ماجرای آقازادگی و آقازادهها، موضوعی جنجالی است که سالهاست اخبار مربوط به آنها با دقت ویژهای از سوی افکار عمومی دنبال میشود؛ به ویژه پس از حمایتهای عجیب و غریبی که محمدعلی زم از پسرش بعداز اعدام بخاطر جاسوسی علیه امیت ملی انجام داده بود کرد. روحالله زم در طول سالهای اخیر به نیرویی در خدمت دستگاههای جاسوسی بیگانه تبدیل شده و با حمایت همهجانبه آنان کانال ضدانقلابی «آمدنیوز» را راهاندازی و مدیریت کرده بود.
وی سال گذشته بود که به دام نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی افتاد و به کشور آورده و به دستگاه قضا تحویل داده شد. زم در دادگاه به همه روابط فاسد خود اعتراف کرده و در نهایت به عنوان مفسد فیالارض شناخته و محکوم به اعدام شد.
پدر اما به جای برائت از او در مقام دفاع از وی برآمده است و تلاش کرد تصویر مظلومانهای از وی ترسیم کند که گویا بیگناه و مسیحگونه به صلیب کشیده شده است! حرکت در مسیر انحرافی و جدایی پسر از پدر امری عجیب نیست. نمونههای فراوانی داریم که حتی انبیاء و اولیاء الهی نیز نتوانستند فرزندان خود را به راه راست هدایت کنند و آنها مسیر انحطاط در پیش گرفتند و سرانجام هلاک شدند! اما عجیب آنجاست که پسر در منجلاب انحراف و انحطاط بیفتد و پدر به جای آنکه برای نجات او تلاش کند، به عاملی برای توجیه رفتارش بدل شود و آبرو و اعتبار خود را خرج دفاع از او کند! در طول چهار دهه گذشته نمونههای قابل تأملی از جدایی پدر و پسر مشاهده شده است. در تاریخ این سرزمین پدرانی داشتهایم که با دیدن انحرافات پسر، نه تنها در صف حامیانشان قرار نگرفتند، که از آنان برائت جستند و از حمایت از نظام اسلامی دست نکشیدند!
روز شکر آیتالله جنتی
محمد حسین جنتی فرزند آیت الله جنتی نیز از نمونه هایی بود که در اوایل انقلاب در جریان یک درگیری کشته شد. روایت است که می گوید آیت الله جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود ۴۰ روز روزه شکر بگیرد.او قبل از انقلاب به دلیل ارتباطش با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و محکوم به حبس ابد شد. در آبان سال ۵۷ از زندان آزاد شد و پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید. مدتی به همراه همسرش به زندگی مخفی روی آورد. در پاییز ۱۳۶۰ خانه او به محاصره در آمد، پس از درگیری، حسین خود را از پنجره ساختمان به پائین پرت کرد تا فرار کند، اما کشته شد. همسر وی که برای خرید بیرون رفته بود، هنگام بازگشت به وضعیت محل مشکوک شده و از آنجا میگریزد.
آیتالله مشکینی
در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، دو فرزند مرحوم آیتالله علی مشکینی، به اتهام رابطه با گروهکهای ضدانقلاب به دست پاسداران کمیته انقلاب اسلامی دستگیر شدند. فردای آن روز، آیتالله مشکینی نامهای خطاب به دادستان انقلاب نوشتند و از مرام سیاسی پسران اعلام برائت کردند و خواستار برخورد قانونی با آنان شدند! در این نامه آمده است:
«به قرار مسموع فرزندان اینجانب به وسیله مأموران کمیته پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت شدند. برای من شنیدن این خبر به عنوان طلیعه عدالت در حکومت اسلامی، مسرتبخش است و از کوشش و زحمات پاسداران انقلاب که به سپاس از نعمت انقلاب و حفظ رهآورد آن انجام میدهد، تشکر میکنم. ملت ستمدیده ایران، عزیزان خود را قربانی اسلام کردند و اینک باید ثابت نمود که آرمان شهدای اسلام در شرف تحقق است و عملا این مطلب را روشن کرد که در حکومت اسلامی بر خلاف دیگر حکومتها، روابط نمیتوانند مانع اجرای ضوابط باشند. من به زندگی در چنین جامعه و به چنین پاسدارانی افتخار میکنم و انتظار دارم در این مورد و در تمام حوادث دیگر برنامه اصیل و حیاتآفرین اسلامی اجرا شود. فرزندان من بررسی کامل شوند و در صورت ثبوت جرم طبق مقررات اسلامی به کیفر خود برسند. »
آیتالله محمدیگیلانی
فرزندان مرحوم آیتالله محمدیگیلانی حاکم شرع و رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی نیز در ابتدای دهه ۱۳۶۰ به عضویت گروهک منافقین در آمده بودند. نقل شده است که وقتی از ایشان پرسیدند در صورت مواجهه با فرزندان شما در خانه تیمی منافقین یا درگیری مسلحانه چه عکسالعملی نشان دهیم؟ گفته بودند:
«همان کاری که در حال انجام وظیفه و در موارد مشابه انجام میدهید، بدون اینکه در نظر بگیرید طرفتان فرزند چه کسی است.» در سال ۱۳۶۱ بود که دو فرزند اوـ کاظم و محمدمهدیـ در درگیری با کمیته انقلاب اسلامی کشته شدند!
حجتالاسلام حسنی
مرحوم حجتالاسلام غلامرضا حسنی امام جمعه ارومیه، چهره انقلابی دیگری است که فرزندش راه دیگری را برگزید و در اردوگاه مخالف انقلاب قرار گرفت. آقای حسنی خود در خاطراتش به ماجرای دستگیری فرزندش چنین اشاره دارد:
«او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آنها شد، به طوری که مسئولیت شاخه آذربایجان غربی بر عهده او بود. خیلی با او صحبت کردم تا در راهش تجدید نظر کند، ولی نکرد. در همان زمان انشعابی در میان اعضای این گروه پدید آمد و به دو گروه اقلیت و اکثریت منشعب شدند و اقلیتها به جمع گروهکهای سیاسی محارب پیوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حکومت اسلامی آغاز کردند. الان یادم نیست رشید جزء کدام یک از اینها شد، ولی به هر حال من احساس خطر کردم. تصمیم گرفتم جلوی فعالیتهای او را بگیرم. نخست چند بار تذکر و تهدید انجام گرفت ولی فایده نکرد. آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یک روز رشید به تهران آمده بود. جایش را شناسایی کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیتالله مهدویکنی تماس گرفتم و گفتم یک موردی هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یکی از محافظان خودم به نام آقای جلیل حسنی را نیز همراه آنها کردم. او از بچههای کمیته ارومیه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت یا فرار کرد بزنید. نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آنها رفتند و او را دستگیر کردند. رشید چند روزی در کمیته تهران بود. بعد برای بازجویی و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیتهایش، استان آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا گردید. وقتی خبر اعدام رشید را شنیدم، چون به وظیفه خود عمل کرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد، شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی هم نبستهام.»
آیتالله خزعلی
نمونه دیگر در سالهای نزدیکتر، مرحوم آیتالله ابوالقاسم خزعلی عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری است. فرزند وی، مهدی خزعلی مدتهاست که به صف ضدانقلاب پیوسته و مشغول تخریب نظام اسلامی است. رفتار او در ماجرای فتنه ۸۸ موجب شد تا پدر در بیانیهای رسمی از او برائت جوید. در این بیانیه نوشته بودند:
«خداوند متعال میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم» و نیز تذکر میدهد: «لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم.» در این دو آیه ارجمند خداوند سبحان به ما تنبه میدهد اگر اولادتان با خدا و رسول کنار نیامدند، از آنها احتراز کنید و آنها را دوست نداشته باشید. مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده، درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا میشوم، اثر نمیکند. با بعضی از علمای بزرگ صحبت کردم، فرمود دست نگه دار، شاید به راه بیاید. دیگر کاسه صبرم لبریز شده، دیگر با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم. ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا میکنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیسجمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید.»
باسمه تعالی
اگر غیر از این بود
بایست به انقلاب شک کرد
هرچند برخی از حضرات بعدها
گفتنو: حالا که فکر میکنم میشد اعدام نکرد!