به گزارش صدای حوزه، حکومت در لغت بهمعنای فرمانفرمایی، زمامداری و یا حکمرانی است؛ در نظامهای حکومتی از جمله پادشاهی یا دموکراسی و جمهوری، بسته به نوع عملکرد کارگزاران آن و رابطه آنها با بدنه جامعه، میانگین پیشرفت یا پسرفت آن کشور محاسبه میشود.
این رابطه با اِعمال سیاستهای کشوری و نیز سازوکارهایی برای تعیین خطمشیهای سرزمینی برقرار میشود، در این بین نهادهای سیاسی همانند تجهیزات منزل، وظیفه انجام امور حکومت و تأمین و تضمین نیازهای ساکنان آن را بهعهده دارند.
بر این اساس، در هر ساختار حکومتی، رابطۀ بین حاکمیت و مردم، عنصری پیشران محسوب میشود؛ هراندازه بین این دو عنصر رابطه مستحکمتری برقرار باشد، بنای جامعه از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود اما سؤال اینجاست؛ آیا ساختار حکومت تغییرپذیر در جزئیات یا کلیات است یا خیر؟
آیا اگر ساختاری مبتنی بر حقایق ملی، فرهنگی و مذهبی جامعهای نبود، تغییرپذیر است یا خیر؟ پاسخ مثبت است؛ زیرا از یک سو فطرت و طبیعت بشر از عناصر مهم هر حکومتی محسوب میشود و بهتعبیر حدیث نبوی(ص)، هر فردی بر اساس فطرت توحیدی پا به دنیا میگذارد؛
لذا هر حکومتی که سیاستهایش خلاف طبیعت و ذات بشری باشد، دیر یا زود محکوم به شکست است. از سوی دیگر ضروری است به این حقیقت دست یابیم که خداوند نظام هستی و برنامههای درون این نظام را تغییرپذیر قرار داده است؛
به این معنا که جامعه بشری را در هر دوره وارد صحنههای رشد و تربیت میکند تا جایی که طبق وعده ادیان آسمانی، جوامع وارد مقطعی بهنام آخرالزمان، سپس سرزمین موعود میشوند؛ بنابراین از آنجا که برنامههای خداوند پویاست، ساختار هر حکومتی هم باید مبتنی بر برنامههای خداوند دارای تغییرپذیری، رشد و پویایی باشد نه سکون و بیتحرکی.
بر این مبنا ضروری است ساختارهای حاکمیتی در هر دوره مورد ارزیابی، سنجش و اصلاح قرار گیرد؛ نمونه بارز این تغییر ساختاری را در پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه شاهدیم،
حال ما با پذیرش ساختار کلی این نظام که از سوی بنیانگذار آن یعنی امام خمینی(ره) پایهریزی شد و با اعتماد بر اینکه از بهترین ساختارهای حکومتی هر جامعهای محسوب میشود، باید بررسی کنیم تا چهحد ساختارهای درون این نظام به حقیقت و مأموریت اصلی خود میپردازد.
آیا مسئولان و متولیان نظام توانستند ساختارهای آن را مبتنی بر آموزههای قرآنی و روایی سامان دهند و یا ساختاری التقاطی را بهصورت ناخواسته در بدنه این نظام تحمیل کردند.
در این پرونده و در گفتوگو با اندیشمندان دینی، به مسئله «ساختارهای مطلوب زمامداری» در عرصههای آموزشی، تربیتی، اقتصادی، حوزه سلامت و… میپردازیم تا از این رهگذر ضمن بررسی ساختارهای اجتماعی و سیاسی، به بهترین ساختارهای و الگوهای مبتنی بر حقایق دینی دست یابیم.
در این باره با آیتالله سید محمد حسینی قزوینی، از مجتهدین حوزه علمیه و صاحب تألیفات متعددی مانند «امامت و ولایت روح دیانت» و «نقد کتاب اصول مذهب شیعه» گفتوگویی ترتیب دادیم.
آیتالله قزوینی را بیشتر با مناظراتش با عالمان سنی و وهابی میشناسیم. وی مدیر سابق شبکه جهانی ولایت و مدیر فعلی شبکه جهانی حضرت ولیّعصر(عج) است. آیتالله قزوینی در این برنامه به دفاع از حقانیت شیعه و نقد تفکر مخالفان تشیع میپردازد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
امامت آسمانی و امامت در دنیا دو ساحت متصل به هم اند
از آنجایی که نظام اسلامی ما مبتنی بر ولایت فقیه است و این امر از اصل امامت سرچشمه میگیرد، بنا داریم مقداری بحث را مبناییتر مورد بررسی قرار دهیم، کلامیون ما درباره تعریف امامت گفتهاند امامت، ریاست عامه در امور دین و دنیاست، آیا این تعریف از امامت کامل است یا مراتب دیگری دارد؟
امامت شئوناتی دارد؛ یکی از شئون آن در آیه ۱۲۴ سوره بقره است: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما؛
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را امام بر (تمام) مردم قرار دادم.» درجه دیگر آن در آیه ۷۳ انبیاء است:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا.» بنابراین هر کدام در درجه و رتبهای قرار دارند. در درجات بالاتر، امام مقام خلیفه الهی در زمین دارد، بر این اساس، کل فیوضاتی که از خداوند متعال به عالم میرسد، از مجرای امام جاری میشود.
اما بزرگان ما درباره امام تعاریفی ارائه دادهاند؛ امام خمینی میفرماید «فَهُم من قِبَل الله ملاک التصرّف فی کلّ شئ…» یعنی ائمه، از سوی خداوند عالم، مالک تصرف در کل ما سوی الله هستند که همان ولایت عامه کلیه بر تمام موجودات است.
آقای خویی میفرماید «بل لهُمُ الولایه التّکوینیه لما دون الخالق»؛ ائمه ولایت تکوینی بر مادون خالق دارند. مرحوم میلانی میگوید «فإنّهم وسائط فیضه المقدس.» مرحوم کمپانی میگوید «لهم الولایه المعنویه و السلطنه الباطنیه علی جمیع الأمور التکوینیه و التشریعیه.»
یعنی برای آنها ولایت معنوی و سلطنتی باطنی بر جمیع امور تکوینی و تشریعی است.» امام در مصباح الهدایه از مرحوم محمدرضا قمشهای نقل میکنند
«الحقیقه المحمّدیّه هی الَّتی تجلَّت فی صوره العالم و العالم من الذرّه إلى الدرّه ظهورها وتجلَّیها» این حقیقت محمدی است که در عالم ظهور و تجلی کرده است.
اما خود ائمه خیلی از معارف را در قالب زیارتنامه و مناجاتها بیان کردند؛ چرا که شاید روایات، ظرفیت بیان برخی معارف والا را ندارند.
در بخشی از زیارتنامه امام حسین(ع) میخوانیم «إِرادَهُ الرَّبِّ فِی مَقادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ»؛ یعنی «اراده پروردگار در امور مقدرش بهسوی شما خاندان فرود میآید و از خانههای شما صادر میشود» و از قلب آن بزرگواران بر عالم پمپاژ میشود؛ یعنی الآن ما که سخن میگوییم، واسطه فیض ما و حیات و علم و قدرت ما حضرت حجت(عج) است.
امام در طول امامت تکوینی خویش، امامتی تشریعی دارند؛ لذا امام شئونی برای صیانت از تحریف دین دارد. در روایات داریم خداوند متعال ائمه را برای جلوگیری از تحریف دین مکلف کرده است.
امیرالمؤمنین با حفظ امامت تکوینی، پاسداشت دین نبوی بود
با توجه به آنچه شما بیان کردید، یک زمامداری آسمانی داریم و یک زمامداری دنیوی و بهقولی زمامداری در عالم تشریع؟
همان طور که اشاره کردم، امام در یک رتبه، واسطه فیض از آسمان بهسوی دنیا است. در مرتبهای بعد، مأموریت وی جلوگیری از تحریف شریعت و سنت نبوی در دنیا است، خود امیرالمؤمنین(ع) را ببینید، ایشان ضمن مقام والای امامتشان در کل عالم،
پس از رحلت رسول الله(ص) خود را موظف به حفظ قرآن و سنت نبوی دانستند. پس بخشی از این تلاشها برای جلوگیری از تحریف در دین بود. شاید بیش از ۳۰۰ مورد از قضاوتهای محیّرالعقولی را از امیرالمؤمنین در منابع داریم.
جناب شوشتری کتاب مفصلی بهنام قضاوتهای امیرالمؤمنین دارد، پس یک موضوع، حفاظت از جامعه اسلامی بود؛ چرا که آموزههای اسلام در عمق وجود امت نفوذ نکرده است.
امام وظیفهای دیگر درباره اقامه عدل و جلوگیری از ظلم دارد که در تشکیل حکومت حاصل میشود. تشکیل حکومت مثل سکهای دورو است؛
یک سمت آن بهسوی خداوند است که در آیه ۱۲۴ سوره بقره به آن اشاره کردیم: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما». یعنی ما تو (ابراهیم) را برای مردم امام قرار دادیم. یک سوی آن، پذیرش مردم است. اگر این دو رکن آماده شد، امام مکلف به تشکیل حکومت است.
از این جهت امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه بهصراحت میفرماید «لَولا حُضُور الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّهِ بِوجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لایُقارّوا عَلى کِظَّهِ ظالِم، وَ لاسَغَبِ مَظْلوم، لاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها.» اگر بهخاطر حضور حاضران (تودههاى مشتاق بیعتکننده)
و اتمام حجّت بر من بهخاطر وجود یار و یاور نبود و نیز بهخاطر عهد و پیمانى که خداوند از دانشمندان و علماى هر امّت گرفته که: «در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند»، مهار شتر خلافت را بر پشتش مىافکندم (و رهایش مىکردم) و آخرینش را به همان جام اوّلینش سیراب مىکردم.»
امام، منصبی الهی و تشکیل حکومت در گروی پذیرش و رشد عوام است
رسول اکرم(ص) در مکه است؛ مردم بخواهند یا نخواهند، پیامبر و امام است. مسئول تشکیل حکومت هم است، اما از آنجایی که در مکه شرایط حکومت فراهم نیست و نیروی کافی ندارد، حکومت تشکیل نداد اما زمانی که به مدینه آمدند، عموم مردم اظهار تمایل کردند و زمینه فراهم شد تا حکومت اسلامی شکل گیرد،
بعد قاضی معین کرد، نماینده به سایر کشورها فرستاد، جبهههای نظامی تشکیل داد و نیروهای رزمندهای تربیت کردند.
لذا ائمه علیهم السلام نیز همین گونه رفتار میکنند. مردم بخواهند یا نخواهند، اهلبیت امامند و وظایف امامت خود را انجام میدهند؛ اما تکشیل حکومت در گروی پذیرش و رشد عوام است.
در ساختار حکومت ما مقبولیت مردم به نظام مشروعیت میبخشد
حکومت را در معنای کلی آن و از منظر دین مبین اسلام چه تعریفی دارید؟
حکومت وسیلهای برای پیشبرد اهداف و برنامههای خدا و ابزاری برای اقامه عدل در جامعه است. مشروعیت حکومت هم باید با تأیید خداوند باشد که این امر را میتوان از نشانهها یافت. این حکومت در وهله بعد باید با مقبولیت مردم همراه باشد؛
در نظام فعلی جامعه اسلامی ما، مقبولیت مردم یکی از ارکان مشروعیت نظام میبخشد؛ لذا حضور مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی نشان از پذیرش حاکمیت اسلامی است. مشروعیت اصلی با مبانی دینی و حاکمیت ولایت فقیه است.
پس بهنظر شما حکومت اسلامی تا زمانی که مقبول مردم نباشد، مشروعیت ندارد یا قابلیت شکلگیری ندارد؟
چون مردم استقبال ندارند و نزد مردم مقبولیتی نیست، یک رکن تشکیل حکومت، لنگ است (نه اینکه مشروعیتی ندارد.) پس از قتل عثمان، مردم با امام بیعت کردند و به ایشان گفتند “ما حاضریم تو را به عنوان امام و خلیفه برگزینیم”.
امام زمینه را که فراهم دیدند، زمامداری را قبول کردند اما، چگونه قبول کرد؟ امیرالمؤمنین میفرماید “«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی»؛ مرا فراخواندند در حالی که دیگری را میخواستند”؛
جالب است که بدانیم ابتدا سراغ طلحه و زبیر رفتند، با این حال، طلحه و زبیر نزد حضرت آمدند و سهمخواهی کردند و یکسری درخواستهایی از امیرالمؤمنین داشتند، فرمود “اگر اینچنین است، سراغ دیگری بروید.
بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود مىدانم با شما رفتار مىکنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنشکنندهاى توجه نمىکنم و اگر رهایم کنید، مانند یکى از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او مىسپارید.»