به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، حجت الاسلام محسن قنبریان در کانال ایتای خود نوشت:
عدالت موجودی اهلی!
عدالت علیرغم جهانشمولی مفهومی، تحققهای محلی و منطقهای مییابد و ازاینجا به اقلیمها و موقعیتها مربوط میشود. عدالت گرچه خود «کلان میزان» خداوند در خلق است، اما خود در تحققهایش بینیاز از «میزان» نیست. نظم و نظام امارت و حکمرانی فقط به عدالت است. اما نه هر سیاستِ عدل که فقط «حُسن عدالتِ» حاکمان، میتواند نظام انتظام بخش مردم شود. مثلاً سیاستهای شبه سوسیالیستی اصلاحات ارضی، عملاً نظم اجتماعی روستاها را به همریخت و فقر و تبعیض در حاشیهنشینیها پدید آورد. ازاینروست که عدالت گرچه منزه از تطورات اعصار، جاودانه و آسمانی است؛ اما در هر موقعیت همراه و ممزوج با آنها میشود، اهلی و مألوف است.
اقتصاد انسانی؛ اقتصاد ریاضی
اعتراف معاون اول رئیسجمهور در خوزستان (۲مرداد۱۴۰۰) کارم را آسان کرد. آنجا که گفت: «این خیلی بد است که من امروز اینجا بهعنوان آدمی که همه عمرم را در این توسعه گذاشتم، بگویم توسعهای که ما اجرا کردیم متأسفانه عوارضش اینچنین نشان داده میشود».
این صریحترین سخن در اجرای طرحهای توسعه غیربومی و در نگاه کلانتر بهکارگیری اقتصاد ریاضی-مکانیکی و غیراجتماعی- انسانی است. موجب میشود پُرآبترین استان کشور در تشنگی مفرط قرار گیرد و نفتخیزترین، جزو طبقاتیترین استانها با بیشترین مشکل حاشیهنشینی گردد و عدالت دچار چالش اساسی شود. توسعه غیربومی با اقتصاد ریاضی در ایران پس از انقلاب همزاد هماند. در سه دوره به غلبه هژمونیک در سیاستها و هم نظام آموزشی رسیده است:
دوره اول؛ نسل اول این نحله: سالهای ابتدایی دهه ۶۰ با تأسیس رشتهی «مهندسی سیستمهای اقتصادی و اجتماعی» در دانشگاه صنعتی اصفهان شروع شد!
دوره دوم؛ نسل دوم با تأسیس موسسه نیاوران از فارغالتحصیلان نسل اول شکل گرفت.
دوره سوم؛ نسل سوم، از ابتدای دهه ۸۰ تاکنون با تأسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه فنی(شریف) ادامه یافت.
دکتر روغنی زنجانی- مؤسس اولیه و رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه- انگیزه را دو هدف عمده میشمارد:
۱٫ ایجاد نهادی که بتواند نیازهای برنامهریزی استراتژیک کشور را پاسخ دهد
۲٫تربیت کادر برای سازمان برنامه و دیگر دستگاههای ستادی کشور
پس اگر تئوریهای اینان در دولتهای متبوع -که اغلبی بودند- پیگیری شود و فارغالتحصیلان این مکتب، مناصب و مشاورتها و زعامتهای دانشگاهی را بر عهده گیرند، جای تعجب نیست. آدمهای سیاسی با شعارها و جناحهای ظاهراً متفاوت، همه سلولهای مستأجری بودند و تربیتیافتگان این مکتب جدید نرونهای عصبی با عمر طولانی در مناصب علمی، پژوهشی، تصمیمسازی،کارشناسی، و حتی مناصب رسمی (مشاورت، معاونت، وزارت) باقی بودهاند و همان درک و طرح خود را به مغز ج.ا مخابره میکردهاند.
مشکل عمده این اقتصاد، ریاضی کردن و مکانیکی دیدن محیط اقتصادی و فراغت از جهات علوم اجتماعی و انسانی است.
طرح درس رشتههای اقتصاد در ایران بهطورمعمول در کمیته تخصصی اقتصاد و بازرگانی گروه علوم انسانی شورای برنامهریزی آموزش عالی تصویب میشد؛ اما آن افراد با ارتباطات خاص با رئیسجمهور وقت و از طریق شورای انقلاب فرهنگی توانستند رشتهای بنام «مهندسی سیستمهای اقتصادی-اجتماعی»(!) آنهم در «گروه فنی- مهندسی»(!) تصویب کنند. اینگونه با زیرکی، متخصصان علوم انسانی را دور زده و اقتصاد را منهای دروس علوم اجتماعی، تاریخ، جامعهشناسی و سایر علوم انسانی متولد کردند.
حتی جذب دانشجو از رشتههای فنی در اولویت قرار گرفت. اول در دانشگاه صنعتی اصفهان و آخر در دانشگاه شریف رونق مضاعف گرفت.
این روند نهفقط موجب خواری بیشتر علوم انسانی شد که عملاً پیاده کردن ایدههای پیشساختهی جهانی را باعث شد. اقتصاد با تشبّه به علوم طبیعی مدرن، شبیه فیزیک و مکانیک مدرن جلوه کرد و فارغ از حقوق و تاریخ و فرهنگ و جغرافیا شد.
دکتر نیلی فارغالتحصیل نسل اول این مکتب (از دانشگاه صنعتی اصفهان) با کارشناسی مهندسی بود که بعداً اقتصاددان بزرگ این نحله شد و صراحتاً گفت: «ما سعی میکنیم بهجای پرداختن به حاشیهها [بخوانید: جهات علوم انسانی اقتصاد و نزاعهای مسلکی] به آنچه درواقع بدنه اصلی علم اقتصاد را در این حوزههای اصلی تشکیل میدهد، بپردازیم».
نتیجه این رویکرد با علم اقتصاد نهفقط سکولار شدنش از جهات مکتبی عدالتخواهانه اسلام بود که حتی دیالوگ اقتصاد با سایر علوم اجتماعی-سیاسی را حذف کرد. خروجی شد پرورش تکنیسینهایی بدون تفکر انتقادی و با استفاده حداکثری از مدلهای ریاضی بجای بررسیهای پیچیدگیهای فرهنگی- اجتماعی.
البته برای دولتمردان ناآگاه از این پیچیدگیها و فارغ از مطالعات علوم انسانی چنین اقتصاد ریاضیای که کل محیط را یک سیستم مکانیکی میکرد قابلفهمتر و پذیرفتنیتر بود.
از نوشتن برنامه سوم توسعه به اینسو حضور فارغالتحصیلان این مکتب با تأویل گرایی اقتصاد به ریاضیات در نهادهای تصمیمسازی و برنامهریزی بهوضوح روشن است. برای نمونه:
دکتر نجفی، رئیس سازمان برنامهوبودجه و همزمان استاد دانشکده علوم ریاضی شریف!
دکتر عارف، معاون اول و رئیس سازمان مدیریت و همزمان استاد دانشکده برق شریف!
مهندس ترکان، دانشآموخته مکانیک شریف و رئیس وقت سازمان گسترش نوسازی صنایع!
دکتر نیلی، دانشآموخته مهندسی صنایع شریف و رئیس موسسه نیاوران و معاون اقتصادی سازمان برنامه و سرپرست کمیته خصوصیسازی در دولت! و…..
این مشرب فکری بهزودی از شریف به دهها دانشگاه دیگر هم سرایت یافت و غیر از رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی- اجتماعی به تأسیس رشته MBA درزمینه مدیریت هم انجامید که غیر از گسترش در آموزش عالی، دورههای متعدد برای مدیران اجرایی کشور را در پی داشت. این رشته نیز همان نقیصه رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی دچار بود. یعنی فقدان پشتوانه علوم انسانی و مطالعات تاریخی و علوم اجتماعی و مردمشناسی.
پیامد آن «مهندسی اقتصادی» و این «مدیریت ریاضی» شده است این اعتراف آقای جهانگیری (از همین تیم) درباره نتایج برنامههای توسعه: «توسعهای که ما انجام داده باشیم ولی رضایت مردم در آن نبوده باشد، توسعه نیست. توسعه وقتی معنی پیدا میکند که مردم از آن تبعیض، نابرابری و بیعدالتی متوجه نشوند».
حزب اللهیزه کردن مهندسی اقتصادی!
غلبه نگاه مهندسی به علوم انسانی مبدأ مشکلاتی میشود که با جایگزینی نیروهای حزباللهی و انقلابی بجای تکنوکراتها حل نمیشود.
افراد و گروههای زیادی از نیروهای انقلابی و دغدغهمند عمدتاً از رشتههای فنی و با رویکرد افزایش کارآمدی به ارائه برنامه در عرصههای مختلف مشغولاند. بسیاری از آن حوزهها محیط مشترک اقتصاد و عدالت است و پشتوانههای مسلکی وهم علوم انسانی میخواهد. طرحهای کارآمد و چشمنواز برای حل مشکلات بخشی نباید ذوقزدگیای را موجب شود و توالی فاسد بلندمدت این دوری از مبانی نظری را اهمال کند.
بهطور واضح تفاوتی در رویکردهای برخی کاندیداهای انتخاباتی ۱۴۰۰ با دوره۹۲و۹۶ پیدا بود. مثلاً دکتر جلیلی ۱۴۰۰ ایتانیتر و جلیلی ۹۲ مکتبیتر بود. آقایان قاضیزاده هاشمی، زاکانی و رئیسی نیز در طیف کمرنگتر همین رویکرد بودند. این فعالیتهای بخشی در ذیل یک نظریه جامع از عدالت و پیشرفت است که در بلندمدت هم نتایج خوب به بار میآورد.