به گزارش صدای حوزه، یکی از نزدیکان محمدرضا پهلوی که تابعیت خارجی داشت و به وی بسیار نزدیک بود ارنست پرون بود. او از این جهت شخصیتی مهم و قابل تأمل است که یکی از دوستان صمیمی و از نزدیکان محمدرضا بهشمار میآمد و بر تصمیمات شاه تأثیرگذار بود و به آن جهت و سمت و سویی خاص میداد. حسین فردوست در خاطراتش در خصوص پرون اینگونه توصیف میکند:
در دوران تحصیل در لهروزه، زن مدیر مدرسه آمریکایی بود و دو معاون داشت که زن هر دو انگلیسی بودند. این مدرسه محل خوبی برای انگلیسیها بود زیرا در آن از مهاراجه هندی تا میلیاردر آمریکایی تحصیل میکردند.
فقط فرزندان طبقه خاص میتوانستند در آنجا تحصیل کنند زیرا هزینههایش گران بود. به هر حال انگلیسیها سه ماه قبل از ورود محمدرضا، ارنست پرون را در آنجا به عنوان مستخدم کاشته بودند. او هم رُل خود را بسیار خوب بازی کرد.
تصویری از ارنست پرون در کنار محمدرضا پهلوی
پرون چگونه به محمدرضا نزدیک شد؟
پرون که لباس مستخدمی میپوشید و در غذاخوری خدمت میکرد، توانست علاقه محمدرضا را به خود جلب کند و شعرهایی میگفت که در وصف محمدرضا بود و رمانهای مختلف به سبک خاصی قرائت میکرد که برای محمدرضا فوق العاده دلپذیر بود.
پرون با من نیز فوق العاده دوست شد و من هم با او صمیمی شدم. روشن است که پرون به طور منظم از محمدرضا و من به انگلیسیها گزارش میداده و انگلیسیها مرا برای حفظ پرون، عنصر مطلوب خود میشناختند و لذا پرون تمام تلاشش را میکرد که من با او مخالفتی نکنم.
در یک دوران پرون برای انگلیسیها اهمیت خاصی یافت و باید بگویم که من همیشه از او حمایت کردند و موقعیتش را نزد محمدرضا تثبیت کردم.
پرون درخواستهایش را با خشونت مطرح میکرد
پس از بازگشت به ایران پرون مغضوب رضاخان بود ولی پس از رفتن او دیگر محدودیتی نداشت. از آن پس در اوقات فراغت همیشه با محمدرضا بود. در این ساعات معمولاً محمدرضا، من و پرون باهم بودیم و زندگی مشترکی داشتیم.
پرون نه تنها نسبت به من حسادت نمیکرد، بلکه به من احترام زیاد میگذارد نگاه میگفت: «من مرئوس تو هستم. از هر کار من که خوشت نیامد تذکر بده!» این رفتار پرون برای جلب رضایت من بود و شاید به جلب رضایت من نیز نیازی نداشت؛
ولی به هرحال رفتارش با من چنین بود. پرون برخلاف من با محمدرضا بیپروا و خشن بود. او تقاضاهایش را با خشونت مطرح میکرد و هر چه میخواست باید انجام میشد.
محمدرضا شاه در برابر رفتارهای پرون حقیر بود و نهایت چند روزی قهر میکرد
واکنش محمدرضا پرخاشگریهای پرون
محمدرضا گاه عصبانی میشد و موقتاً او را از خود میراند و چند روزی قهر میکرد. سپس من شفاعت میکردم و از پرون دفاع میکردم و اون یکی دو روز بعد به نحوی دیگر میتوانست وضع قبلی خود را نزد محمدرضا تجدید کنند. در این دوران پرون رفت و آمد علنی به سفارتخانهها به خصوص انگلیس و همچنین سوئیس و فرانسه را شروع کرد.
من میخواهم این کار بشود!
او در صحبتهای خصوصی با محمدرضا و نیز در صحبتهایی که من حضور داشتم به وضوح نظرات انگلیسیها را میگفت. او عموماً جزئیات را به من میگفت تا به محمدرضا بگویم.
مثلاً میگفت: «من به سفارت مراجعه کردم و چنین نظراتی دارند که باید اجرا شود. نظر آنها چنین است … اینها را به محمدرضا بگو!» گاه که نظرات سفارت از طریق پرون و با واسطه من به محمدرضا گفته میشد و پذیرش آن برایش ثقیل بود، در چنین مواردی یک حالت انفعال و تمکین در او مشاهده میکردم.
این حالت انفعال تا رفتن محمدرضا از ایران در او وجود داشت. هرگاه محمدرضا مسئله را نمیپذیرفت آمرانه و با حالت تحکم به من میگفت تا به او بگویم و جملاتی از این قبیل را به کار میبرد:
«من میخواهم این کار بشود!» پرون گاه حتی در حضور من نیز با محمدرضا با چنین لحنی صحبت میکرد و اگر او موردی را نمیپذیرفت، میگفت: باید بکنی، گرنه نتایج آن را خواهی دید!» محمدرضا برای اینکه از شر پرون خلاص شود و یا برای اینکه توهین بیشترین نشود میپذیرفت و علیرغم این توهینها همواره در مقابل پرون حالت تسلیم داشت.
رفتار پرون با محمدرضا بیپروا و بسیار زننده شده بود
چرا پرون بر محمدرضا تسلط داشت؟
تسلط پرون بر محمدرضا بهدلیل قدرت او نبود بلکه ضعف مهم محمدرضا بود که در تمام طول سلطنت وجود داشت و من این رویه را کاملاً میشناختم. توقعات شخصی پر از محمدرضا برخلاف من بود که هیچ چیز نمیخواستم.
پرون برای دوستان ایرانیاش پست میگرفت و برای دشمنانش ترک پست. دامنه دستورات پرون همه عرصهها را فرا میگرفت: اشخاص مهمی که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند :در رده وکیل و وزیر و امثالهم) گاه پرون خواستار راکد شدن و توقف پروندههایشان میشد.
در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده شده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیرکل به محمدرضا احتیاج نداشت و رأساً انجام میداد و تنها برای انتصاب وزرا و یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمدرضا مراجعه میکرد و تحقیقاً همه نظراتش برآورده میشد.
تصویری از ارنست پرون
رفتار زننده پرون با مقامات دربار
مقامات مملکتی به موقعیت پرون پیبرده بودند و حتی اگر برای یک وزیر مشکلی پیش میآمد به پرون مراجعه میکرد. رفتار پرون با مقامات بسیار زننده بود. او که با محمدرضا با تحکم صحبت میکرد، مشخص بود که با مقاماتی که از نظر رده خیلی حال پایین بودند، چگونه برخورد میکرد. میگفت:
«دستور میدهم چنین شود!» و چنین نیز میشد. اکثر این کارها را پرون برای ارضاء خود میکرد و نه اجرای دستورات سفارت.
رفتار پرون با محمدرضا بیپروا و بسیار زننده شده بود. گاه با همین صراحت به محمدرضا میگفت: تو ارزش نداری که من با تو صحبت کنم!» من انتظار داشتم که محمدرضا در مقابل چنین توهینی خجالت بکشد و دستور دهد که او را سوار هواپیما کنند و به سوئیس بفرستند؛
ولی با تعجب میدیدم که محمدرضا سکوت میکرد و گاه تنها چند روزی قهر میکرد. این تمکین و تحمل را باید به حساب ذلت روحی محمدرضا گذاشت، او بهراحتی این ذلت را پذیرفته بود.
پرون بعد از رضاشاه، همجنسباز بودن خود را علنی کرد
پرون همجنسبازی تمام عیار بود
پرون روحیات زنانه داشت و به همین علت زمانی که رضاخان او را به عنوان مسئول گلکاری باغ رامسر، از محمدرضا دور کرد، در کار خود واقعاً سلیقه به خرج داد. او شاعر پیشه بود و به هنرهای زیبا و تئاتر و تزئینات علاقه وافر نشان میداد و استعداد آن را نیز داشت، ولی تنها پس از به قدرت رسیدن محمدرضا بود که پرون به طور صریح خود را به عنوان یک همجنس باز تمام عیار که رُل زن را بازی میکرد، علنی ساخت.
بیشتر بخوانید:
هر روز صبح آنچه را که در شب برایش اتفاق افتاده بود برای محمدرضا تعریف میکرد و او هم مانند یک قصه با علاقه گوش میداد. پرون با فرد معینی رابطه نداشته و هر شب یک نفر را در سطح عمله و کارگر پیدا میکرد و پول کلانی به او میداد.
پرون خانهای اجاره کرده بود که در آن با یک سوئیسی دیگر شریک بود. این فرد رئیس قسمت بازرگانی سفارت سوئیس در ایران بود و از حدود سال ۱۳۱۵ تا سال ۱۳۵۵ یعنی تا مرگش در ایران بود و در همان شغل کار میکرد.
به گفته پرون او نیز همجنس باز بود. این دو هیچ کدام زن نداشتند و ازدواج نکردند. تقی امامی که پرون، او را به دربار آورد و به محمدرضا و فوزیه نزدیک کرد، نیز طبق گفته پرون به من، همجنس باز بود. یکی دو سال بعد از امامی پرون امیر علائی را به دربار آورد و بعداً به من گفت که وی نیز رفیق جنسی اوست.
مجموعه رفتارهای پرون سبب شد که به تدریج ارزش خود را نزد انگلیسیها از دست بدهد و این اواخر دیگر اهمیت سابق را نداشت.
انگلیسیها با شناخت اشخاص رویهشان در برخوردها متفاوت است و لذا با من خیلی با احتیاط و آرام رفتار میکردند به نحوی که برای من برخورنده و زننده و توهین آمیز نباشد، در حالی که با پرون برخورد صریحتر و واضح تر و متناسب با شخصیتش داشتند، بهعلاوه به اینکه پرون پرحرف و دهنلق بود و لذا این اواخر روابطش با ردههای پایین سفارت بود.
واکنش محمدرضا به خبر مرگ پرون، نه اندوه و نه حتی تعجب بود!
واکنش محمدرضا به خبر مرگ پرون
این وضع پرون تا یکی دو سال پس از ازدواج محمدرضا با ثریا ادامه داشت. در این زمان پرون دچار سنگ کلیه شد و پای راستش فلج شد؛ به نحوی که با عصا راه میرفت. او برای معالجه مجبور شد به سوئیس برود.
در زمان ثریا روزهای جمعه عده بیشتری از دوستان محمدرضا را به کاخ دعوت میکردند. در یک روز از این مهمانیها، پیشخدمت پیش من آمد و گفت: «تلفن با شما کار دارد!» پای تلفن رفتم. هرمز قریب سفیر ایران در سوئیس بود. گفت: «با کمال تأسف باید عرض کنم که جناب آقای ارنست پرون در بیمارستان فوت کرده است!»
آمدم و موضوع را به محمدرضا گفتم. هیچ عکسالعمل و تأثیری در چهرهاش ندیدم؛ نه اندوه و نه حتی تعجب! شاید باطناً بدش نمیآمد که از شهر پرون خلاص شده است. تنها عکسالعمل محمدرضا این بود که به کسانی که سر میز نشسته بودند از جمله ثریا، گفت: «پرون فوت کرده است!»