به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، علیرضا قربانی در کانال ایتای دین و رسانه نوشت:
مدتی بعد از انتشار نماهنگ دهههشتادیا، دوستی کلیپ دلربای سینهزنی این کودک (یا نوجوان) را فرستاده بود و نوشته بود: “کلیپ دههنودیها را هم دیدید؟” و این بهانهای شد برای نوشتن این متن درباره یک دغدغه قدیمی.
“و هیچ فرستادهای را نفرستادیم مگر به لسان قوم او” (ابراهیم/۴) زبان قوم را چگونه معنا میکنید؟ پرسشم را دو نیم میکنم:
“زبان” را چگونه معنا میکنید؟
زبان یک سیستم نشانهای بسیار پیچیده (مرکب از دالها و مدلولها) با سطوح دلالت مختلف است. هر واژه علاوه بر هندسه معنایی دقیقی که در لایه دلالتهای مرتبه اول دارد، در لایه دلالتهای مرتبه دوم (دلالتهای فرهنگی) نیز حال و هوای احساسی-شناختی مختص به خود را داراست. در یادداشتهای مختلفی همچون “پیوستی برای اصلحک الله” و “فرهنگ جامعه؛ دریچه اجتنابناپذیر فهم دین” از این دلالتها صحبت کردیم؛ “سردار” برای ما در سطح اول دلالت احتمالا معادل “ژنرال” برای غربیهاست ولی در سطح دلالت فرهنگی، این دو واژه دو حس کاملا متفاوت را در مخاطب ایرانی و غربی برمیانگیزند. سطح اول از دلالت، فقط نوک کوه یخ زبان است؛ اصل ماجرای گفتگو و اقناع در سطح دوم زبان رقم میخورد.
“قوم” را چگونه معنا میکنید؟
آیا خردهفرهنگها، نسلها، قومیتها، و صدها برش دیگری که درون یک جامعه و فرهنگ زندگی میکنند و زبان و فرهنگ خاص خود را نیز دارند، برای خودشان “قوم” هستند؟ و رسول به زبان آنها نیز صحبت میکند یا فقط با زبان “کل آن فرهنگ”، “کل آن فرهنگ” را مخاطب قرار میدهد؟ دقیقتر بگویم؛ “زبان” و “قوم” عمیقا به هم پیوستهاند. اگر با فردی که با خردهفرهنگ الف درون فرهنگ ب زندگی میکند، فقط به زبان فرهنگ ب صحبت کردید، تنها بخشی از وجودش را مخاطب قرار دادهاید و با حیث وجودی دیگر او (یعنی: حیث تعلقش به خردهفرهنگ الف) گفتگو نکردهاید. هر انسانی متعلق به صدها قوم است؛ به زبان هرکدام که صحبت کنید، آن بخش از او را مخاطب قرار دادهاید.
تا به اینجا فرض کنید که نتیجه گرفتیم باید با زبان قوم دهههشتادیها با آنها گفتگو کنیم. پرسش دوم این است که “چگونه؟”. چگونه میتوانیم یک نظام دلالت را به نظام دلالت دیگر ترجمه کنیم. فرض کنید میدانیم دقیقا میخواهیم چه “معنا”یی را به مخاطب منتقل کنیم، پس پرسش این است که باید از چه نمادهایی (اعم از واژه و تصویر و غیره) استفاده کنیم؟ برای طراحی نمادها، باید نقشه دقیقی از دلالتها (خصوصا دلالتهای مرتبه دوم) در زبان مخاطب داشت. بهتر است فرض کنیم هیچ چیز از زبان او نمیدانیم، تا اسیر تشابههای فریبنده نشویم. مثلا همین لفظ “جذاب” که در نماهنگ دهه هشتادیا استفاده شده، احتمالا برای آن نوجوان دهه هشتادی معنایی کاملا متفاوت از معنایش برای من دارد. فرض کنید آن معنایی که میخواهم به مخاطب منتقل کنم، بیان رابطه عاطفی عمیق او با سیدالشهداء ع است که رنگ و بوی عشق پسر به پدر را دارد. (جمع بین بزرگی و مهربانی، مظهر صفت الهی “یا من علا فی دنوّه و یا من دنا فی علوّه”) برای انتقال این معنا، کدام نماد در زبان مخاطب رساتر است؟ مثلا از روش تمایز معنایی آزگود یا روشهای کیفی مثل مصاحبه عمیق و گروه کانونی استفاده کنم و ببینم این واژه “جذاب” چقدر با آن “معنا” تناسب دارد؟ و آیا واژه و نماد بهتری یافت میشود که این معنا را برساند یا خیر.
معتقدم “طراحی پیام” به صورت دقیق و عمیق انجام نمیگیرد. طراحی پیام دو بُعد دارد: طراحی آن معنایی که باید منتقل شود و طراحی نمادی که در زبان مخاطب، حامل این معناست. نه اولی عالمانه و موشکافانه انجام میشود و نه دومی. طراحی پیام در این موارد به ترکیبی از تخصص دینی، تخصص ارتباطاتی و تخصص هنری نیاز دارد که در قالب کار تیمی افرادی با نگاه بینارشتهای محقق میشود.
زبانها در تحمل بار معانی، ظرفیتهای یکسانی ندارند. نمیشود برای برخی معانی لطیف و عمیق در برخی زبانها معادلی یافت. بنابراین زبان قوم، مبدا تخاطب و گفتگوست و نه لزوما مقصد آن. از تجربه شخصیام بگویم؛ آن ادب خاصی که در آن چند مجلس روضه قدیمی تهران (مثل حسینیه اربابی، خانه سیدها و حسینیه سادات اخوی) تجربه کردم، کمتر در جای دیگری دیدهام. آن ادب را نمیشود به زبان دیگری ترجمه کرد. باید بروی و در فرهنگ آن مجالس زندگی کنی و آن نظام دلالت را تجربه کنی، تا به آن معانی دست یابی. حرف را باید به زبان مخاطب زد، ولی با این دورنما که زبان مخاطب را هم ارتقاء داد.
قضاوت دقیقی ندارم که نماهنگ دهه هشتادیا موفق بوده یا نه. تمرکزم هم فعلا روی متن شعر است و نه نمادهای بصری و خود ویدئو. نمیتوانیم بدون کار پژوهشی عمیق، در مورد زبانی که آن را نزیستهایم، اظهارنظر کنیم؛ “کی به اندازهی تو اینقده جذابه” برای من یک معنا دارد و برای آن نوجوان، معنایی دیگر. ۲۰ سال اختلاف سنی من با او سبب میشود که فرض کنم ما از زبان هم چیزی نمیدانیم. البته حدسم این است که طراحی پیام، دقیق نیست، اما این فقط یک حدس است برای شروع پژوهش. اما حدسم در مورد سینهزنی عزیز دههنودی، برعکس است. حدسم این است که شعر و اجرا، دقیق طراحی شده که این شوریدگی و ارادت دلنشین و شیرین را در این کودک (یا نوجوان) رقم زده است. شاید “هیچکی مثل تو نیست، دوستت دارم” این مداحی از “کی به اندازه تو اینقده جذابه” نماهنگ دهههشتادیا در ترکیب کردن و جمع بین دلدادگی و ادب، دقیقتر باشد. حدسم این است، نمیدانم..