به گزارش صدای حوزه به نقل از فارس، داستان از آنجا شروع شد که از اوایل دوره قاجار، انگلیس بحرین را اشغال کرد. بهانهاش این بود که دزدان دریایی، امنیت تجارت در خلیج فارس را مختل میکنند و برای مقابله با دزدی دریایی باید در جزیرهها نیرو داشته باشد. انگلیس آنموقع ناوگان مجهزی هم در خلیج فارس داشت و حکومت قاجاری در هیچ دورهای نه از نظر نظامی توان مقابله با انگلیس را داشت و نه از نظر سیاسی.
تا آخر دوره قاجار همینطور بود و اعتراض و پیغام و نامه و خواهش و هیچی تأثیری نداشت در وضعیت بحرین. معلوم است انگلیسیها بیکار هم ننشسته بودند و حاکمان بحرین را بهنفع خودشان تغییر میدادند. از سال ۱۱۹۹ شمسی نیز با حاکمان خودسر بحرین قرارداد امضاء کرده بودند و عملا بحرین تحتالحمایه انگلیس شده بود.
تلاشهای بینتیجه قاجار و پهلوی
بحرین که یک جزیره بزرگ و بیش از ۳۰ جزیره کوچک دارد، همیشه تاریخ و حتی پیش از ورود اسلام به ایران جزو ایران بوده و تا اوایل دوره قاجار هم حاکمانش را حکام ایالت فارس تعیین میکردند. بحرین جزیرهای نفتخیز است و به صید مرواریدهای اعلاء شهرت داشت و در مسیر تجارت و دریانوردی جهانی قرار داشت و بخشی از اراضی استراتژیک ایران محسوب میشد.
معلوم است که ایرانیها و نمایندگان مجلس و برخی دولتمردان همواره به این اشغال اعتراض داشتند و تاریخ را انباشتند از اعتراضها و سخنرانیها و دادخواهیهای سیاسی نسبت به اشغال بحرین. تاریخ میگوید تا پیشاز سال ۱۳۰۰ شمسی دولتهای قاجاری ۱۱ بار برای بازپسگیری بحرین به روشهای مختلف تلاش کردند که بهدلیل کارشکنی انگلیس ناکام ماند.
وضعیت بحرین همچنان بلاتکلیف ماند و در دوره پهلوی اول که هیچی و در دوره پهلوی دوم ۲ بار بهصورت جدی شد. یکبار هنگام ملیشدن صنعت نفت در اوایل دهه ۳۰ شمسی که دولت مصدق ادعا کرد بحرین را پس خواهد گرفت و یکبار دیگر در سال ۱۳۳۶ شمسی که مجلس شورای ملی تصویب کرد که بحرین استان چهاردهم ایران است.
بحرین در نقشه؛ هنگامی که استان چهاردهم ایران معرفی میشد
بحرین دیگر مروارید ندارد!
در این سالها پهلوی دوم نیز مدام و مدام درباره لزوم بازگرداندن بحرین به ایران سخن میگفت و در روزنامهها مطلب و سخنرانی چاپ میکرد و هیچی! انگلیس بحرین را پس نداد که نداد. گذشت تا اینکه از اواسط دهه ۴۰ شمسی معلوم نیست پهلوی دوم یک هو چی شد که دیگر مثل سابق لااقل در مقام حرف، مدافع سرسخت بازپسگیری بحرین نبود و در یک مصاحبه با روزنامه گاردین در سال ۱۳۴۵ حرف عجیبی زد: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد»!
در دهه ۴۰ شمسی چون اعلام شده بود انگلیس از سال ۱۳۵۰ بهتدریج نیروهایش را در منطقه کاهش خواهد دهد، صحبتهایی بود مبنیبر اینکه بحرین به ایران بازخواهد گشت ولی پهلوی دوم اصلا معلوم نبود چه در سر دارد و در سال ۱۳۴۷ نیز اعلام کرد که تمایلی به بازگشت بحرین ندارد و یک اِفِه دیپلماتیک هم آمده بود که به زور متوسل نخواهد شد و نتیجه همهپرسی در بحرین برای پیوستن یا نپیوستن به ایران را میپذیرد!
ایران تبریک گفت، شوروی اعتراض کرد!
پشت پرده صحبت از این بود که ایران، بحرین را بیخیال شود و انگلیس هم جزیرههای تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را که پس از جنگ جهانی اول اشغال کرده بود، خالی کند. عاقبت، پهلوی دوم در همراهی با انگلیسیها کار را سپرد به سازمان ملل و یک نمایش سیاسی اجرا شد که بله، مردم بحرین چه میگویند؟
در سال ۱۳۴۹ شمسی نیز به جای همهپرسی رفتند و از حدود ۴۰ خانواده که طرفداران حاکم خودخوانده بحرین بودند «نظرسنجی» کردند و به سازمان ملل گزارش دادند که مردم بحرین طرفدار استقلال هستند. باقی گزینههای نظرسنجی چه بود؟ پیوستن به ایران یا تحتالحمایه انگلیس باقیماندن. سال ۱۳۵۰ هم دولت پهلوی اعلام کرد از حاکمیت بحرین چشم پوشیده و بحرین هم اعلام استقلال کرد.
قسمت تلخ ماجرا اینکه دولت پهلوی نخستین دولتی بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و تبریک گفت و «اسدالله علم»، وزیر دربار پهلوی در خاطراتش نوشته «شوروی به دلیل رقابت با انگلیس به جدایی بحرین از ایران اعتراض کرد» و نوشته «شاه هیچ اعتراضی درباره بحرین را نمیپذیرفت و به صراحت گفته بود این بحث و جدلها در شأن من نیست» و نوشته هنگام اعلام خبرهای مربوط به استقلال بحرین از رادیو «گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هماکنون بحرین را فتح کردهایم». اعتراضها به جدایی بحرین از ایران در ایران به جایی نرسید و در بحرین سرکوب شد و تمام. این بود دفاع از تمامیت ارضی ایران بهسبک پهلوی دوم!
اخبار–مرتبط: