به گزارش صدای حوزه، نقل داستان ناراحتی مرحوم آیت الله طالقانی از زبان مرحوم آیت الله منتظری مدتی است که در فضای مجازی منتشر شده است، این مدل خاطرات که بدون منبع معتبر بیان میشود بیشتر در جهت تحریف شخصیتهای انقلابی صورت میگیرد، یک نمونه از این تحریفات را در متن ذیل مشاهده نمایید:
آیتالله منتظری میگفت :
اوایل سال ۱۳۵۶ بود که با آسید محمود [ آیت الله طالقانی ] هم سلولی بودیم
یک شب بیوقفه سیگار میکشید و داخل سلول راه میرفت نیمه شب گفتم :
سید خفه شدیم از دود چرا نمیخوابی ؟
ایشان گفت :
مگر نمیشنوی صدای مردمرو صدای انقلابرو پیروز میشن
من گفتم پیروز بشن چه بهتر
ایشان گفت :
چرا متوجه نیستی شاه از مملکت برود مردم به ما مراجعه میکنند
ما هم هیچکدام مملکت داری بلد نیستیم
همین یک ذره دین هم که دارند از کف خواهند داد این مردم بینوا.
قُصّاص در گذشته به کسانی میگفتند که در مساجد و یا راهها مردم را پیرامون خود گرد میآوردند و گاه با نقل احادیث و اخبار، پندشان میدادند و گاه با قصهگویی و نقل حکایت سرگرمشان میکردند.
این وظیفه و نقش را امروز برخی مطبوعات و افراد بریده از نظام به دست گرفتهاند افرادی که با قصهگوییهای تخیلی هدفشان تخریب و مصادره کردن چهره افراد انقلابی بین مردم است. تا از این طریق حقایق را وارونه جلوه دهند و مردم را در اختلاف و سرگرانی بیاندازند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جریانها و گروههای مختلفی سعی بر مصادره کردن شخصیت و جایگاه عظیم علمی، اجتماعی و سیاسی طالقانی نمودهاند. این پدیده را میتوان به علت مقام و منزلت بالای مرحوم طالقانی و البته جامعیت آراء و نظرات او دانست.
قصهپردازیهای خیالی
حکایت نقل شده نمونهای از این قصهپردازیهای خیالی است که هیچ مبنا و واقعیتی ندارد و غیر از فضای مجازی در هیچ منبع تاریخی معتبری نیز نقل نشده است، دیدن این خاطرات انسان را یاد بنده خدایی میاندازد که تمام خاطراتش از کسانی بود که در قید حیات نبودند و عملا نمیتوانستند خاطرات ایشان را رد کنند یا از خودشان دفاع کنند، حتی کار به جایی رسیده بود که مرحوم اواخر عمرش تا جایی پیش رفت که در خاطرهای که تنها خودش و امام(ره) بودند، نقل کردند که امام مخالف شعار مرگ بر آمریکا بودند.
بدون شک قبول چنین خاطرهای در مورد آن مجاهد بزرگ که در نظر امام، براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود، زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بُرنده و کوبنده بود؛ خواسته و یا ناخواسته توهین بزرگی به ایشان میباشد.
چطور امکان دارد آیتالله طالقانی به مسیر و هدفی که یک عمر پیموده و هزاران جوان، تحت تاثیر کلام، نوشتار و گفتار او هم مسیر او شده و دهها انسان مبارز در راه آن جان دادهاند بیاعتقاد باشد و گران پیروزی انقلاب باشد؟
«ایدهای که ما داریم، مجتمع اسلامی خالص است که با معیارهای مترقی قرآن و آرای همه مردم شکل بگیرد و ما هم شعارمان همین است که تودههای مظلوم را باید نجات داد. بعد که به مرحله اثبات رسید، یعنی تاسیس حکومت اسلامی که بر مبنای آزادی و دموکراسی است، دیگران هم میتوانند آزاد باشند، هم در گفتن و هم در تشکیلات شان.»
چطور ممکن است صاحب چنین اندیشهای به دنبال تاسیس حکومت اسلامی میباشد مملکتداری بلد نباشد؟
فراموشکاری قصهگو
البته این داستان از جهت انطباق تاریخی نیز ایراداتی دارد، چرا که اوج گیری مجدد انقلاب اسلامی پس از سال ۴۲ و ۴۳، از قیام نوزده دی ماه ۵۶ آغاز شد که در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منجر شد و در اوایل سال ۵۶ که زمان وقوع داستان مذکور است، هنوز از شور و هیجان انقلابی که نویدبخش پیروزی قریب الوقوع انقلاب اسلامی باشد خبری نبود و حتی میتوان گفت اوضاع کشور به گونهای بود که خیلیها تصور وقوع انقلابی با این عظمت را نداشتند و به همین دلیل تنها چند روز قبل از قیام نوزده دی ۵۶، کارتر در سفری که به تهران داشت، در شب اول ژانویه اعلام کرد:
«ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه، یک جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است»