در بزنگاههای سیاسی همچون عرصه انتخابات، شاهد این موضوع هستیم که برخی از نخبگان علمی و یا فرهنگی اقدام به ورود مصداقی به عرصه کنشگری انتخاباتی شده و کاندیدایی را به عنوان کاندیدای مناسب معرفی میکنند. با توجه به عدم تخصص سیاسی در میان این نخبگان علمی و فرهنگی، آیا چنین کنشگری موجب کاهش جایگاه علمی آنها نمیشود؟
وظیفه نخبگان در هرکشوری، آگاه سازی و شفاف سازی نسبت به همه امور به خصوص امور اجتماعی است. نخبه به ماهو نخبه در هر عرصهای چه فرهنگی، دینی، علمی و… لزوما یک متخصص در همه امور نیست بلکه کسی بوده که مسائل اجتماعی را درک کرده و نسبت بدان اظهار نظر کند. از آن جایی که کشور ما نیز همه مسائلش با سیاست گره خورده طبیعتا اغلب کنشگریهای نخبگان علمی نیز با این موضوع درگیر میشود. پس میتوان این گونه برداشت کرد که دغدغه بنیادین همه نخبگان سروسامان دادن به حیات سیاسی و همچنین نظامات سیاسی میباشد. اینکه حال در این حوزه برخی از نخبگان به صورت مصداقی وارد موضوع شده و برخی دیگر به صورت مولفهای و یا اعلام شرایط مورد نیاز یک کاندیدای مناسب در کشور به مساله ورود میکنند.
در صورت حمایت نخبگان علمی از یک کاندیدا یا شخص خاص و همچنین عملکرد ضعیف آن فرد، آیا هیچ تزلزلی در جایگاه نخبگی وی ایجاد نمیشود؟
طبیعی است که نخبگان علمی و فرهنگی و حتی دینی که در این عرصه پا میگذارند، آّبروی خود را مصرف میکنند. حال پیرامون چگونگی کنشگری سیاسی این افراد که جزو سوالات موکد شما بوده، هر فردی که به صورت مصداقی ورود پیدا کرده هزینه بیشتری پرداخت کرده و آن فردی که به صورت مولفهای ورود میکند نسبتا یک نوع کنشگری کم ریسکتر را داشته است. اگر بخواهم به صورت تدقیقی به این موضوع بپردازم، حمایت نخبگان علمی، فرهنگی و… از چهرههای سیاسی در انتخابات مورد نقد بوده، ولی لزوما مورد نفی نیست.
لطفا دلایل نقد و همچنین عدم نفی این عملکرد نخبگان علمی و فرهنگی را در سپهرسیاسی کشور تشریح کنید؟
مورد نقد بوده چرا که همه ما به خوبی میدانیم که نخبه علمی دارای امر نخبگی در عرصه جامعه شناسی سیاسی و رخدادهای سیاسی کشور نبوده و امکان اشتباهش نسبت به یک نخبه سیاسی بیشتر است. آنچه موجب شده ورود پیدا کند صرفا مساله دغدغه شخصی فارغ از جایگاهها علمی و فرهنگی است. مورد نفی نبوده چرا که آلترناتیوی برای این افراد در کشور وجود ندارد. وقتی احزاب در کشور ما شکل نگرفته تا نسبت به نوع کنشگری خود پاسخگو باشند پس طبیعتا فعالیتهای پراکنده و فردی در میان افراد دغدغهمند جامعه جایگزین فعالیتهای حزبی میشود.
با توجه به سخنان شما، این نوع کنشگری نخبگان علمی به دلیل عدم وجود فضای مناسب حزبی در کشور به منظور ساماندهی آرای مردم بوده است. حال راه حل جلوگیری این نوع کنشگری که مورد نقد نیز قرارگرفته در شرایط فعلی چیست؟
راه حل مشخص است باید اجازه ورود به نخبگان سیاسی و احزاب در کشور به معنای واقعی آن داده شود. قریب به چهار دهه از شکل گیری جمهوری اسلامی گذشته است، ولی در عصر حاضر هنوز شاهد مشارکت تودهای به جای یک نوع مشارکت مبتنی بر مهندسی اجتماعی هستیم. وقتی سخن از مشارکت فعال و همچنین براساس یک مدلاسیون مطلوب میکنیم، نیازمند شکل گیری نهادهای مدنی، احزاب و همچنین رقابت پذیری در چارچوب قواعد سیاسی میباشیم. جامعه ایرانی در طول این سالها تغییرات فراوانی داشته، به عنوان مثال طبقه متوسط تحت تاثیر تحولات جهانی گسترش پیدا کرده و مطالبات سیاسی آنها نیز به تبع آن افزایش پیدا میکند. به قول هانتینگتون، هرزمان که طبقه متوسط گسترش پیدا کند و نوسازی در جامعه شکل گیرد شاهد دو نوع رخداد هستیم، یا جامعه دچار آشفتگی سیاسی شده و یا اینکه با خلق نهادها، سازمان و احزاب، شیوهای برای قاعده بازی مردم ایجاد میشود.
در شرایط کنونی، احزاب گوناگونی با طیف بندی مختلف در حال فعالیت سیاسی هستند، آیا همین احزاب نمیتوانند موجب ساماندهی سیاسی و جلوگیری از کنشگری مصداقی نخبگان علمی و یا فرهنگی شوند؟
وقتی ما صحبت از حزب و حزب گرایی میکنیم خیلی اصرار داریم که به سابقه حزب گرایی در ایران از دوران حسن صباح تا امروز داشته باشیم، ولی واقعیت چیز دیگری است. واقعیت این بوده که حزب به مفهومی که در علم سیاست وجود داشته در کشور ما شکل نگرفته است. حزب به مفهوم واقعی خود باید با کارکردهای سیاسی منجر به تغییر و تحولاتی در بطن جامعه و کشور شود. آنچه به عنوان حزب شما مطرح میکنید در کشور ما نقشه استراتژیکی برای کنشگری نداشته اند و حتی مانیفست صریح و روشنی که ما بتوانیم وجه افتراق احزاب را بفهمیم و درک کنیم، وجود ندارد. مهمتر از همه این مسائل اصلا مقولهای به اسم پاسخگویی در میان جریانهای سیاسی کشور وجود ندارد. مدت هاست جریانهای سیاسی افرادی را به عنوان کاندیدای مطلوب معرفی کرده اند و اتفاقا این فرد نیز رئیس جمهور شده است، ولی پس از ناکارآمدیهای رئیس جمهور منتخبشان یا از وی عبور کرده اند و یا وی را از خود نمیدانند، بنابراین این دیگر اسمش حزب گرایی نیست.
تحزب گرایی مطلوب از نظر شما برای کنشگری در عرصه انتخاباتی چه بوده و آیا در صورت وقوع این مدل مطلوب دیگر شاهد کنشگری مصداقی نخبگان علمی و فرهنگی نیستیم؟
تحزب گرایی باید همراه با پاسخگویی وتغییر و تحولات اجتماعی باشد. وقتی احزاب سیاسی در انگلستان شکل گرفت شاهد بودیم که حق رای به تمام کشورهای غربی سرایت کرد و حزب سایر کشورها نیز بوجود آمد. آنچه در دولتهای مدرن غربی به اسم تحزب گرایی ایجاد شده به دلیل ماهیت پاسخگویی، مورد پذیرش عمومی مردمشان نیز هست. در کشور ما یک سری ائتلافها در آستانه انتخاباتها شکل میگیرند و افراد این ائتلاف لزوما افرادی هستند که افکار نزدیک به هم دارند و بعد اسمش را میگذارند حزب! دلیل اینکه خیلی زود نیز این گونه ائتلافهای اقتضامحور از هم میپاشند، عدم وجود ماهیت واقعی حزبی مبتنی بر علوم سیاست است. پیرامون قسمت دوم سوال شما، میتوان به شرایط اجتماعی جامعه غربی گریزی زد. در دنیای غرب، نخبگان علمی وظیفه حضور در بحرانها برای جلب مشارکت مردمی را دارا میباشند و یک نوع سینرژی اجتماعی برای مشارکت مردم ایجاد میکنند. دلیل عدم حضور نخبگان علمی در عالم سیاست در میان کشورهای غربی، حضور نخبگان واقعی سیاسی تحت عنوان احزاب واقعی است که به خوبی وظیفه جامعه پذیری را ایفا میکنند.
به سوال اول برگردیم، فرض بگیریم یک نخبه علمی که لزوما تخصص در حوزه سیاست را نداشته اقدام به کنشگری انتخاباتی نماید و کاندیدایی را معرفی کند. حال تفاوت کنشگری سیاسی یک سلبریتی و نخبه علمی و فرهنگی چیست؟
دوشاخصه به عنوان وجه تمایز این دو قشر میباشند. نحوه کنشگری سلبریتیها به صورت پوپولیستی بوده و حاضرند به دلیل اعطای نمایندگی از سوی یکی از کاندیداها، همه آبروی خود را پای انتخابات بگذارند تا شاید در دوران پساانتخابات از فواید آن بهره ببرند. ولی یک نخبه علمی و یا فرهنگی، صرفا به خاطر دغدغههای شخصی خود ورود کرده و سود و منفعتی از آن نمیبرد. نکته دوم اینکه، کنشگری نخبه علمی صرفا در بزنگاههای خاص نظیر انتخابات بوده و این امر تداوم ندارد، در حالیکه یک سلبریتی وقتی نمایندگی یک کاندیدا را بر عهده گرفته این مسیر را ادامه میدهد و یا با حمایت فردی دیگر از وی، در مسیر دیگری برای کنشگری مصداقی حرکت میکند.