به گزارش صدای حوزه، نرگس روزبه طی یادداشتی، به بررسی عملکرد شبکه های تلویزیونی استانی پرداخته است که در ادامه مطالعه می نمایید:
کار نوشتن این گزارش را هفتهها است که عقب انداختم. پیدا کردن سادهترین اطلاعات هم درباره شبکههای استانی آسان نیست. نه در تلوبیون آرشیو محتوایی دارند نه سایت مرکز تحقیقات آماری از میزان مخاطبان یا رتبه بندی برنامههای آن ارائه میدهد؛ ویکیپدیا تنها تعداد و تاریخ تأسیس آنها را میداند و کارنامه عملکرد علی دارابی، معاون امور استانها هم که به گفته خودش در کتاب «عملکرد پنج ساله»، جمعآوری شده، در اختیار هرکه هست، در اختیار خبرنگار نیست.
هرچند قدمت شبکههای استانی به نسبت برخی از شبکههای سراسری بیشتر است، اما انگار اهمیتشان برای سازمان کمتر است. با همه این اوصاف چیزی که مهم است گمشدن هدف است؛ هدف تأسیس شبکههایی که در آن گفتمان حاکم، مسئله استان و مهمتر از همه مخاطب، نادیده گرفته میشود.
شبکه استانی یا توریسم تلویزیونی؟
میانهی دهه هفتاد بود که شبکههای استانی با هدف انتقال ارزشهای بنیادین و توجه به خرده فرهنگها از یک سو، حل مشکلات استانها و پاسخ به تهدید تجزیه طلبی از سوی دیگر، راهاندازی شدند. اما امروز با چرخ کوتاهی در شبکههای استانی تقریبا اثری از اهداف تأسیس آن نمییابیم. شبکههایی با ظاهری استانی و باطنی بسیار دور از آن. به نظر میرسد ابتداییترین و البته مهمترین مسئلهای که شبکههای استانی را از مسیر تعیین شده خود دور کرد، عدم فهم مدیران رسانه از کارکرد اصلی بود. تولیدات شبکههای استانی بیشتر از آنکه دغدغه مخاطبان استان را پوشش دهند شبیه به شبکه گردشگری برای مخاطب غیراستانی تولید محتوا میکنند. مهدی خانعلیزاده کارشناس رسانه، در همین باره با انتقاد از نگاه تهرانی حاکم بر شبکههای استانی میگوید: «رسانههای استانی هم مانند شبکههای سراسری، پایتخت زده هستند. مدیران به مخاطبهای شبکههای استانی به چشم گردشگر نگاه میکنند. برنامهها برای تهرانیهایی ساخته میشوند که قرار است با فرهنگ و جاذبههای گردشگری استانهای مختلف آشنا شوند. چیزی که مدیران شبکهها فهم کردهاند یک توریسم تلویزیونی است.»
سری به آرشیو محتوایی شبکههای استانی در تلوبیون میزنیم. برخلاف شبکههای سراسری، آرشیو محتوایی هیچ کدام از شبکههای استانی در دسترس نیست. تنها چند شبکه است که سهچهارتایی برنامه منتخب را برای مخاطبان گذاشتهاند. «آشنایی با سوغات اصفهان» و «نوروز در اصفهان» دو مورد از برنامههای پیشنهادی تلوبیون برای این شبکه است. در بین برنامههای قابل مشاهده هیچ برنامهای پیرامون مشکلات اخیر آب اصفهان دیده نمیشود.
محمدرضا امامقلی، مدیر حوزه هنری قزوین، درباره فهم غلط مدیران این شبکهها از تولید عطف به زیستبوم، گفت: «صداوسیما، زیستبوم را در لهجه، آداب و رسوم و امکان تاریخی خلاصه میکند. وقتی میگوید تولید تلویزیونی عطف به زیستبوم از همین جنس است. همینکه برنامهای بسازیم و لهجه شخصیت اصلی با لهجه مردم استان همخوانی داشته باشد یا در امکان تاریخی همان استان تولید شده باشد پس ما مناسب با زیست بوم، تولید استانی کردیم.» با این حال به نظر میرسد مخاطب، احتمالا آخرین چیزی است که شبکههای استانی برای آن تأسیس شدهاند.
از پرداختن به مسائل روز تا تنظیم سند زیست بوم
اگر یکی از اهداف راهاندازی شبکههای استانی را رسیدن به عدالت اجتماعی از مسیر تحقق عدالت رسانهای در نظر بگیریم، چیزی که امروز از شبکههای استانی میبینیم هیچ وجه اشتراکی با هدفش ندارد. تبدیل شدن شبکههای استانی به شبکهای زیارتی سیاحتی از هیچ مسیری با عدالت اجتماعی به یک نقطه تلاقی نخواهند رسید. مسیر تحقق عدالت اجتماعی بدون بهدوش کشیدن بار مسائل استانها و تلاش برای حل آن میسر نیست. نداشتن مسئله و در کنار آن نبود دغدغه حل مسئله در مدیران رسانه کار شبکههای استانی را به اینجا رسانده است.
روح الله رشیدی روزنامهنگار و فعال رسانهای درباره چگونگی رسیدن به عدالت اجتماعی از طریق عدالت رسانهای اینطور توضیح میدهد:«آنچه که در عدالت اجتماعی به دنبال آن هستیم، جست و جوی توانمندیها و رسیدگی به نیازهای همه مردم ایران است و سریعترین راه تحقق این هدف، بازنمایی رسانهای است. به نظر من اصلیترین دلیل بیاعتنایی مسئولین و نظام برنامه ریزی کشور به استانها، عدم بازنمایی رسانهای از این مناطق بوده است.»
تحقق اصلیترین هدف شبکههای استانی، نه از راه ۲۴ ساعته شدن و نه از طریق توسعه کمی زیرساختها و افزایش تعداد شبکهها ممکن میشود. گمشده اصلی این شبکهها مطالبهگری استانی و بازنمایی درست رسانهای از درد ساکنان مناطق است. هدفی که با نگاه مرکزمحوری و محافظهکاری مدیران صداوسیما رسیدن به آن عملا غیرممکن شده. هادی ذالکی، روزنامهنگار و فعال استانی مشهد درباره نگاه مرکز محور در شبکههای استانی، میگوید:«صداوسیما یا مشکلات استانها را پوشش نمیدهد یا از حیث اینکه یک بخش حاکمیتی در تهران تحت فشار قرار گرفته، به این موضوع میپردازد.» همچنین ایمان کهرودی فعال رسانهای بندرعباس نیز در این باره میگوید:«عدالت رسانهای، معطوف به سیاهنمایی و نمایش محرومیتها نیست، بلکه این رویکرد با دیدن و نشاندادنِ ظرفیتها و داشتههای واقعی و فعلیتنیافتهی مناطق دیگر آغاز میشود. ضرورت ایجاب میکند تا شبکههای استانی با نزدیکی بیشتر به مخاطب، بر اساس سیاستگذاریهای دقیق، به سمت کاهش بیگانگیهای اجتماعی حرکت کنند. ضرورت این مسئله زمانی روشنتر میشود که با نظری کوتاه بر مناطق حاشیهای و دور از مرکز متوجه فقر و فعالیت معدود گروههای واگرا شویم که به علت احساس نابرخورداری از سهم واقعی قوم خود در جامعه به اپوزوسیون جمهوری اسلامی ایران تبدیل شدهاند.»
مخاطب در برخورد با محتوای کلان رسانه که برای او زمینۀ تاریخیِ ملموس و مشترک ندارد، به نوعی دوری یا فاصله میان خود و آنها دچار میشود. او با مقایسهای اجتماعی در ذهن خود، به بیعدالتی حاکم بر فضای رسانه پی میبرد و این خود عامل مخاطبگریزی و در نتیجه واگرایی اجتماعی در مناطق دور از مرکز میشود.
یکی دیگر از مسائل مورد بحث درباره شبکههای استانی این است که آیا کار شبکههای استانی در همین پرداختن به مسائل روز استانها خلاصه میشود؟
محمدرضا امامقلی با نگاه به متفاوت بودن مسائل زیرساختی استانها، در همین باره میگوید:«مراکز استانها باید یک سند تجمیعی از مسائل و ابعاد مختلف زیستبوم استان داشته باشند؛ سندی که هم ویژگیهای دموگرافی و هم نظام مسائل استان را در برگیرد. برای مثال صداوسیما باید بداند خصوصیسازی مردم استانهای صنعتی را زمین زده است. بخش عظیمی از مردم استانهای صنعتی کارگرهایی بودند که حالا بیکار شدهاند. استان با مشکل بیکاری روبه رو است. اما تولیدات صداوسیمای استان هیچ نسبتی با این مشکلات ندارد.» مسئله آب اصفهان هرچند برای ما تهرانیها و سایر شهرهای غیر درگیر، در همان چند هفته اعتراض کنار زایندهرود خلاصه شد، اما به نظر نمیرسید این مشکلات یک شبه و در اثر یک رویداد غیر قابل پیشبینی اتفاق افتاده باشد، اما نداشتن سند زیستبوم و نگاه بلندمدت مسئلهمحور در رسانههای استانی موجب میشود همه ما فقط زمانی متوجه مشکلات استانها شویم که درگیری رخ داده.
جغرافیای مشکلات
مشکلات استانی چه زمانی نیاز به طرح در رسانههای ملی دارند؟ یا چه مسائلی نیازمند دیده شدن در کلان رسانهها دارند؟ پاسخ به این سوالات تا حدی نیاز به بررسی کارکرد و روند شبکههای محلی در سایر کشورها دارد.
خانعلیزاده ضمن اشاره به این نکته که شبکههای محلی در جهان تلاش میکنند تا با بازتاب مسائل، آنها را در سطح محلی حل کنند، درباره نحوه عملکرد شبکههای محلی در آمریکا و فرانسه، میگوید:«آمریکا به شدت در حوزه رسانههای محلی فعال است؛ آنقدر که رادیوهای محلی مثلاً در ایالت تگزاس، مخاطب و شنونده دارند، سیانان و فاکس نیوز ندارند. حتی اگر بمب اتم هم در جهان منفجر شود شبکه محلی کاری با آن ندارند. در استراسبورگ فرانسه به دلیل هممرزی با آلمان مشکلات خاصی دارند که هیچ ربطی به پاریس ندارند. شبکههای محلی استراسبورگ این مشکلات را بازتاب میدهند و خبرنگارهای محلی به این مسئله میپردازند. همانجا مسئله حل میشود و اصلاً ملی نمیشود.»، اما در ایران چه اتفاقی میافتد؟ کوچکترین مسائل به سرعت ملی میشود و همه شهرها را درگیر میکند؛ چرا؟ چون رسانه محلی کار خودش را انجام نمیدهد تا مشکلات در بستر خودشان حل شوند. ساختار شبکههای استانی به قدری اشتباه چیده شده که به ضدخودش تبدیل شده. نگاه امنیتی خودش مشکلات امنیتی ایجاد میکند.
هادی ذالکی، اما معتقد است در ایران هرچقدر هم مشکلات در سطح شبکههای استانی مطرح شوند فایده نمیکند چراکه مخاطبین شبکههای استانی عموما همان مسئولینی هستند که مردم از آنها گلایه دارند و در این باره میگوید:«تا زمانی که استانها نتوانند خودشان را در یک رسانهٔ ملیتر مطرح کنند اکثراً دیده نمیشوند. اینکه هیچکاری از پیش نمیرود به این دلیل نیست که رسانههای استانی به موضوعات نمیپردازند؛ بلکه به این دلیل است که صدایشان در مرکز به صورت گسترده شنیده نمیشود. اگر شما با مدیران رسانه این گلایه را مطرح کنید، فوری به شما میگویند که ما برای حل مشکل، سیمای استانها را راهاندازی کردیم. اما وقتی شما میخواهید از این رسانههای استانی برای حل یک مشکل استفاده کنید میبینید که این رسانه، کارساز نیست. اگر این رسانه قرار بود برای خود این استان کارساز باشد که خب مسائل استانها باید خیلی وقت پیش حل میشد؛ مشکلی مثل هفتتپه که نباید انقدر طول میکشید. درقبال بزرگی ماجرای هفتتپه چقدر رسانهملی به آن پرداخته است؟»
خانعلی زاده، اما با تأکید بر این موضوع که رسانه محلی قرار نیست بازنمایی محل، برای ملی باشد بلکه قرار است بازنمایی محل برای محل باشد، اینطور بیان میکند:«مسئله خصوصیسازی هپکو در استان مرکزی، فارغ از اینکه یک مسئله مهم ملی است، معضل کارگرهای آنجا است. همه ما که ساکن تهران هستیم چیزی از این ماجرا نمیبینم. اگر نگاه حرفهای به موضوع امنیت ملی و رسانه داشته باشید باید اجازه دهید شبکههای محلی به این موضوع بپردازند تا ضریب ملی نگیرند. باید فهم کنیم که. ابتداییترین حرفی که درباره ارزشهای خبری میزنیم، دربرگیرندگی است. دربرگیرندگی اخباری که برای شبکه استانی فارس و اصفهان طراحی میشوند قاعدتاً باید با شبکه سراسری که در پایتخت مخاطب جدی دارند فرق داشته باشد. اگر ترتیب خبرها و رویکرد برنامهها بین شبکههای استانی و شبکههای سراسری یکسان بود، بدانید شبکههای استانی، هدفشان را پیش نبردند.»
۸۰۰ ساعت از آنتن رسانهملی در اختیار شبکههایی است که نمیتوانند از عهده هدفی که برایشان تأسیس شدند برآیند. شبکههایی که نه از پس حل مشکلات استانهای خودشان برمیآیند نه میتوانند آنها را برای مرکز به درستی بازنمایی کنند؛ در بیشتر موارد رسانههای معاند از آنها پیشی میگیرند و قبل از اینکه مسئله در محل برای محل شرح داده شود، از شبکههای معاند روانه شبکههای ملی میشوند. با مروری که بر اهداف و کارکردهای این شبکهها داشتیم، بیشتر از پیش به اهمیت تأسیس آنها پی بردیم. اما امید است به میزان اهمیت این شبکهها برای استانها، رسانهملی هم کمی به آنها توجه داشته باشد و درمسیر تحول رسانه ملی این شبکهها مانند گذشته از قلم نیفتند.