به گزارش صدای حوزه، اگرچه بازنمایی مناسبات مرحوم علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی و ولایت فقیه، محتاج تأملات نظری شگرف و تحریر و تقریری عالمانه و دقیق است اما این قدر هست که هیچ منتقد منصفی نمیتواند همراهی، همسویی و همدلی مشفقانه ایشان با انقلاب و آرمانهای اسلامی امام (ره) را انکار کند و به دیده تردید در آن بنگرد؛ به ویژه آنکه دهها و بلکه صدها مستند و قرینه خفی و جلی نیز بر این ارتباط سازنده صحّه میگذارد.
با این حال عجیب است که محسن کدیور چند سالی است تلاش میکند با انتساب جملهای مجعول به مرحوم علامه و شرح و بسط دلالتهایی ساختگی برای آن، تصویر واژگونهای از علامه (ره) و تاریخ اندیشگی انقلاب ارائه کند.
در تازهترین دور از این تلاشهای چندگانه، کدیور شب گذشته در نشستی مجازی در کانال یوتیوب شخصیاش، ضمن تکرار چندباره همان جمله مجعول، تلاش کرد که با نقل خاطرهای از زبان دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، بنیادهای فکری “پروژه تاریخسازی” خودش را مستحکم کند.
برای روشن شدن صدق گفتههای کدیور، در گفتگویی از دینانی خواسته شد که به برخی ابهامات و پرسشها در این زمینه پاسخ دهند که حاصل آن در ادامه میآید:
من نمیتوانم استنباط کنم ولی من هرگز چنین جملهای را از آقای طباطبایی نشنیدهام.
با توجه به شناختی که از مرحوم علامه دارید چقدر انتساب این جمله به ایشان را صحیح میدانید؟
نمیدانم. نمیشود استنباط کرد. آقای علامه طباطبایی مرد پیچیدهای بود؛ خب فیلسوف بود دیگر. بعید میدانم چنین حرفی با ایشان سازگار باشد. من از ایشان چنین چیزی نشنیدهام.
آقای کدیور در بخش دیگری از صحبتهای خودش با استناد به گفتهای از شما این طور القا میکند که گویی این طرفداران مرحوم امام (ره) بودند که باعث شدند جلسات مباحثه مرحوم علامه با پرفسور هانری کربن تعطیل شود.
نه؛ آنها طرفداران امام نبودند. آخر این مسأله آن قدر دقیق است که نمیشود همین طور بیمبنا حرف زد. اجمالاً اینکه کسانی که موجب بر هم خوردن آن جلسات شدند، انقلابی نبودند، آدمهای کلّه خشک و منجمدی بودند که با کربن مخالفت میکردند. هنوز هم مخالفاند. آدم منجمد که لازم نیست انقلابی باشد. کسانی که مخالفت کردند هیچ ربطی به انقلابی بودنشان نداشت.
اما آقای کدیور به نقل از شما نتیجه میگیرد که آنها انقلابیون طرفدار امام(ره) بودهاند.
از قول من بیخود گفته. عرض کردم که منجمدالفکرها بودند.
این آدمهای به تعبیر شما منجمدالفکر، بعدها در جریانات انقلاب نقش و سهمی هم پیدا کردند؟
نمیدانم. من آن موقع دیگر از قم آمده بودم بیرون اما میدانم که در رأس آنها آقای سیداحمد طیبی شبستری بود که کتابی هم در ردّ آقای طباطبایی نوشت. آنها از اساس با فلسفه مخالف بودند.
اما شما استاد آقای کدیور بودهاید و ایشان از رساله دکتری خودش با راهنمایی شما دفاع کرده است. انتظار طبیعی این است که ایشان در نقل قولهایشان از شما قدری محتاطتر و دقیقتر باشند.
بله آقای کدیور شاگرد من بوده اما او حالا موضع سیاسی دارد در حالی که من اصلا نه در سیاست هستم و نه دوست دارم که باشم. از اول هم نبودهام نه در زمان شاه و نه در دوران انقلاب. کار من فلسفه است.
این سیاستپرهیزی ناشی از ایدههای فلسفی شماست؟
نمیدانم، شاید. البته فلسفه از فکر انسان جدا نیست ولی شاید اگر من فلسفه هم نمیخواندم همین جور بود.
برگردیم به مرحوم علامه، به نظر شما اساساً میشود ایشان را در رده مخالفان نظریه ولایت فقیه، امام (ره) و انقلاب اسلامی قرار داد؟
استنباط از من نخواهید. من هرگز کلامی در ردّ انقلاب و ولایت فقیه از علامه نشنیدهام. اساساً ایشان آدم منزویای بود و در سیاست ورود نمیکرد اما وقتی علما به شاه عبدالعظیم آمدند، ایشان هم همراهشان آمد.
ارتباط شخصی شما با مرحوم علامه تا پایان حیات ایشان تداوم داشت؟
نه! من مدتی که درگیر دریافت دکترایم در تهران بودم، از قم دور شدم؛ بعد هم که دکترایم را گرفتم، دانشگاه مشهد استاد میخواست، رفتم آنجا امتحان دادم که اول شدم و استادیام در آنجا شروع شد. دیگر به کلی ارتباطم با قم و تهران قطع شد. حالا هم من دیگر پیرمردم و خیلی چیزها یادم نیست؛ شما هم شرح این چیزها را از من نخواهید. اگر کسی خیلی مشتاق است که از کمّ و کیف این امور مطلع شود باید به آثارم رجوع کند.