دکتر حقانی پس از این مقدمه، به محور موضوعی این پیشهمایش اشاره کرد و گفت: در این جلسه، فقط ماجرای جنگ و اشغال ایران بررسی خواهد شد؛ یعنی بر رویدادهای ۳ تا ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تمرکز شده است. همچنین تلاش خواهد شد به این پرسشها پاسخ داده خواهد شد که چرا ارتش رضاشاهی بهسرعت فروپاشید و علت خوشحالی مردم از رفتن رضاشاه چه بود.
باقیان: دوره رضاخانی سیاهترین دوره تاریخ معاصر است
نخستین سخنرانی که در این پیشهمایش به بیان دیدگاههای خود پرداخت مرتضی باقیان بود. این پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر موضوع عدم شکلگیری مقاومت مردمی در جریان اشغال ایران را از زاویه امنیت اجتماعی در دوره پهلوی اول بررسی کرد. او اظهار داشت: امنیت اجتماعی با مقوله هویت جامعه ارتباط بسیار نزدیکی دارد. منظور ما از امنیت اجتماعی در اینجا، امنیت هویتی جامعه است؛ یعنی فقدان تهدید برای هویت جامعه. جوامع زمانی از امنیت اجتماعی برخوردارند که هویت آن جامعه مورد تهدید واقع نشود.
وی افزود: تأمین امنیت بهویژه امنیت اجتماعی از وظایف هر دولتی است. مرجع اصلی امنیت ملی، دولت و حاکمیت ملی است، مرجع امنیت اجتماعی، جامعه است. امنیت اجتماعی یکی از مؤلفههای مهم در ارتقای امنیت ملی است. زمانی امنیت اجتماعی مطرح میشود که جامعه تهدیداتی نسبت به هویتش احساس کند.
باقیان ادامه داد: رضاشاه وقتی به سلطنت رسید میخواست نظم سنتی جامعه ایران را که مبتنی بر زیرساختهای دینی بود، برهم بزند و به جاش نظم تجددگرایانه که ملهم از عصر مدرنیته غربی را جایگزین آن کند (اقدامات شبهمدرنیستی). این نوسازی آمرانه در ابعاد مختلف و ارزشهایی که رضاشاه دنبال پیاده کردن آنها در جامعه ایرانی بود، با محیط فرهنگی جامعه ایران همخوانی نداشت.
وی افزود: رضاشاه میخواست یکسری ارزشها را به زور وارد هویت ایرانی و جامعه ایرانی کند و برای این کار، دست به سرکوب و خفقان جامعه ایرانی زد که موجبات نارضایتی و بیزاری مردم را فراهم آورد و به تبع آن اعتماد عمومی را کاهش داد.
این تاریخپژوه با اشاره به اینکه رژیم رضاشاه چون از طریق کودتا سرکار آمده بود، عملا دچار بحران مشروعیت بود، گفت: دولت برای فرار از این وضعیت بحران مشروعیت، هر چه بیشتر از ابزارهای قهر و نیروهای نظامی و انتظامی به عنوان بازوی اجرایی خود استفاده میکرد.
وی با بیان اینکه در دوره پهلوی اول، وظیفه کل اجزای حکومت اعم از بوروکراسی، ارتش، شهربانی و قوای سهگانه وظیفه تحکیم پایههای قدرت نهاد سلطنت بود، تصریح کرد: حکومت رضاشاه بر قدرت نظامی مانند ارتش و پلیس استوار بود و شواهد تاریخی نشان میدهد که شهربانی نقش مهم و حیاتی در سرکوب و فرونشاندن مخالفان در جهت پیشبرد اهداف و سیاستهای نوگرایی دولت ایفا میکرد.
باقیان ادامه داد: آزادیهای مشروع مردم بهشدت توسط شهربانی و نظامیان نقض میشد، سیاستهای آمرانه و خودکامه رژیم پهلوی اول در ابعاد اجتماعی، اقتصادی با متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب، غصب املاک و داراییهای مردم و… به یک منبع ترس و خفقان در جامعه مبدل شده و نشان از عدم احساس امنیت اجتماعی در جامعه دوران پهلوی اول دارد.
وی گفت: ممنوعیت مراسمات مذهبی مثل تعزیه و روضهخوانی و عزاداری بهویژه در اواخر سلطنت آخر رضاشاه و دینستیزی (زیرزمینی شدن عزاداریها) تضعیف و سرکوب روحانیت به طرق مختلف، بخش مهمی از نوسازی رضاشاه در زمینه آموزشی و قضایی در راستای تضعیف روحانیت بود.
این تاریخپژوه بیان کرد: عشایر جزء نیروهای نیروهای اجتماعی مؤثر در جامعه ایران و بهصورت سنتی جزء حافظان مرزی و مرزبانان کشور ایران محسوب میشدند که رضاشاه با سیاست تخت قاپو کردن عشایر، جامعه ایران را از نیروهای کارآمد و مؤثر در موقع هجوم بیگانگان تهی کرد.
وی افزود: انتخابات در عصر رضاشاه به صورت صوری برگزار میشد و نتایج انتخابات از قبل مشخص بود. دو امر انتخابات و مجلس که از ثمرات انقلاب مشروطه بود، عملا از حیز انتفاع افتاد. مجلس، که رکن رکین مشروطیت و مهمترین دستاورد و ثمره مشروطیت بود، عملا بیشتر نقش مهر تأیید بر منویات رضاشاه را داشت.
باقیان ادامه داد: در طول سلطنت شانزدهساله رضاشاه شهربانی و بخشهای اطلاعاتی امنیتی مخوف او در نقض صریح حقوق فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… اقشار و گروههای مختلف مردم کشور گامهای استواری برداشتند و موجبات دستگیری، بازداشت، شکنجه و قتل صدها تن از ایرانیان را فراهم آورند.
وی ادامه داد: هر چه از اوایل سلطنت رضاشاه به سمت اواخر دوره سلطنت رضاشاه حرکت میکنیم، شکاف میان دولت و ملت و یا شکاف میان حاکمیت و مردم دارد بیشتر میشود. حکومتی که امنیت و بقای آن با امنیت مردم در تضاد باشد، نمیتواند کارکرد امنیتی خویش را به نحو مطلوبی ارائه نماید، بلکه خود باعث بروز و ظهور نا امنیهای گستردهای در تمام شئون جامعه خواهد شد.
باقیان در پایان خاطرنشان کرد: امنیت و بقا حکومت تک نفره رضاشاه در تضاد با امنیت مردم بود. مهمترین مؤلفه سرمایه اجتماعی اعتماد میان دولت و ملت هست. قطعا برای مردم ایران اشغال کشور توسط بیگانگان مصبیت بزرگی بود ولی آنچه باعث خوشحالی مردم شد، از بین رفتن یک مصبیت بزرگتری بنام دیکتاتور بود. رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور دیوانه و وحشی ظلمهای بسیاری روا داشت.
مولایی: واقعیتهای ارتش خیالی رضاخانی چه بود؟
حسین مولایی پژوهشگر و تاریخپژوه طی سخنانی با عنوان بررسی اقدامات و ناکارآمدی ارتش رضاخان از زاویه آموزش نظامی آن دوره اظهارداشت: فروپاشی ارتش رضاخان قبل از مواجهه با متفقین، رها کردن تجهیزات در بیابانها و تقدیم کشور به بیگانه، برای مردم و افرادی که تحت تاثیر تبلیغات رسمی به وجود یک ارتش مدرن باور داشتند، شکّه کننده بود.
وی افزود: تعجب و حیرت مردم از رفتار نظامیان بدین خاطر بود که درک صحیحی از واقعیت ارتش نوین وجود نداشت. به واقع حاکمیت در خصوص واقعیت نهادی که به عنوان ارتش مدرن معرفی میشد، پنهانکاری کرده بود؛ در صورتی که ارتش مدرن (حتی در آن مقطع) دارای شاخصهای مشخصی هستند که همواره ذیل رژه و نمایش از آن چشمپوشی میشد.
مولایی با بیان اینکه یکی از دلایل نمایش فضاحتبار ارتش رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ عدم تأمین نیازهای اولیه آموزشی سربازان و نظامیان بود، تصریح کرد: به بیان دیگر با اینکه انحلال ارتش پهلوی اول همزمان با تجاوز متفقین به ایران (در شهریور ۱۳۲۰) دلایل متعددی دارد، اما یکی از مواردی که اسناد و شواهد قابل توجهی برای اثبات آن اقامه شده، محرومیت از آموزشهای رزمی منظم و حرفهای به جهت عدم تأمین امکانات و نیازهای اولیه سربازان و کارکنان نهادی بود که لقب ارتش مدرن ایران را یدک میکشید.
این پژوهشگر افزود: ارتشهای مدرن شاخصهای متعددی دارند که صرفا یکی از آنها آموزشهای حرفهای نظامیان و سربازان است. برای آموزشهای نظامی بدیهیات و شاخصهایی وجود دارد که تأمین حداقل نیازها نقطه آغاز محسوب میشود. با این وجود برای ارتش رضاخان که در تأمین بدیهیات و نیازهای اولیه ناتوان بود، این مهم هیچگاه محقق نشد.
وی افزود: در دوره پهلوی اول و در شرایطی که دوره قاجار به عنوان دوره تباهی مورد تمسخر بود، عمده سربازان ارتش رضاخان به لوازم ابتدایی آموزش از جمله کتابچه و شمشیر معمولی نیز دسترسی نداشتند و به سبب کمبودها، از واحدی به واحد دیگر سرگردان بودند.
مولایی در پایان خاطرنشان کرد: مشکلات عدیدهای در سرراه آموزش نظامی نیروها مطرح بود که عمدتا ذیل کمبود منابع و تجهیزات قابل توجیه است. در این رابطه نامه بسیار مهمی از فرمانده تیپ مستقل گارد سوار به تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۰۸ در خصوص فقدان تجهیزات آموزشی وجود دارد که مهر تأییدی بر ادعاهای فوق است و اهم کمبودها را مورد تأیید قرار میدهد.
تفرشی: تأسیس بیبیسی برای اشغال ایران بود
مجید تفرشی، مورخ و نویسنده، یکی از سخنران این پیشهمایش بود که با موضوع سیاست تبلیغاتی بریتانیا در ایران سخن گفت. او درباره تأسیس بیبیسی فارسی و شهریور ۱۳۲۰ اظهار داشت: رادیو فارسی بیبیسی در سال ۱۹۴۰ (۱۳۱۹ش) حدود یک سال قبل از پایان حکومت رضاشاه، براساس یک طرح حسابشده (که مستندات دقیق آن وجود دارد) برای تقویت ماشین جنگی جبهه متحد بریتانیا، توجیه تبلیغاتی و زمینهسازی افکار عمومی در جهت اشغال نظامی ایران توسط قوای متفقین تأسیس شد.
وی افزود: در نتیجه این رادیو بخش مهمی از ماشین تبلیغاتی متفقین علیه آلمانها و بخش فارسی نسبتا موفق رادیو برلین شد و بهتدریج جانشین تجربه ناموفق بخش فارسی رادیو دهلی شد.
تفرشی با بیان اینکه باید توجه داشت که بیبیسی، رضاشاه را سرنگون نکرد، بلکه از لحاظ تبلیغاتی افکار عمومی را برای اشغال آماده کرد، اظهار داشت: در زمان شهریور ۱۳۲۰، بسیاری از مردم از اشغال ایران خشمگین بودند، ولی از رفتن رضاشاه خشنود شدند.
وی گفت: تأسیس بیبیسی با سیاستگذاری همزمان در لندن و تهران صورت گرفت. در تهران بخش مطبوعاتی سفارت انگلیس، خانم آن لمبتون (Ann Lambton) بود که سعی داشت یک شبکه نخبگانی راه بیندازد. ریدر ویلیام بولارد سفیر انگلیس در ایران نیز سعی بسیاری کرد تا این شبکه راهاندازی شود.
این تاریخپژوه گفت: اولین سردبیر بیبیسی در لندن (اگرچه مدیرانش انگلیسی بودند) حسن موقر بالیوزی بود که فرزند موقرالدوله بالیوزی است که در کابینه سیدضیاءالدین طباطبائی وزارت فواید عامه را برعهده داشت.
تفرشی در پایان خاطرنشان کرد: وی یکی از فعالان ارشد آیین بهائی در ایران بهشمار میآمد. حسن موقر بالیوزی آن زمان یکی از رهبران بهائیهای بریتانیا بود و بعدا به عنوان یکی از ایادی امرالله منصوب و همچنین رئیس کل جامعه بهائیان انگلیس و ایرلند میشود.
دکتر حقانی: پیمان سعدآباد نشانه آلمانوفیل نبودن رضاخان است
سخنران پایانی پیشهمایش «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان» دکتر موسی حقانی بود که سخنان خود را با موضوع «چرایی فروپاشی سریع ارتش و سقوط رضاخان» این چنین آغاز کرد: ارتش رضاخان به فرد، یعنی به رضاخان، متکی بود و وقتی خود رضاخان هیچ انگیزهای برای مقاومت نداشت و در برابر متفقین منفعل برخورد کرد، چگونه میتوان از فرماندهان او انتظار داشت که مقاومت را رها نکنند؟!
نکته دومی که رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر درباره ارتش رضاخانی بیان کرد بحث ناآزموده بودن آن بود. او دراینباره اظهار کرد: این ارتش، ارتش آزمودهای برای مقابله با نیروهای خارجی نبود. این ارتش از زمانی که تشکیل شد، در توطئه جمهوریخواهی و بعد سلطنت رضاخان و بعد از آن، سرکوب عشایر و غارت اموال و املاک مردم، در خدمت اهداف شخصی رضاخان قرار داشت. رؤسای اداره املاک اختصاصی رضاشاه عمدتا فرماندهان نظامی بودند که برای سرکوب و غارت ملت کاملا آموزش دیده بودند نه دفاع از کشور.
نکته دیگری که در کلام دکتر حقانی برجسته شد بیایمانی فرماندهان ارتش بود که او درباره آن چنین توضیح داد: منظور از بیایمانی، ایمان نداشتن به حفظ تمامیت ارضی کشور بود. وقتی تمام همّ و غم فرماندهان غارت اموال مردم بود هیچ انگیزهای برای دفاع از سرزمین وجود نداشت. در تمام سالهای تشکیل ارتش، فرماندهان تنها وظیفه خود را دفاع از منافع رضاخان میدانستند.
رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از اشاره به فساد فرهاندهان ارتش، از تجهیزات این ارتش سخن گفت و دراینباره اظهار کرد: این ارتش از نظر سلاح و تجهیزات هم ناکارآمد بود و اگرچه بهظاهر انگلیسیها با کودتای ۱۲۹۹ دولت مقتدری بر سر کار آوردند اقتدار این دولت فقط در سرکوب داخلی بود و استراتژی بریتانیا از همان آغاز قدرتگیری رضاخان بر این اصل قرار داشت که بدون قوی شدن ایران زمینهای فراهم کند که خود به راحتی به غارت منابع ایران بپردازد؛ به همین دلیل به هیچ وجه اجازه ندادند که پهلوی بتواند صنایع سنگین در ایران راه بیندازد.
او در بخش بعدی سخنان خود، وضعیت ایران را در دو جنگ ایران و روسیه و جنگ جهانی اول با جنگ جهانی دوم مقایسه کرد و گفت: در جنگ روسیه علیه ایران و نیز جنگ جهانی اول، ایلات و عشایر با کارآمدی بالایی که داشتند در برابر نیروهای بیگانه ایستادگی کردند، اما در دوره رضاخان با سرکوبی این گروه از جامعه ایران، ارتش به جای آنها در مرزها مستقر شدند، اما این نیروی بهاصطلاح آموزشدیده و حرفهای برخلاف نیروی بهظاهر آموزشندیده عشایر، با حمله نیروهای متفقین پا به فرار گذاشتند؛ درحالیکه ایلات و عشایر تا آخرین قطره خون خود از مرزهای این سرزمین دفاع میکردند.
نکته دیگری که دکتر حقانی با مقایسه این جنگها مطرح کرد مربوط به گروههای مرجع بود. از نظر دکتر حقانی، نکته مهمتر از بحث ارتش در عدم شکلگیری مقاومت علیه نیروهای بیگانه، موضوع قلع و قمع نیروهای مرجع و مردمی بود. ایشان دیدگاه خود را دراینباره چنین مطرح کرد: در جنگهای دوره دوم روسیه علیه ایران، پس از آنکه فتواهای مراجع شیعه صادر شد، فقط صدهزار نفر از آذربایجان رهسپار میدان نبرد شدند، اما در جنگ جهانی دوم، این ظرفیت از بین رفته بود؛ نه آیتالله مدرسی بود که چنین فتوایی صادر کند و نه مراجع آن زمان توان و قدرتی داشتند که مردم را به مقاومت دعوت کنند؛ از آن طرف هم نیروی مردمی که بیست سال سرکوب شده بود توانی برای مقاومت نداشت.
رئیس پژوهشکده تاریخ در ادامه با اشاره به بخشی از خاطرات عباسقلی گلشائیان گفت: او نوشته است در یکی از جلساتی که پس از حمله متفقین با رضاخان داشتیم، یکی از فرماندهان گزارش داد که نیروهای شوروی مناطقی از ایران را اشغال کردهاند. وقتی نام مناطقی که اشغال شده بودند برده شد، رضاخان گفت: این مناطقی که اسم بردید جاهایی است که املاک من در آنها قرار دارد. با شنیدن این حرف، فرماندهان تعجب کردند؛ رضاخانی که ادعای ایجاد نظم نوین در ایران را داشت، فقط دغدغه حفظ زمینها و املاک خود را دارد. وقتی فرماندهای که فقط از رضاخان حرفشنوی دارد این سخن را میشنود طبیعی است که از جبهه نبرد فرار کند و برای غارت مواد غذایی به آشپزخانهها حمله کند.
دکتر حقانی در ادامه، چرایی سقوط رضاخان را از زاویه بریتانیا بررسی کرد و با اشاره به اینکه روسها نه آمادگی حمله به ایران را داشتند و نه به آن فکر کرده بودند گفت: مشوق روسها در حمله به ایران، انگلیسیها بودند. چرچیل به فرماندهان نظامیاش میگوید ما باید از توان نظامی ایران بهطور صلحآمیز استفاده کنیم و آنها را بترسانیم که روسها به ایران حمله خواهند کرد تا آنها ما را منجی خود بهشمار آورند و با ما همراه شوند.
او در ادامه به ادعایی که درباره آلمانگرایی رضاخان و نقش آن در کنار گذاشتن رضاخان توسط انگلیسیها مطرح میشود اشاره کرد و گفت: ممکن است رضاخان این طور محاسبه کرده بود که آلمان هیتلری در جنگ پیروز میشود و چون خود، فردی منفعتطلب و وابسته و بدون خاستگاه مردمی بود، طبیعی بود که به طرف پیروز جنگ تمایل داشته باشد تا بتواند از این به بعد به قدرت او تکیه کند، اما چنین نبود که برای آن سازوکاری ترتیب داده باشد. نشانه آن هم پیمان سعدآباد است.
دکتر حقانی افزود: پیمان سعدآباد در سال ۱۳۱۶ منعقد شد. در این پیمان، ایران با انگلستان علیه روسها همپیمان شد و به خاطر آن، به افغانستان، ترکیه و عراق امتیاز ارضی داد؛ یعنی رضاخان تا این حد برای منافع انگلستان مایه گذاشت. پس بهتر است به جای آلمانوفیل جلوه دادن رضاخان و مردم، تحلیلهایمان را بر دو اصل نارضایتی عمومی مردم از رضاخان و نفرت عمومی از انگلیس قرار دهیم.
رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر خاطرات سرریدر بولارد را مدرک محکمی درباره درستی این تحلیل دانست و با اشاره به آن گفت: بولارد در خاطراتش میگوید ما میتوانستیم از طریق صلحآمیز از ظرفیت مواصلاتی ایران استفاده کنیم، اما رضاخان توانمندی لازم را برای تضمین خواستههای ما نداشت. درواقع انگلیسیها با اطلاع از نارضایتی مردم از حکومت، نگران این بودند که در تهران انقلاب شود و از همین رو به این نتیجه رسیدند که فقط از طریق اشغال نظامی میتوانند به اهداف خود برسند. چون آنها میدیدند که افکار عمومی ایران به دلیل نفرت از انگلیس، با آلمان همراه شده است تا بلکه این قدرت بتواند این قدرت استعماری را درهم شکند. در این شرایط انگلیسیها نمیتوانستند از ظرفیتهای مواصلاتی ایران استفاده کامل بکنند؛ بنابراین هم کشور را اشغال کردند و هم رضاخان را از قدرت برداشتند تا حداقل ملت ایران از رفتن رضاخان خوشحال شوند.