعات فرهنگی کمک می گیرد، لذا چاره ای جز این نداریم. با نگاه انتقادی به این علوم، میتوانیم از آنها بهره بگیریم.
فکر میکنید «دانشگاهیان» و «حوزویان» ما چقدر بر اهمیت مطالعات فرهنگی در دنیای امروز واقف هستند و از قواعد و منطق حاکم بر این دانش بهره میگیرند؟
ما، خواه حوزویان و خواه دانشگاهیان، علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را جدی نگرفتیم. از یک طرف، برخی از حوزویان به نوعی به علومانسانی وقعی و ارجی نمینهند؛ غافل از اینکه که غرب با تکیه بر ماهیت پراگماتیستی این علوم، جامعه خود را مدیریت کرده و پیش میبرد. الان در حوزههای علمیه مرکزی متناسب با مطالعات فرهنگی وجود ندارد. در دنیای امروز مراکز اسلامی نمیتوانند بدون تکیه بر مطالعات فرهنگی کاری انجام دهند.
بارها به برخی از دوستان مسئول حوزوی این نکته را یادآوری کردهام که «مطالعات فرهنگی» در کجای حوزه جای دارد و چه زمانی باید جدی گرفته شود. با ابزارهای قدیم دنیای جدید را نمیشود مدیریت کرد. امروز «تبلیغ» که یکی از وظایف حوزهها است باید بر اساس مطالعات فرهنگی پیش رود. علوم حوزوی هم باید در این راستا سیر کنند. خود فقه از این نوع مطالعات بینیاز نیست. اخلاق و معارف هم همینطور.
از طرف دیگر، برخی از دانشگاهیان هم در پرداخت به علوم انسانی تنها به سطح تئوریک و ترجمه بسنده کرده اند و نمی توانند از تئوری های این حوزه در حل مسائل اجتماعی بهره ببرند. آنها نتوانستهاند رسالت این علوم را بخوبی تبیین کنند.
استفاده از علوم انسانی به معنای کنار گذاشتن اسلام نیست. اسلام در دنیای مدرن نیاز به مطالعات فرهنگی دارد. بدون مطالعات فرهنگی نمیتوان، جامعه اسلامی «عقل محور» و «عدالت محور» تأسیس کرد. جوامع گسترده امروز، با جوامع ۱۰۰۰ سال پیش تفاوت دارند؛ در جوامع گذشته رسانه و فضای مجازی و تبلیغات وجود نداشت. جامعه جدید مؤلفه هایی دارد که این مؤلفهها اجتناب ناپذیر است و باید از مطالعات فرهنگی برای فهم و درک و مدیریت آنها استفاده کرد.
بنابراین، اگر میخواهیم در جامعه امر به معروف و نهی از منکر باشد، ربا نباشد، حجاب نهادینه شود، فضای مجازی وجهی اخلاقی و عقلانی پیدا کند، مسائل مربوط به ترافیک، جوانان، سبک زندگیهای جدید و… حل شود، نیازمند بهره گرفتن از منطق مطالعات فرهنگی هستیم. دنیای امروز دنیای «کالا شدن فرهنگ» است. کالایی شدن فرهنگ از ویژگیهای دوران مدرن است. کالاهای خاصی حامل فرهنگ غرب هستند. این کالاها در همه صحنه های اجتماعی و ارتباطی حضور دارند. مواجهه با این کالاها هم مطالعات فرهنگی عمیق را میطلبد.
«علوم انسانی اسلامی» که حدود دو دهه است در جامعه ما طرح و بحث شده است چقدر در پیشبرد اهدافش موفق بوده و توانسته است برای مسائل روز جامعه ما افقگشا باشد؟
متأسفانه در جریان «علوم انسانی اسلامی» که البته من خود به آن اعتقاد دارم، جایگاه «انسانی» اغلب نادیده انگاشته می شود. از این رو، باید در بحث از علوم انسانی اسلامی به مقوله «علوم انسانی» در کنار «علوم اسلامی» هم توجه شود. آنچه که دوستان ما تحت عنوان «علوم انسانی اسلامی» مطرح می کنند، یکسری گزاره های کلی ایده آلیستی است که به درد دنیا و آخرت نمی خورد، با این گزارهها، نه میتوان جامعه ساخت و نه میتوان با آنها به جامعه و فرهنگ جهت داد.
از این رو، بر این باورم که علوم انسانی باید جایگاه اصلی خود را پیدا کند و فرهنگ جامعه را مدیریت کند. مکتوباتی هم که در خصوص فرهنگ اسلامی نوشته میشود غالباً از سنخ مطالعات فرهنگی به معنای دقیق کلمه نیست. و وقتی این آثار را میخوانیم گویا به جای مطالعات فرهنگی با کتابهای عقاید یا معارف در زبانی دیگر رو به رو هستیم. باب فرهنگ به معنایی که امروزه در مطالعات فرهنگی با آن رو به رو هستیم همچنان بسته مانده و این قبیل آثار نمیتوانند راهی به باز کردن آن پیش بکشند.
نهادهای فرهنگی سیاستگذار همچون «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» یا «مجلس»، چقدر از پشتوانه مطالعات فرهنگی برای راهبردها و سیاست گذاری هایشان بهره می گیرند؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی که تصمیم گیری در خصوص دانشگاه ها و مراجع عالی را در دستور کار خود دارد، پشتوانه مطالعات فرهنگی عمیق دارد، امروزه در کشورهای مهم جهان چنین قضایایی را بر مطالعات فرهنگی مبتنی میکنند. ما نیازمند آن هستیم که مراکز مطالعات فرهنگی به شکلی استراتژیک در جامعه ایجاد شود تا بتوانیم ویژگیهای جامعه ایرانی را تحلیل کنیم.
برای مثال، همانطور که پیشتر عنوان شد، مشکل اصلی در مقوله حجاب، به فقدان تحلیل های مطالعات فرهنگی در جامعه ایرانی برمیگردد. واقعیت این است که با امر و نهی ساده نمیتوان حجاب را در یک جامعه نهادینه کرد. منطق جامعه مدرن، مطالعات فرهنگی است.
یا اینکه برای صیانت فضای مجازی، قطعاً با فیلترینگ ساده نمیتوان تبعات منفی فضای مجازی را مدیریت کرد چراکه اساساً فیلترینگ یک طرح موقت در دنیای امروز است. همه اندیشمندان راستین، در خصوص جامعه ایرانی و سطح استفاده از فضای مجازی نگرانی دارند. واقعیت این است که با یکسری طرح ها و برنامه ریزی های ساده نمیتوان جامعه را تغییر داد. ما نیازمند مطالعات فرهنگی عمیق هستیم.
جامعه شناسان، روانشناسان، انسان شناسان آنانی که دست اندرکار طرحهای فرهنگی هستند باید باهم گفت وگو کرده و تحلیل کنند. برای مثال بگویند برای رسیدن به یک «جامعه مجازی سالم» چه باید کرد؟ متناسب با جامعه ایرانی باید چه راه کارهای فرهنگی ای را دنبال کرد؟ بیتردید، مجلس هم در تصمیمات و قانونگذاری به مطالعات فرهنگی گسترده نیاز دارد. چرا بسیاری از قانونها جامه عمل به خود نمیپوشند؟ زیرا براساس مطالعات فرهنگی متناسب طرح نشدهاند.
مسأله ترافیک، نحوه استفاده از خودرو و… نیز از دیگر مقولاتی است که حل مسائل آن نیازمند مطالعات فرهنگی است. متأسفانه در جامعه ما، مرکزی که متصدی مطالعات فرهنگی باشد، وجود ندارد، مطالعات فرهنگی شعار نیست. مراکزی هم که وجود دارند عمق و دقت چندانی در این زمینه ندارند یا میدان عمل آنها بسیار محدود است. مخصوصاً آنها که دغدغه های دینی دارند، باید بدانند که بر اساس این منطق جدید باید به جلو رفت. زبان دنیای جدید، مطالعات فرهنگی است.
«فرهنگ» یک مسأله بزرگ دنیای امروز و مسألهای بسیار پیچیده است. مطالعات فرهنگی از آنجا که خصلت بینارشتهای و کاربردی دارند تا حدی به حل این مسأله در جوانب مختلف کمک میکند. تا زمانی که در ایران این نوع مطالعات جایگاه خود را پیدا نکند، هر راه حلی موقتی خواهد بود و تداوم نخواهد یافت.