• امروز : دوشنبه - ۳ شهریور - ۱۴۰۴
  • برابر با : Monday - 25 August - 2025
کل اخبار 6543

صدای حوزه امروز

شروع فعالیت های فرهنگی با دختران اغتشاشگر/ یک سال در مسجد ممنوع‌المنبر شدم موسیقی عرفانی یا عرفان موسیقی؛ مسأله اینست! پاسخ انجمن اساتید انقلابی سطوح عالی حوزه علمیه قم به بیانیه تسلیم جبهه اصلاحات نقدی بر نقد بی پرده خانم اسماعیل زاده به صحبت های استاد پناهیان در باب امر به معروف و نهی از منکر طلبه خبرنگاری که شیفته آموختن بود / روزت مبارک محمد جان! عدالت آموزشی و چالش‌های ساختاری در حوزه علمیه از منظر استاد وکیلی آیا انبیای الهی مشاهده این همه رنج و مصیبت مردم مظلوم غزه را تحمل می کردند؟ کانون‌های عظیم تبلیغی؛ مأموریت‌های سه‌گانه و واقعیت امروز خطر جایگزینی اجتماعی در کمین روحانیت حوزه علمیه و تابلوی ایست پست‌مدرنیسم جامعه از کارِ حوزه بی‌خبر است تجلیل مدیران حوزه‌های علمیه کشور از حماسه‌آفرینی ملت ایران و تاکید بر حمایت تام از نظام و رهبری گردهمایی خانوادگی برگزیدگان گروه‌های تبلیغی استان آذربایجان شرقی تصمیم های خردی که به وقتش اتخاذ نشده اند!

0
در گفتگو با بانوی طلبه‌ای که شبکه‌ مادران و دختران مسجدی را تشکیل داد مطرح شد؛

شروع فعالیت های فرهنگی با دختران اغتشاشگر/ یک سال در مسجد ممنوع‌المنبر شدم

  • کد خبر : 47153
  • 02 شهریور 1404 - 19:23
شروع فعالیت های فرهنگی با دختران اغتشاشگر/ یک سال در مسجد ممنوع‌المنبر شدم
خانم کله‌جاهی بانوی طلبه‌ای است که با دست خالی و با حدود پنج دختر نوجوان کار فرهنگی خود را با محوریت مسجد آغاز کرد و اکنون یک شبکه چند صد نفره از دختران و مادران محله را شکل داده است.

به گزارش خبرنگار صدای حوزه، گلبهار، شهرستانی است که روزگاری حتی یک طلبه نداشت، حالا به یکی از قطب‌های فعالیت فرهنگی خراسان رضوی تبدیل شده است. یکی از بانوان طلبه‌ای که نقش پررنگی در این تحول داشت، خانم مریم کله‌جاهی است؛ او  از سال ۱۳۹۲ وارد این شهر شد مرکز فعالیت‌های خود مصلای امام زین العابدین(ع) محله غدیر قرار داد و حالا شبکه‌ای متشکل از صدها مادر و دختر را مدیریت می‌کند.

داستان او از آنجا شروع شد که دوستانش گفتند «گلبهار فضای قرآنی ندارد» و او تصمیم گرفت این خلأ را پر کند. در ادامه متن کامل گفت‌وگوی ما را با این بانوی فعال مسجدی می‌خوانید:

ـ خانم کله‌جاهی، وقتی وارد گلبهار شدید، از کجا شروع کردید؟

من اصلاً استان خراسان رو نمی‌شناختم! سال ۱۳۹۲ با یک بچه به گلبهار آمدم. دوستان گفته بودند شهر فضای قرآنی ندارد. رفتم اداره تبلیغات، بهزیستی، همه جا را پیدا کردم. اولین مهدکودک قرآنی شهرستان را راه انداختم.

بعد دیدم شهر کلاً مبلغ ندارد. طلبه‌ای که کند نیست. خودم فارغ التحصیل حوزه بودم و با مکتب نرجس همکاری می‌کردم. به دو سه نفر از خانم‌های آنجا گفتم بیاید گلبهار، نیاز به مبلغ داریم. دو نفرشان به فاصله یک ماه آمدند و ساکن شدند. یکی از آن‌ها اکنون با گروه زندان کار می‌کند.

ـ ظاهرا مراسم اعتکاف گلبهار از هفتاد نفر به هزار نفر معتکف و دویست خادم رسیده است! این اتفاق معجزه‌گون چطور رقم خورد؟

اولین سال، هفتاد، هشتاد نفر معتکف داشتیم. مسئولان بیشتر به‌فکر پذیرایی بودند تا کارهای فرهنگی ولی ما طلبه و مربی وارد اعتکاف کردیم. شروع کردم به شبکه‌سازی؛ در گروه‌ها، محله‌ها، روضه‌ها سخنرانان و روحانیون فعال را شناسایی و دعو به همکاری می‌کردم.

امسال هزار نفر معتکف و دویست نفر خادم و تیم اجرایی قوی داشتیم که نهصد نفر آن‌ها دختران مقطع متوسطه بودند؛ اگر  جلوی ثبت‌نام را نمی‌گرفتیم، تعدادشان تا دو هزار نفر می‌رسید. مساجد زیرساخت لازم برای برگزاری اعتکاف را نداشتند و غالبا بیرون از مسجد سرویس‌ بهداشتی داشتند.

ـ نقطه عطف فعالیت‌های فرهنگی شما همزمان با ایام اغتشاشات ۱۴۰۱، بود، چه اتفاقی افتاد و چطور توانستید آن دختران فریب خورده را با خود همراه کنید؟

یک شب با همسر امام جمعه تماس گرفتم و بر اساس خبری که شنیده‎ بودم، از او پرسیدم که برخی می‌گویند اغتشاشگران به خانه شما حمله کردند؟! گفت: «نه، ما خانه هستیم و یک تعدادی دختر اینجا آمدند و به زعم خود پناه آوردند.»

خودم را به سرعت به‌آنجا رساندم؛ دیدم حدود ۱۴ دختر  آنجا هستند. بعضی‌های‌شان را می‌شناختم؛ ترسیده بودند؛ شروع کردم به صحبت کردن با آن‌ها و متوجه شدم که بسیاری از آن‌ها واقعاً از سر بی‌اطلاعی به خیابان آمده بودند.

در همان جلسه با یکی دیگر از بانوان طلبه تصمیم گرفتیم که این روی افکار و دیدگاه آن‌ دختران کار کنیم و مثل فزرند خودمان دلسوزشان باشیم؛ با همان جمع محدود دختران کار را شروع کردیم و اکنون شبکه‌ای از صدها دختر داریم.

من در کلاس‌های قرآن از اول شرط نمی‌ذاشتم و نمی‌گفتم حتماً باید باحجاب باشند. ورود همه مدل دختر آزاد بود. دو قرآن‌آموز داشتم که به آن‌ها می‌گفتم «قرآن‌آموزای اخراجی» با هر تیپ‌های عجیبی و غریبی سر کلاس حاضر می‌شدند.

همان‌ها اکنون تزئینات و دکور مراسمات ما را انجام می‌دهند. شاید اصلاً به گروه خونی‌شان نمی‌خورد که فعالیت فرهنگی کنند، اما از تخصص خودشان استفاده می‌کنیم.

اولین مناسبت بعد اغتشاشات، ولادت حضرت زینب(س) بود. یک جشن بزرگ گرفتیم؛ از مدارس خواستیم که این برنامه را اجرا کنند.

فراخوان دادیم و از آنجا ارتباط ما شروع شد؛ صد نفر مادر آمدند؛ همسرم که خودش فعال فرهنگی است، پیشنهاد داد که با توجه به گسترش پیدا کردن کار، یک تشکیلاتی شکل بدهیم و کار را سازمان‌دهی شده پیش ببریم.

با افرادی که اعلام آمادگی کرده بودند، جلسه گذاشتیم و براساس تخصص و توانایی افراد هفت کارگروه تشکیل دادیم؛ آشپزی، پذیرایی، مالی، پشتیبانی، انتظامات، رسانه، خادمی.

دختران اعتراض کردن که این گروه دخترانه است و چرا مادرها از ما بیشتر مسئولیت دارند؛ بنابراین کارگروه‌ها را به خود بچه‌ها سپردیم.

ـ یعنی شما فقط آن‌ها را پشتیبانی می‌کردید؟

بله، هر چیزی که لازم بود برای‌شان تهیه کردیم؛ آی‌پد، میکروفون و… گرفتیم. یک دوره‌ای در مشهد برگزار می‌شد که در آن شرکت کردند و طراحی پوستر و پادکست را یاد گرفتند. اکنون به‌قدر مهارت پیدا کردند که تنها برای ما کار نمی‌کنند، در مراسمات مختلف از این ظریف استفاده می‌شود.

تیم انتظامات هم همین‌طور؛ لباس برای عزاداری، لباس مناسب ولادت، پرچم، حمایل و بی‌سیم دارند و جزو منظم‌ترین تیم‌های انتظامات شهر شدند.

از همین بچه‌ها یکی گروه تعزیه‌خوانی شکل گرفت که تا به‌حال دو بار تعزیه اجرا کردند و همین دختران نقش‌های مختلف را بازی می‌کنند.

ـ برای شکل‌گیری چنین مجموعه موفقی چه مشکلات و چالش‌هایی را پشت سر گذاشتید؟

ابتدای کار احساس کردم که مادرانی که وارد مجموعه شدند بلد نیستند که با دختران چطور برخورد کنند. به‌عنوان مثال یک بار  دختری سیگار کشیده بود و یکی از مادرها که متوجه شده بود به طرز بدی داشت آن‌ها را تهدید می‌کرد و دنبال مقصر می‌گشت. آن دختر حسابی ترسیده بود؛ به او گفتم هنوز معلوم نیست چه اتفاقی افتاده، شما همه را متوجه کردید!

به‌ همین دلیل دو سال پیاپی دوره مربیگری کودک و نوجوان برگزار کردیم. از مشهد مدرس می‌آوردیم تا به آن‌ها آموزش بدهند که چطور باید با بچه‌ها کار کنند.

بعضی جاها به خاطر مباحث سیاسی، موانع زیادی برای کار فرهنگی ایجاد می‌شد. علیه ما شب‌نامه پخش می‌کردند، صورت جلسه ما را به ادارات مختلف می‌بردند. تا جایی که یک سال در مسجد ممنوع‌المنبر شدم اما پس از مدتی که مشخص شد ماجرا از چه قرار بوده، مجدد به من اجازه داد کار دادند.

با همه فراز و نشیب‌ها اما ما محور مسجد را از دست ندادیم. می‌توانستیم برویم جای دیگر  ولی ایستادیم و اکنون راحت حرف‌های انقلابی می‌زنیم.

ـ چرا تا این اندازه بر فعالیت مسجد محور  تأکید دارید؟

معتقدم که اگر ما را از در مسجد بیرون کردند باید از پنجره وارد شویم؛ چراکه امام(ره) فرمود مسجد سنگر است؛ او کسی بود که در به‌کار بردن واژگان و تعابیر مختلف دقت ویژه‌ای داشت. ما در جنگ تمام‌عیار فرهنگی هستیم. انقلاب اسلامی تمام معادلات تمدن مادی را به هم ریخت.

هیچ کجا جامعیت مسجد را ندارد؛ نه فرهنگسرا، نه مجتمع فرهنگی، نه حسینیه. دولت‌ها عوض می‌شوند، بودجه‌ها کم و زیاد و حتی قطع می‌شوند اما مسجد می‌ماند.

در ماه مبارک رمضان امسال ۱۵ مسجد را برای فعال کردیم. چهار، پنج طرح دانش‌آموزی دخترانه را به جای سالن‌های آموزش و پرورش، در مساجد برگزار کردیم. ما کار خود را می‌کنیم، چه حمایت بشویم چه نشویم. مهم این است که مسجد محور باشد و کار ادامه پیدا کند.

ـ در حوزه اقتصادی چه فعالیت‌هایی داشتید؟

سال ۹۳ بود که تصمیم گرفتیم برای کسبه بیکار  محله کاری کنیم؛ اول بازار مجازی راه انداختیم. برای جذب عضویت در کانال، جایزه گذاشتیم و کم کم تعداد اعضاء به هفت هزار نفر رسید.

سپس در مهدکودک نمایشگاه راه‌اندازی کردیم؛ شورای شهر را دعوت کردیم؛ به کسبه باحجاب بُن هدیه دادیم. در مرحله بعد سراغ سوله‌های نمایشگاهی رفتیم؛ انحصار آنجا را شکستیم و برای بانوان کارآفرین از آن فضا استفاده کردیم.

ـ در زمینه صلح و سازش، تسهیل ازدواج یا فعالیت‌های اجتماعی دیگر نیز تجربه‌ای دارید؟

بله، مواردی در این زمینه‌ها داشتیم؛ مثلا یک خانمی از همسرش جدا شده بود؛ از لج همسر سابقش در  گروه ازدواج دنبال همسر می‌گشت، چند ماه دنبالش بودیم تا این‌که پیدایش کردیم.

خانم و آقا هر کدام به دروغ می‌گفتند که طرف مقابل ازدواج کرده است؛ مرد آمده بود مدرسه فرزندانش را ببیند اما مادر بچه‌ها نمی‌گذاشت؛ پس از این‌که با او تماس گرفتم متوجه شدم که همان خانمی است که در گروه ازدواج فرم پر کرده بود.

مدتی با او صحبت کردم و سوء تفاهامات و اختلافات برطرف شد و اکنون چند ماهی است که با هم زندگی می‌کنند.

یک داماد نیشابوری، یک عروس از خراسان جنوبی هم داشتیم که سر رسم و رسومات به اختلاف رسیده بودند؛ برای تهیه جهیزیه فقط یک قلم رختخواب را پنجاه میلیون تومان خریده بودند. آقا به‌مناسبت تولد، کادوی ۲۵ میلیونی خریده بود و برای مراسم عروسی هم می‌خواست کفش ۱۸ میلیونی بخرد؛ خلاصه که این چشم هم‌چشمی‌ها باعث شده بود به داماد فشار بیاید و قرص اعصاب مصرف کند؛ خانواده‌اش فکر می‌کردند که او دیوانه شده است. مشکل آن‌ها هم الحمدلله با گفت‌وگوی طرفینی حل شد.

ـ در پایان اگر خاطره‌‌ای در طول این مدت داشتید یا مطلبی که دوست داشته باشید با مخاطبان درمیان بگذارید، بفرمایید.

بنده در یک هفته دوبار برای دیدار رهبر معظم انقلاب دعوت شدم؛ یک‌بار دیدار مداحان، یک‌بار دیدار فعالان فرهنگی. یکی را به یکی از دوستان بخشیدم، یکی را خودم حضور پیدا کردم؛آنقدر ذوق و اشتیاق داشتم که از همه زودتر رسیدم و توانستم در ردیف‌های جلو بنشینم.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=47153

مطالب مرتبط

05خرداد
بنای امید در دل محرومیت‌ها
حل مشکلات با هدایت امام محله و به دست مردم؛

بنای امید در دل محرومیت‌ها

16فروردین
از تاسیس هیأت در روستا تا راه اندازی کارگاه تولیدی پوشاک و تشکیل جلسات مشاوره

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.