• امروز : جمعه - ۲۴ مرداد - ۱۴۰۴
  • برابر با : Friday - 15 August - 2025
کل اخبار 6538

صدای حوزه امروز

نقدی بر نقد بی پرده خانم اسماعیل زاده به صحبت های استاد پناهیان در باب امر به معروف و نهی از منکر طلبه خبرنگاری که شیفته آموختن بود / روزت مبارک محمد جان! عدالت آموزشی و چالش‌های ساختاری در حوزه علمیه از منظر استاد وکیلی آیا انبیای الهی مشاهده این همه رنج و مصیبت مردم مظلوم غزه را تحمل می کردند؟ کانون‌های عظیم تبلیغی؛ مأموریت‌های سه‌گانه و واقعیت امروز خطر جایگزینی اجتماعی در کمین روحانیت حوزه علمیه و تابلوی ایست پست‌مدرنیسم جامعه از کارِ حوزه بی‌خبر است تجلیل مدیران حوزه‌های علمیه کشور از حماسه‌آفرینی ملت ایران و تاکید بر حمایت تام از نظام و رهبری گردهمایی خانوادگی برگزیدگان گروه‌های تبلیغی استان آذربایجان شرقی تصمیم های خردی که به وقتش اتخاذ نشده اند! روحانیت در خط مقدم خدمت/ روحانی و مداح رامشیری نماد خدمت شدند روایت شیخ اسماعیل رمضانی از عصر هوش مصنوعی و لزوم تغییر سبک آخوندی! نقش علما در دفاع از امت اسلامی بی‌همتاست/ غزه هرگز شکست نخواهد خورد

16
بخشی از وصیت نامه یک شهید کر ولال:

ما رفتیم، اما بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم

  • کد خبر : 25804
  • 30 شهریور 1400 - 15:33
ما رفتیم، اما بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم
اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن.

به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، نویسنده‌ی کانال ایتای نویسندگان حوزوی نوشت:

اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…

فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم!
وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن!
یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی…

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=25804
  • منبع : howzavian@

مطالب مرتبط

19اردیبهشت
شیخ صدوق؛ از تولد به دعای امام زمان تا عالم پروری و شناخت نیاز زمانه
02اردیبهشت
مسؤولان به مهدویت نگاه اداری و رفع‌ تکلیفی دارند
پاسخ رائفی‌پور به شبهات درباره مسجد جمکران:

مسؤولان به مهدویت نگاه اداری و رفع‌ تکلیفی دارند

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.