به گزارش خبرنگار صدای حوزه، مرحوم آیت الله کاشانی، فقیه مبارز و ضداستعماری بود که هیچ گاه علم مبارزه با استکبار را بر زمین نگذاشت و حتی تبعید و محکومیت به اعدام از طرف انگلیس هم، نتوانست او را از صحنه ی مبازره و جهاد کنار بزند. سالروز بزرگداشت این مجتهد مبارز، بهانه ای بود تا در گفت و گویی با دکتر موسی حقانی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، گوشه ای از مبارزات و فعالیت های ارزشمند این فقیه مبارز را بشنویم. مشروح این گفت و گو بدین شرح است:
صدای حوزه: اهمّ فعالیت سیاسی مرحوم آیت الله کاشانی، از زمان عزیمت از عراق به ایران تا پایان حکومت رضاشاه چه مواردی بوده است؟
مرحوم آیت الله کاشانی در هنگام جهاد علیه انگلیسیها در بین النهرین عراق، همراه سایر علما حضور داشتند. به خاطر همین مشارکت عملی در جهاد، از سوی انگلیس محکوم به اعدام شدند و به ایران آمدند. آمدن ایشان به ایران بعد از کودتای ۱۲۹۹ و در زمانی بود که رضاخان داشت عملاً قدرت را به دست می گرفت. در آن مقطع، با توجه به شرایط بین النهرین، که علما را از آنجا بیرون کرده بودند، حکم اعدام آیت الله کاشانی صادر شده بود و به ایران فرار کرده بود اما بقیه علما، هرکدام به شکلی از سوی حکومت انگلیسی فیصل، تبعید شده بودند. بنابراین شرایط عراق شرایط خوبی نبود و با علما برخورد بدی صورت می گرفت. وقتی آیت الله کاشانی به ایران آمد، که رضاخان در ماجرای جمهوری خواهی، از شهید مدرس شکست خورده بود و در موضع ضعف قرار گرفته بود. بنابراین رضاخان خیلی با علما همراهی میکرد و از طرفی یکسری اقدامات برای ایجاد ثبات و آرامش در ایران انجام داده بود که اینها باعث شد تعدادی از علمای نجف – از جمله مرحوم آیت الله کاشانی – ابتدای امر نسبت به اقدامات رضاشاه مقداری خوشبین باشند اما این خوش بینی زیاد دوام پیدا نکرد. رضاخان موضع ضد دینی خود را بعد از سلطنت آشکار کرد. ماجرای مرحوم بافقی و ضرب و شتم ایشان در حرم حضرت معصومه علیها سلام ، منع امر به معروف و نهی از منکر، تغییر لباس و کلاه و کشف حجاب، مجموعاً باعث شد خوش بینی آن دسته از علما – که غالباً هم علمای نجف بودند، – تبدیل به بدبینی شود. آیت الله کاشانی هم از این دسته از علماء مستثنا نبود و جزء کسانی بود که به شدت نسبت به رضاخان بدبین شد.
سرکوب گسترده ی مردم و علماء به دست رضاشاه
اما بالاخره باتوجه سرکوب هایی که دوره رضاخان انجام گرفت، تبعید شهید مدرس به دستور رضاخان، شکست قیام حاج آقا نورالله نجفی با توطئه ی شاه، جسارت رضاشاه در ورود با چکمه به حرم حضرت معصومه علیها سلام، محدود کردن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و برخوردهای زشتی که با ایشان صورت می پذیرد – ازجمله اینکه در ماجرای کشف حجاب، وقتی که ایشان اعلامیه صادر می کنند، محمدعلی فروغی اطلاعیه ای از سوی رضاخان خطاب به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم صادر می کند و ایشان را تهدید می کند – ، سرکوب گسترده ایلات عشایر – که در واقع بازوی نظامی مرجعیت شیعه بودند – از طرف رضاخان، از طرفی سرکوب مردم و کشتار مسجد گوهرشاد، همه ی این ها در مجموع باعث می شود که زمینه و امکان مبارزه جدی و گسترده با رضاخان وجود نداشته باشد؛ هرچند مقاومت منفی صورت میگیرد اما نمی توانند بالاخره یک مقاومت عمومی را شکل دهند.
درگیری آیت الله کاشانی با ماموران رضاخان در ماجرای کشف حجاب
البته در سال ۱۳۱۸ بر اساس گزارش آمریکایی ها، بر اثر فشار هایی که رضاخان بر جامعه ایرانی وارد کرده بود، جامعه در آستانه انفجار قرار داشت و اتفاقاً در همین سالها میبینیم که آیت الله کاشانی با برخی از نیروهای انتظامی بر سر موضوع کشف حجاب برخورد می کنند و حتی درگیری فیزیکی هم پیدا می کنند و معروف است که هر وقت ایشان از کنار کاخ رضاخان عبور می کردند، می گفتند اینجا کاخ سگ است. پس خوشبینی اولیه ایشان که ناشی از فضای خاص آن مقطع بود، تبدیل به یک مقاومت منفی می شود و منجر به شکل گیری مبارزه ای می شود که نهایتا بعد از شهریور ۱۳۲۰ ابعاد گسترده تری پیدا می کند.
صدای حوزه: در مدت ریاست مرحوم آیت الله کاشانی بر مجلس، به چه دلیل ایشان در مجلس حاضر نمیشدند؟ آیا این عدم حضور، تبعات اجتماعی هم برای ایشان داشته است؟
آیت الله کاشانی در مقطعی که در لبنان تبعید بودند، از سوی مردم به عنوان کاندیدای نمایندگی مجلس مطرح شدند و به عنوان نفرات اول منتخبین مردمی انتخاب شدند. بنابراین سابقه یک دوره نمایندگی مجلس را دارند. اما ایشان از ابتدا بنا نداشتند که در جلسات مجلس شرکت کنند. در مجلس بعدی آیت الله کاشانی به اصرار نیروهای ملی و نیروهای مذهبی، به عنوان رئیس مجلس انتخاب میشود. شرط ایشان برای ریاست این بود که در جلسات شرکت نکنند، کما اینکه در دوره ای که به عنوان نماینده توسط مردم انتخاب شدهاند هم در جلسات شرکت نمیکردند. شرکت آیت الله کاشانی در انتخابات و پذیرش ریاست مجلس، تقریباً یک حالت نمادین داشت. از اول هم ایشان شرط کرده بودند که در جلسات شرکت نمی کنم و نواب رئیس آن جلسه را اداره می کنند.
سیاست آیت الله کاشانی در امر ریاست مجلس
یک ایراد جدی که امام خمینی(ره) به آیت الله کاشانی دارند این است که آیت الله کاشانی با پذیرش ریاست مجلس، شأن یک رهبر دینی اجتماعی را به یک پست سیاسی تقلیل دادند. شاید به خاطر همین تحفظ هم بود که آیتالله کاشانی در جلسات شرکت نمی کردند. از جهتی هم از طرف مردم و نیروهای مذهبی دعوت شده بودند برای ریاست مجلس و ریاست مجلس هم مهم بود که به دست نیروهای ضد نهضت ملی شدن نفت نیفتد. برای همین آیت الله کاشانی قبول کردند که رئیس مجلس باشند و با این شرط که من در جلسات شرکت نمی کنم و با نواب رئیس جلسات را اداره می کنم. ایشان سعی دارند با این شرط، آن شأن رهبری را رعایت کنند.
علیرغم وجود این تحفظی که ایشان داشتند متاسفانه ما میبینیم در آن دوره ای که آمریکاییها و انگلیسیها جنگ نرم گستردهای را علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت راه انداخته بودند، آیت الله کاشانی مورد هجمه گسترده آنها از نظر تخریب شخصیت قرار میگیرد و بیشتر هم به عنوان رئیس مجلس مورد هجمه قرار می گیرند. یعنی علیرغم اینکه در جلسات مجلس شرکت نمیکردند، طرفداران انگلستان در ایران، وقتی تصفیه مجلس را مطرح میکردند، به این منظور بود که مثلاً آیت الله کاشانی و امثال آنها باید از مجلس خارج شوند؛ برخی مردم هم فریب این جنگ نرم را خوردند. در هر صورت ایشان چنین تحفظی داشتند که از طرفی می خواستند جواب آن تقاضایی که مردم و نیروهای نهضت از ایشان داشتند را بیجواب نگذارد و از طرفی هم درگیری ایشان در امور روزمره مجلس، به آن جایگاه رهبری ایشان ضربه وارد نکند.
صدای حوزه: اختلاف نظر های اساسی مرحوم آیت الله کاشانی با دکتر مصدق از کجا شروع شد و منشأ آن چه مواردی بوده است؟
اختلاف نظر ایشان، از طرفی بر می گردد به شخصیت هر دو نفر ایشان، از طرفی برمیگردد به برخی رفتارها و منش دکتر مصدق و از طرفی هم برمی گردد به تفاوت دیدگاه ها نسبت به آرمانهای نهضت.
از نظر شخصیتی، آیت الله کاشانی یک رجل دینی و یک مجتهد است و سابقه مبارزه مسلحانه با انگلیسیها را دارد و برای کوتاه کردن دست انگلستان از سرزمینهای اسلامی، ابایی ندارد که در جهاد مسلحانه هم شرکت کنند. دکتر مصدق سابقهی مقابله با سیاستهای انگلستان را دارد ولی این مقابله ها عمدتاً از موضع سیاسی و روشهای پارلمانی است. یعنی دکتر مصدق اهل درگیری با انگلستان نیست، به همین جهت در یک مقطع ترجیح می دهد که خود را بازنشسته سیاسی کند و در امور دخالت نکند، در حالی که آیت الله کاشانی هیچ گاه برای خود یک دوره بازنشستگی قائل نبود و سعی می کرد همیشه در میدان حضور داشته باشد و حتی تا پای اعلام جهاد و جنگ مسلحانه علیه انگلیس هم حاضر بود پیش برود. این خود تفاوت روش و منش دو شخصیت را نشان میدهد البته هر دو نفر معتقد به نظام مشروطه سلطنتی هستند که میراث مشروطه ایران است ولی آقای کاشانی در همین ماجرا، اگر پادشاهی حاکم باشد که پایش را از نظام مشروطه سلطنتی فراتر بگذارد، تا پای سرنگونی آن پادشاه هم می رود؛ ولی دکتر مصدق اینگونه نیست و باز خودش عقب میکشد و صحنه را خالی میکند.
آیت الله کاشانی قهرمان قیام ۳۰ تیر در بازگرداندن دکتر مصدق به قدرت
در ماجرای ۳۰ تیر، آیت الله کاشانی قهرمان آن مقطع است. علیرغم تحریفهایی که برخی جریان های ملی گرا میخواهند انجام بدهند تا آیت الله کاشانی را کمرنگ می کنند، قهرمان ۳۰ تیر آیت الله کاشانی است و ایشان باعث می شود که آیت الله مصدق دوباره به قدرت برگردد. به این صورت که آیت الله کاشانی، شاه را تهدید کرد و گفت اگر قوام السلطنه برکنار نشود و مصدق دوباره بر نگردد به منصب نخست وزیری، من مردم را به سمت کاخ شاه هدایت میکنم. چون مردم به دستور آیت الله کاشانی به خیابانها ریخته بودند، تظاهرات از طرف مردم و درگیری و کشتار از ناحیه حکومتی ها داشت صورت میگرفت. آیت الله کاشانی برای برگرداندن دکتر مصدق حاضر شد مردم را دعوت کند به قیام علیه شاه و شاه وقتی این پیام آیت الله کاشانی را دید، ترسید و عقب نشینی کرد. ولی دکتر مصدق هرگاه با مخالفت شاه مواجه میشد، استعفا میداد. در جریان کودتای ۲۸ مرداد هم دکتر مصدق کاملا تسلیم بود و هیچ مقاومتی از سوی خود نشان نداد و این هم تفاوت دیگر این دو شخصیت است.
دفاع آیت الله کاشانی از جایگاه مجلس
بحث دیگری که اختلاف بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بود همان رویههایی بود که دکتر مصدق اتخاذ کرده بود. عمدتاً هم از ماجرای اختیارات ویژه نخست وزیر شروع شد. دکتر مصدق می گفت من برای اداره امور باید اختیارات ویژه داشته باشم تا امور را تدبیر کنم؛ آیت الله کاشانی در موضع رئیس مجلس علی رغم اینکه مخالف بود اما با اختیارات شش ماهه اول مصدق موافقت کرد تا دست دکتر مصدق را برای حل مشکلات باز بگذارد.
دکتر مصدق بعد از گذشت ۶ ماه اول، تقاضای تجدید اختیارات ویژه کرد، اما آیت الله کاشانی گفت این خلاف قانون اساسی است؛ بالاخره مجلس چه کاره است ؟ نمیشود مجلس را نادیده بگیریم! اختلافات از اینجا شروع شد. طرفداران دکتر مصدق، حملات شدیدی را به آیت الله کاشانی وارد کردند، نسبتهای بسیار بدی را به آیت الله کاشانی دادند، کاریکاتورهایی را از ایشان در نشریات کشیدند و منتشر کردند. البته در این زمینه ستاد جنگ روانی انگلیس و آمریکا در قبرس هم موثر بود و شروع به هتک حیثیت مرحوم آیت الله کاشانی کردند. دکتر مصدق هم در آن مقطع، از عبارتی استفاده کرد که مردم به این نتیجه رسیدند که منظور مصدق آیت الله کاشانی است و آن عبارت این بود که «من مخالفین خودم را به لجن میکشم». اینها باعث شد که اختلاف نظر بالا بگیرد. البته یکی دو بار برخی واسطه شدند و مقداری اختلافات فروکش کرد تا آن جا که این دو، با هم دوباره عکس انداختند که نشان از اتحاد ایشان بود. اما هم در اطرافیان آیت الله کاشانی و هم دکتر مصدق افرادی بودند که در این آتش اختلافات می دمیدند و باعث اختلاف بیشتر بین این دو شخصیت می شدند.
تمایل و خوش بینی دکتر مصدق به آمریکا و اختلاف نظر با آیت الله کاشانی
یک بحث دیگر هم تمایل دکتر مصدق به آمریکا بود. از این حیث که فکر می کرد آمریکایی ها نسبت به آن شعارهای ضد استعماری که میدهند، صادق هستند و می شود از اختلاف امریکا و انگلیس به نفع نهضت ملی شدن صنعت نفت استفاده کرد. این اشتباه بزرگ دکتر مصدق بود که نهضت را معطل کمک امریکاییها کرد و آمریکاییها سر بزنگاه بر سر کودتا در ایران با انگلیسیها قرار و مدار گذاشتند. آیت الله کاشانی و شخصیتهایی نظیر سید نورالدین شیرازی، از ابتدا مخالف بودند و می گفتند آمریکا با انگلیس فرقی ندارد، هر دو کشورهای استعمارگر هستند و قطب استکباری هستند و نباید به آنها امید بست و با صراحت میگفتند که سگ زرد برادر شغال است و دکتر مصدق را منع می کردند از اینکه برای کوتاه کردن دست انگلیسی ها با آمریکاییها مراودات ویژه برقرار کند. عملاً هم آنطور که دکتر مصدق انتظار داشت نشد، چون آمریکاییها با انگلیسی ها همپیمان شدند و به دکتر مصدق پشت کردند. این هم موضع دیگر اختلاف بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بود.
تفاوت شخصیتی آیت الله کاشانی با دکتر مصدق
بالاخره باید توجه کرد که دکتر مصدق یک سیاستمدار ملی سکولار است و آیت الله کاشانی یک رهبر دینی است و بالاخره یک رهبر دینی نگاهش به مسائل تفاوت میکند، نگاهش به جهان اسلام متفاوت است. مثلاً در ماجرای فلسطین، آیت الله کاشانی معتقد بود که ما باید از فلسطین دفاع و حمایت کنیم و پیامهای متعددی در این زمینه داد ولی دکتر مصدق به عنوان یک دولت معمولی با این پدیده ها برخورد میکرد.
حتی اگر کودتا نمی شد و ماجراها ادامه پیدا میکرد اختلافات بین این دو، در این مسائل بیشتر خود را نشان میداد و عملاً این دو شخصیت نمی توانستند تا پایان راه، مسیر را ادامه دهند کما اینکه برخی دوستان مکلّای دکتر مصدق هم نتوانستند تا پایان راه با او ادامه دهند.
صدای حوزه: فعالیت مرحوم آیت الله کاشانی در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد به چه کیفیتی بوده است؟ آیا ایشان میتوانستند در ماجرای کودتا، فعالانه تر عمل کنند و تاثیر بیشتری داشته باشند؟
عملیات کودتا را ما نباید به سه روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد محدود کنیم. کودتا زمینهها و مقدماتی دارد. مهمترین زمینهای که برای هر کودتای لازم است این است که آن جامعه را دچار سردرگمی کنند؛ جامعه را به اغتشاش بکشانند؛ رهبرانی که میتوانند مردم را در مقاطع حساس به صحنه بخوانند، از دور خارج کنند و مقدمات فکری و اجتماعی کودتا فراهم شود تا آنها بتوانند آن حرکت نظامی را انجام دهند.
شروع روند کودتای ۲۸ مرداد از یک سال و نیم پیش از آن
تقریباً از یک سال و نیم پیش از کودتا – یعنی بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ – آمریکاییها و انگلیسیها یک جنگ نرم گسترده را علیه ملت ایران آغاز کردند. از طرفی انگلیسیها کشور ایران را محاصره و تحریم کرده بودند و انگلیسی ها، کشورهایی که نفت ایران را میخریدند تحریم کرده بودند و فشار اقتصادی بسیار شدیدی به کشور ما وارد شده بود. دولت عملاً برای اداره کشور پول نداشت. از آن طرف مشکلاتی که جامعه ایرانی با آن دست به گریبان بود، تشدید شد. عوامل انگلستان هم شروع کردند به ایجاد ناآرامی، در مناطق نفتی تشکل های کارگری را تشویق به اعتصاب کردند و در این میان حزب توده هم بی تاثیر نبود. در جامعه بذر ناامیدی پاشیدند و گفتند اگر این شرایط ادامه پیدا کند، کشور نابود میشود. مردمی که از جان و مال و همه چیزشان برای نهضت گذشته بودند وقتی آینده برای آنها تیره و تار نمایش داده شد و وضع موجودشان هم وضع مطلوبی نبود، اینها دچار تردید شدند. البته آن تردید جدی و اساسی به نظر من همان اختلاف رهبران و در روزهای پایانی، بیتفاوتی دولت دکتر مصدق و شخصیت ایشان بود.
جنگ روانی و رسانه ای علیه آیت الله کاشانی
از طرفی طی این یک سال و نیم، آیت الله کاشانی مورد هجوم رسانه های داخلی و خارجی قرار می گیرد و اهانتهای بسیار سختی به ایشان میشود، نسبت های ناروایی به ایشان داده می شود. بالاخره بخشی از مردم هم تحت تاثیر این القائات قرار میگرفتند. دشمنان قدرت آیت الله کاشانی را در ماجرای ۳۰ تیر دیدند و معتقد بودند که اگر این قدرت پا بر جا باقی بماند هر وقت خواستند اقدامی کنند، با آیت الله کاشانی و پایگاه مردمی ایشان مواجه میشوند. در این یک سال و نیم تا توانستند این پایگاه را تخریب کردند. اختلافات داخلی هم متاسفانه این را تشدید کرد و در نتیجه همه ی این موارد، آیتالله کاشانی در آستانه کودتای ۲۸ مرداد، دیگر آن آیت الله کاشانی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نبود و به شدت چهره او را تخریب کرده بودند. البته آقازادههای ایشان هم در این مسئله بی تاثیر نبودند و برخی رفتارهایی داشتند که مخالفین ایشان هم آنها را بهانه می کردند و آیت الله کاشانی را مورد اتهام قرار می دادند در حالی که ایشان واقعاً از همه این اتهامات بریء بود و نمیتوان اقدامات اطرافیان را به حساب آیت الله کاشانی گذاشت.
پس آن تخریبی که دولتی ها علیه آیت الله کاشانی داشتند و تخریبی که ستاد جنگ نرم انگلیسیها و آمریکاییها و حزب توده علیه آیت الله کاشانی داشتند؛ در واقع به آن پایگاه اجتماعی ایشان آسیب زدند.
نامه ی آیت الله کاشانی به دکتر مصدق در مورد خطر کودتا
ولی با همه این اوصاف، در آستانه کودتای ۲۸ مرداد ،آیت الله کاشانی در روز ۲۷ مرداد به دکتر مصدق نامه می نویسد و به ایشان هشدار میدهد که میخواهند کودتا کنند و ایشان را به اتحاد فرا میخواند تا جلوی کودتا گرفته شود. دکتر مصدق از اول فروردین ۱۳۳۲ میدانست که قرار است کودتا شود اما وقتی که حرکت اولیه کودتاگران در ۲۵ مرداد شکست میخورد، آیت الله کاشانی متوجه میشود که اینها قرار است دوباره اقدام به کودتا کنند و آن نامه معروف رابه دکتر مصدق می نویسد. به نظر من دکتر مصدق از ادامه نهضت ناامید شده بود و یک پیام و جواب سرد را به آیت الله کاشانی میدهد و میگوید «من مستظهر به پشتیبانی ملت هستم» . اگر دکتر مصدق دست رد به سینه آیت الله کاشانی نمیزد، این دو نفر می توانستند جلوی آن عملیات ساده کودتای ۲۸ مرداد را بگیرند. بنابراین این اتهام که به آیت الله کاشانی زده میشود که با جریان کودتا همراهی کرده است کذب محض است. ایشان اتفاقاً از دکتر مصدق خواستند که همکاری کند و جلوی کودتا را بگیرند. آن نسبتی هم که یکی دو سال پیش به آیت الله کاشانی داده شد که ایشان از سپهبد زاهدی پول گرفته است، اردشیر زاهدی با صراحت اعلام کرد که اینها همه اراجیف است و به هیچ وجه صحت ندارد. منابع دیگر و شخصیت ضد اسلام استعماری آیت الله کاشانی نشان می دهد که این نسبت ها به ایشان نمی چسبد. به هر صورت ما باید سوال اصلی را از کسانی بپرسیم که عملاً در جریان کودتا کشور در دستشان بود و هیچ حرکتی در برای مقابله با کودتا نکردند. یعنی باید بپرسیم با فرض اینکه اصلا آیت الله کاشانی حمایت نکرد یا حتی اگر به تعبیر برخی آقایان بگوییم، با کودتا همراهی کرد، چرا خود دکتر مصدق هیچ کاری نکرد؟ درحالی که آیتالله کاشانی اعلام آمادگی کرده بود که با دکتر مصدق جلوی کودتا را بگیرند اما دکتر مصدق نه تنها به آیت الله کاشانی همکاری نکرد بلکه از ظرفیتهای دولت خودش هم برای جلوگیری از کودتا استفاده ای نکرد.
صدای حوزه: کیفیت تاثیر گذاری مرحوم آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، چگونه بوده است؟ آیا پس از انقلاب اسلامی، نقش اصلی ایشان در نهضت نفت، به درستی تبیین شده است؟
نقش آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، انکارناپذیر است و انکار نقش ایشان مانند انکار حقیقت است. وقتی آیت الله کاشانی از تبعید لبنان برگشتند، در اولین مصاحبه ای که پس از بازگشت از تبعید انجام دادند گفتندکه اولاً ملت ایران از کنار تحولات فلسطین و اشغال فلسطین نخواهند گذشت، ثانیاً نخواهیم گذاشت که نفت ایران از حلقوم انگلستان پایین رود. در آن موقع هنوز حرکت ملی شدن صنعت نفت ایجاد نشده بود که آیت الله کاشانی اینطور موضعگیری میکنند. با آغاز نهضت، آیت الله کاشانی از آغازگران این نهضت بود و بعد هم به واسطه پایگاه مردمی که آیت الله کاشانی داشت وقتی ایشان از نهضت حمایت کردند این نهضت جنبه کاملاً مردمی پیدا کرد. آیت الله کاشانی از تبعید لبنان که برگشتند مردم از فرودگاه مهرآباد تا بازار تهران -یعنی پاچنار- صف استقبال از آیت الله کاشانی را تشکیل دادند و در برخی مقاطع به نحوی فشار مردم زیاد بود که اتومبیل ایشان بر روی دست مردم حمل میشد و یک چنین پایگاه مردمی در خدمت نهضت ملی شدن صنعت نفت قرار گرفت.
مردمی شدن نهضت نفت با حمایت ویژه ی آیت الله کاشانی
اساساً این نهضت با پیوستن آیت الله کاشانی توانست پیش برود و به اهداف اولیه خودش برسد. دکتر مصدق هم که می خواست وارد این ماجرا شود، اولین کاری که کرد این بود که با آیت الله کاشانی ملاقات کرد و از ایشان درخواست کرد که پیامی در تایید نهضت بدهند تا بتوانیم با پیام ایشان کار را شروع کنیم. دکتر مصدق پیام آیت الله کاشانی را در مجلس خواند و به این ترتیب نهضت ملی شدن صنعت نفت وارد یک فاز جدیدی شد و از حمایت گسترده مردمی برخوردار شد؛ نقش آیت الله کاشانی تا این حد کلیدی است! اساساً عضو گیری نهضت و حضور مردم به واسطه و شخصیت او است. متأسفانه آنطور که دیدیم شخصیت ایشان مورد هجوم رسانههای معاند خارجی دولت های استعماری و برخی عوامل آنها در داخل کشور میشود.
حال اینکه آیا ما توانستیم در خصوص آیت الله کاشانی و نقش ایشان، بعد از انقلاب اسلامی کارهای جدی انجام بدهیم یا خیر؟ بلی، بعد از پیروزی انقلاب، کارهای خوبی انجام شده است ولی اساساً از همان مقطع نهضت ملی شدن صنعت نفت، جریانات ملی گرا و طرفدار دکتر مصدق و حزب توده و انگلیسیها حتی بعد از آیت الله کاشانی، دست از تخریب ایشان بر نداشتند. اساساً تاریخنگاری ما متاسفانه همانطور که در مشروطه توسط جریانات خاصی صورت گرفت، بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت هم تاریخنگاری فقط محدود شد به کارهای همین قلم هایی که مخالف آیت الله کاشانی بودند. برخی از این قلم ها با آیت الله کاشانی عناد داشتند و برخی هم بر اساس همان اطلاعات مخدوشی که در دست داشتند، شروع کردند به قلم فرسایی علیه آیت الله کاشانی و حجم گسترده ای از منابع را تولید کردند و حتی توانستند بر افکار عمومی جامعه ایرانی تاثیر بگذارند. غلبه بر این تاریخنگاری که بعد از ملی شدن صنعت نفت شکل گرفت ، کار آسانی نیست. بالاخره باید سالها بدون تعصب قلم زد. اکنون میتوان نقاط ضعف افراد مختلف و نقاط قوت آنها را ذکر کرد. حتی نقاط قوت و ضعف آیت الله کاشانی را میتوان گفت اما هیچ کدام از اینها نافی نقش تعیین کننده آیت الله کاشانی در موفقیت نهضت ملی شدن صنعت نفت در سالهای اولیه نهضت، جایگاه ایشان در مبارزات ضد استعماری در کشورمان و جایگاه ایشان در دفاع از قانون قانون گرایی و قانون اساسی -که بالاخره در آن مقطع قانون اساسی کشور محسوب می شد- نیست. در هر صورت باید آن مشهوراتی که در حوزه تاریخ ملی شدن صنعت نفت غلبه پیدا کرده است را مورد واکاوی جدی قرار دهیم و به نظر میرسد که همچنان باید در این حوزه تلاش های جدی و بیشتری را انجام دهیم.
صدای حوزه: مرحوم آیت الله کاشانی در مورد تشکیل حکومت دینی چه دیدگاهی داشتند؟
آیت الله کاشانی طرفدار نظام مشروطه سلطنتی است؛ یعنی همان نظامی که بر اساس نهضت مشروطه در ایران به وجود آمده است. البته مشروطه سلطنتی، یعنی نظام مشروطه در ایران، از منظر آیت الله کاشانی و از منظر همه علمایی که طرفدار مشروطه بودند، نظامی نیست که در تضاد با دین قرار بگیرد و عملا باید در چهارچوب مذهب رسمی کشور در این نظام عمل شود؛ قانونگذاری هایش باید در همین چارچوب باشد و با این اوصاف با توجه به اینکه شرایط و زمینه ها فراهم نبود، شواهدی نداریم دال بر اینکه آیتالله کاشانی دنبال حکومت اسلامی بوده باشند. نظام مشروطه سلطنتی که در چهارچوب شریعت اسلام و مذهب رسمی کشور یعنی شیعه حقه جعفری اثنی عشری -عبارتی که در قانون اساسی آمده بود- تعریف شود، از نظر آیت الله کاشانی میتوانست از ایران صیانت کند. البته از دهه ۴۰ به بعد که آیت الله کاشانی هم مرحوم شدند، شرایط کاملاً تفاوت کرد و حضرت امام(ره) با توجه به اینکه پهلوی دوم به سراغ فروش کامل استقلال ایران رفت، آن جمله معروف خود را گفتند که «دیگر روش علمای سلف جواب نمیدهد». یعنی پایبندی به نظام مشروطه سلطنتی دیگر جوابگو نیست و بحث حکومت اسلامی به طور جدی مطرح شد. مرحوم آیت الله کاشانی چون نظام مشروطه سلطنتی را در چارچوب دین و شریعت تفسیر می کند، بالاتر از آن دنبال حکومت دینی به آن شکلی که ما بعد از انقلاب شاهد شکلگیری آن بودیم در اظهاراتشان وجود ندارد. شاید در آراء و تفکراتشان -که بیان هم نشده- به این مسئله هم اندیشه باشند. جریان فدائیان اسلام قائل به حکومت اسلامی بودند و البته بیشتر اجرای قوانین اسلامی مدنظر این جمعیت بود که آیت الله کاشانی مخالفتی با این دیدگاه فدائیان اسلام نداشت، اما اغلب علمایی که طرفدار مشروطه بودند، در این مقطع هم قائل به این بودند که نظام مشروطه مقید به دین و تشیع میتواند مشکلات کشور را حل کند.
صدای حوزه: رابطهی مرحوم آیت الله کاشانی با مرحوم امام خمینی(ره) به چه کیفیتی بوده است؟ آیا میتوان ایشان را در گام های اولیه برای انقلاب اسلامی موثر یا الهام بخش دانست؟
آیت الله کاشانی و حضرت امام(ره)، رابطه خوبی داشتند. حضرت امام(ره)، آیت الله کاشانی را قبول داشتند. آیت الله کاشانی، یک مجتهد مبارز ضد استکبار و ضد انگلیس بود و حضرت امام(ره) هم یک چهره مبارز و ضد سلطه بیگانه بود. برای همین با آیت الله کاشانی روابط خوبی داشتند. آیت الله کاشانی هم ظاهرا عبارتی نسبت به حضرت امام دارند که ایشان می تواند در آینده بسیار تأثیرگذار باشد و این برمی گردد به همان مناسبات و روابطی که این دو بزرگوار با یکدیگر داشتند. البته مرحوم امام(ره) انتقادی هم به آیتالله کاشانی داشتند و آن هم اینکه ایشان بایستی آن جنبه رهبری عالی دینی خودش را حفظ میکرد و خود را درگیر اموری نظیر ریاست مجلس و اینها نمی کرد، که به نحوی میتوانست همه جریانات را کنترل و اداره کند. وقتی آیت الله کاشانی رئیس مجلس شد هرچند که در مجلس شرکت نمیکرد، اما بالاخره درگیر یک جناح سیاسی شد. حضرت امام(ره) اعتقاد داشتند که ایشان بایستی خیلی فراتر از این ها و بالاتر از همه احزاب و جریانات، نهضت را رهبری و اداره می کردند.
اما در مجموع آیت الله کاشانی، مواضع ایشان و مبارزات ایشان همه مورد تایید حضرت امام(ره) بود.
صدای حوزه: نقش مرحوم آیت الله کاشانی در حمایت از تشکل های مذهبی و انقلابی چگونه بوده است؟ به خصوص رابطهی ایشان با جمعیت فدائیان اسلام به چه صورت بوده است؟
مرحوم آیت الله کاشانی طرفدار و حامی جریانات انقلابی مخصوصاً جریانات انقلابی دینی بودند. رابطه آیت الله کاشانی با مرحوم نواب صفوی و فداییان اسلام رابطه پدر و فرزندی بود و در مقاطع مختلف از آنها حمایت می کرد. در یک مقطع وقتی که دکتر مصدق فداییان اسلام را دستگیر کرد و در زندان ها شکنجه شدند و رفتار بسیار بدی با آنها شد این باعث شد که فداییان اسلام نسبت به دکتر مصدق و دولت او فاصله بگیرند.
حمایت همه جانبه آیت الله کاشانی از دولت دکتر مصدق
آیت الله کاشانی اتفاقاً در این مقطع قربانی حمایت از دکتر مصدق شدند؛ به این معنا که آیت الله کاشانی علیرغم اینکه حامی فدائیان اسلام بود و حتی در جریان دستگیری آنها بسیار بر دکتر مصدق فشار آورد که فدائیان اسلام را از زندان آزاد کند، ولی مصلحت کشور را در این میدید که از دولت دکتر مصدق در مبارزه با انگلستان حمایت شود. این باعث شد که بین آیت الله کاشانی و فداییان اسلام، فاصله بیفتد و فداییان اسلام به واسطه آن جوانی و شوری که داشتند، نسبت به آیت الله کاشانی هم مقداری موضع منفی پیدا کردند ولی آن رابطه پدرانه ایشان همچنان ادامه پیدا کرد. اختلاف فدائیان اسلام با آیت الله کاشانی اینجا بر سر این بود که دیگر نباید از دولت دکتر مصدق حمایت کرد چون فدائیان اسلام معتقد بودند که دکتر مصدق از ما استفاده ابزاری کرده است و از ما درخواست کرد که رزم آرا و هژیر را از سر راه برداریم. در اصل، برداشتن رزمآرا باعث شد که قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس به راحتی تصویب شود و این نقش تاثیرگذار فدائیان اسلام بود، ولی با همه این خدمات، آنها مورد بیمهری قرار گرفتند. بعد از پیروزی نهضت نفت و استقرار دولت دکتر مصدق، فداییان معتقد بودند که دیگر نباید به مصدق اعتماد کرد چون او وعده داده بود که من قوانین اسلام را اجرا می کنم ولی بعدش عملاً هیچ گامی در این زمینه بر نداشت و گفت من وظیفهام فقط ملی کردن صنعت نفت است. مجموع اینها باعث شد که فداییان اسلام از دولت دکتر مصدق فاصله بگیرند و توقع داشتند که آیت الله کاشانی هم همین اقدام را انجام دهند اما مصلحت اندیشی آیت الله کاشانی باعث شد تا آنجایی که میشود از دولتی که قرار است ملی شدن صنعت نفت را اجرایی کند حمایت کنند. به نظر میرسد که موضع آیت الله کاشانی هم درست تر بود به این معنا که علیرغم همه اختلاف ها و به رغم این که افرادی شاخص در دولت دکتر مصدق بودند که به شدت سکولار بودند – و مخالف جریانات دینی بودند و بدترین برخوردها را با جریانات دینی میکردند، – ولی آیت الله کاشانی علی رغم اینها، باز دندان به جگر میگذاشت و معتقد بود که ما باید از دولت دکتر مصدق حمایت کنیم.
در آن اختلافات جدی و اساسی که پیش آمد و دکتر مصدق هیچ نرمشی در آن مسائل نشان نداد، یکی بحث رابطه با آمریکا و دیگری بحث اخذ اختیارات ویژه، آن هم بعد از آنکه شش ماه هم تجربه شده بود، نه تنها از موضع خود کوتاه نیامد بلکه مخالفین خود را هم مورد حمله قرار داد. اینجا دیگر عملاً آیت الله کاشانی هم منفعل شد و نتوانست کاری کند.
سکوت فدائیان اسلام در کودتای ۲۸ مرداد
کما اینکه فداییان اسلام هم در جریان کودتای ۲۸ مرداد، علیرغم تهمتی که به فداییان اسلام زده میشود (که از حامیان کودتا بوده اند،) دخالتی نکردند؛ نه به نفع کودتا و نه به نفع دکتر مصدق، با توجه به اینکه خود دکتر مصدق هم برای مقابله با کودتا هیچ اقدامی نکرد! اساساً وقتی که دکتر مصدق حتی یک اطلاعیه صادر نمی کند که مردم را برای مقابله با کودتا به خیابان دعوت کند، برخی میپرسند که چرا فداییان اسلام دخالت نکردند؟! وقتی خود دکتر مصدق دخالت نمیکند، فدائیانی که سابقه ضرب و شتم و شکنجه در زندان دکتر مصدق هم دارند، با چه انگیزهای وارد این عرصه بشوند؟
تسلیم و انفعال کامل دکتر مصدق در برابر کودتاچیان
عرصهای که خود دکتر مصدق به این نتیجه رسیده است که عملاً باید تسلیم شد! کما اینکه ایشان ۲۴ ساعت بعد از کودتا به اطرافیان خود فشار آورد که می خواهم خود را تحویل حکومت نظامی بدهم! یعنی هیچ انگیزهای برای مقابله با کودتا وجود ندارد و موضع دولت، موضع تسلیم است. البته بیشتر خود دکتر مصدق چنین موضعی دارد چون برخی از اعضای دولت معتقد بودند که بایستی مقاومت کرد.
از این طرف خود دکتر مصدق میخواهد تسلیم شود؛ از آن طرف به آیتالله کاشانی و فداییان اسلام تهمت میزنند که چرا کاری نکردند یا اینکه همراهی کردند؟! در حالی که هیچ کدام از این دو با کودتا همراهی نکردند. یک جناحی از فداییان اسلام که در راس آن عبدالله کرباسیان بود، اینها گروهی بودند که از فداییان اسلام جدا شدند و «نبرد ملت» را منتشر میکردند. اینها خود نواب را هم مورد حمله قرار می دادند. این گروه با جریان کودتا همراهی کردند. بنابر همین، برخی جریانات سیاسی بدون در نظر گرفتن اینکه «نبرد ملت»، اساساً ارگان فداییان اسلام نیست و این افرادی که منشعب شده اند و دارند از کودتا حمایت میکنند، هیچ ربطی به نواب و فدائیان ندارند؛ میخواهند پای آنها را به میان بکشند و عملکرد این گروه را تسری دهند به فداییان اسلام، در حالی که این طور نیست و فدائیان اسلام به معنای نواب صفوی و یاران مشخص ایشان، در کودتای ۲۸ مرداد، موضع منفعل گرفته بودند، چون دولت دعوت به قیام نکرده بود و سابقه دولت در رفتار با فدائیان اسلام هم چیزی نبود که آنها بخواهند اعتماد کنند و دوباره وارد این عرصه شوند.