به گزارش صدای حوزه، صنعت شهرت در جهان، با اهدافی سودجویانه، سعی میکند با دامن زدن به پدیده سلبریتیسم، ارزشها و هنجارهای جدیدی را در جامعه رواج دهد و در این رهگذر آنچه بیش از همه آسیب میبیند، دین و باورهای مذهبی مردم است.
دکتر احسان شاهقاسمی، ضمن انگشت نهادن بر این مسئله، تأکید میکند که تعدّی صنعت شهرت به ساحات مختلف فکری-ارزشی جامعه مسئلهای است که باید به آن اندیشید و در جهت حلّ و رفع آن برنامهریزی کرد. مشروح گفتوگوی ما با وی را در زیر میخوانید:
نسبت شهرت و دین در جهان جدید چگونه تبیین میشود و آیا اساساً نسبت معناداری میان این دو مقوله وجود دارد؟
بله، ببینید! شهرت و دین همیشه با هم نسبت داشتهاند ولی امروزه این نسبت خیلی قویتر شده است. در واقع در جوامعی که دین افول میکند، ما شاهد ظهور دینِ شهرت و دینِ خود هستیم. نیاز به دین یک چیز عام است و انسانها همواره به دین نیاز دارند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید بگویم ادیان ابراهیمی تفوق چشمگیری بر سایر ادیان و طریقتهای معنوی دارند و اگر آنها را انتخاب نکنیم، یا باید سمت کائنات برویم یا سمت اوشو و کریشنا مورتی و… برویم و یا اینکه سلبریتیها را بپرستیم! یعنی یک خدای کوچکی انتخاب کنیم که مثل ما است و همه رذایلی که در وجود ما هست، در آنها هم هست که در این صورت، دیانت و انسانیت ما وضعیت رقتباری پیدا میکند.
میخواهم بگویم که حتی اگر دین را یک نظام الهی درنظر نگیریم و صرفاً یک سیستم اجتماعی باشد، این سیستم بیش از ۸۰ درصد کارآمدی اجتماعی دارد. وحدت اجتماعی ایجاد میکند، آرامش فردی ایجاد میکند. افراد مذهبی معمولاً عمر بالایی پیدا میکنند، چون دین به آدم آرامش میدهد. دین، سیستمی است که به خوبی عمل میکند و آماده است که از آن استفاده کنید. در همهجا و از جمله در صنعت شهرت هم میتوانید از آن استفاده کنید چنانکه میکنند اما از آنجا که اغلب ما در جهان امروز احساس خودکمبینی و احساس بدبختی داریم، احساس میکنیم باید طور دیگری رفتار کنیم، این است که یک دین را با دین دیگر عوض میکنیم. یک دین که ما را به آرامش میرساند، میدهیم تا دینی که پیوسته برای ما رنج ایجاد میکند، به دست بیاوریم. این نکتهای است که معمولاً در جهان مدرن به ما آموزش داده نمیشود و سلبریتیسم دقیقاً از همین زاویه وارد میشود و تلاش میکند که در جای دین بنشیند و کارویژه دین را برعهده بگیرد که این طبعاً آسیبزاست.
در زبان انگلیسی، سلبریتیها را خدایان یا خداها میگویند. شما اگر در مجلات مردمپسند سرچ کنید، میبینید که مینویسند این فرد خدای زیبایی است اما واقعاً اینها چقدر خدا هستند. در جهان مدرن که دینِ خود به ما تحمیل شده است، به ما میگویند خودت را بپرست، وقتت را برای دیگران نگذار، پولت را خرج دیگران نکن، راحت به دیگران «نه» بگو. وقتی من میگویم دینِ خود به ما تحمیل شده است، ابعاد آن خیلی گستردهتر از این است که در نگاه اول به نظر میآید اما سؤال این است که ما چه خدایی برای این دینِ خود نیاز داریم؟ ما خدایی نمیخواهیم که در آسمانها و مظهر همه پاکیهاست، چون اگر آن خدا را بخواهیم، نمیتوانیم به دینِ خود اعتقاد داشته باشیم. ما خدایی را میخواهیم که ملموس و جسمانی باشد. ما خدایی را میخواهیم که رذالتهای ما را داشته باشد و به رذایل ما توجیه بروز بدهد.
به نظر شما چه کمپانیها، افراد و گروههایی از صنعت شهرت و از سلبریتیها سود میبرند و سرمایهدارها و گروههای پشت صحنه، بنا بر کدام اهداف و از طریق چه ساز و کارهایی به این صنعت-فرهنگ دامن میزنند؟
از صنعت شهرت در جهان، شرکتها استفاده میکنند، نهادها استفاده میکنند، خود سلبریتیها هم سود کلانی میبرند، تنها چیزی که در این میان ضربه میخورد، فرهنگ ما است که فراتر از ما است. ما عددی نیستیم. مگر چند سال زنده هستیم؟ ما میمیریم اما فرهنگ ما میماند. چند هزار سال است که این فرهنگ درست شده و نسل به نسل پیش آمده تا به دست ما رسیده است اما متأسفانه ما این فرهنگ را به صورت ناقص به دست نسل بعدی میدهیم. فرهنگ ما و مردم عادی و هواداران سلبریتیها ضرر میکنند؛ به خاطر اینکه اغلب این افراد جز به سود شخصی خودشان به چیز دیگری اهمیت نمیدهند. مثلا فلان شرکت فکر میکند که من باید این کالا را به هر قیمتی که شده بفروشم، حالا امکانش نیست وگرنه کارهای غیراخلاقی دیگری هم میکردند.
ما مردم باید از خودمان بپرسیم که چرا سلبریتیها چیزی را تبلیغ میکنند که خودشان استفاده نمیکنند؟ آیا خودش این کفش ۵۰ هزار تومانی را میپوشد؟ اصلا جنس ایرانی میپوشد که ما میگوییم مقاومت کنیم؟ بنده همه را گردن مردم میاندازم. ما اگر دنبالکننده این افراد نباشیم که مظهر همه رذالتها هستند، از بین خواهند رفت. یک عده میگویند باید جلوی این سلبریتیها را گرفت یا دستگیرشان کرد اما چرا باید اینها را بگیرند، وقتی تو خودت فالوور اینها هستی؟ من خودم در مورد این مسائل مقاله نوشتهام. مقاله پورنوگرافی فقر الان رفرنس است. در مورد پورنوگرافی فمینیسم مقاله نوشتم که زنان را تشویق به خیانت به شوهر میکنند، زنان را تشویق به توطئه علیه شوهران میکنند. زنان را تشویق میکنند که مواد مخدر در جیب شوهرشان بگذارند و بعد به پلیس لو بدهند که بتوانند مهریه بگیرند. من گفتم که اینها یکی از انواع پورنوگرافی است. منتهی من اینها را فالوو نمیکنم. چون نباید اینها را دنبال کنیم. اگر سلبریتی میتواند کلاه سر ما بگذارد، اگر سلبریتی نوجوان ما را فریب میدهد، اگر سلبریتی پول میگیرد و برای کاندیداها تبلیغ میکند، اگر سلبریتیها کالاهایی را تبلیغ میکنند که خودشان هرگز خارج از برنامه حاضر نیستند بپوشند، تقصیر خود ما است که اینها را دنبال میکنیم.
رسالت دانشگاهها در مواجه با سلبریتیها چیست و آنها در اصلاح این روند مخرب و آسیبزا چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
دانشگاههای ما کارکرد خودشان را از دست دادهاند. کتاب «زرد و نازلی» به نام ملت عشق را نگاه کنید و ببینید که در مورد شمس و مولانا چه گفته است! گذشته از اینکه حرفهای خیلی عجیب و غریبی زده که هیچ عقلی قبول نمیکند، حتی آثار شمس و مولانا را هم نخوانده است. این کتاب ۲۰ بار به من به عنوان کتابی فوقالعاده پیشنهاد شده بود که در دوران کرونا که وقت زیادی داشتم، آن را خواندم و در اینستاگرام گذاشتم که چرا اساتید ادبیات ایران ساکتاند؟ اگر کتاب خوب است، تأیید بدهید و اگر خوب نیست، نقد کنید.
مدتی پیش برنامهای داشتم که در آنجا با پنج کارشناس دیگر صحبت میکردم. من گفتم سلبریتیهایی که مظهر همه رذایلاند، چطور میخواهند مرشد بچههای ما باشند. هر ۵ نفر اعتراض کردند که شما چرا به این زبان صحبت میکنید؟ من گفتم شما در کجای این جامعه هستید؟ تا حالا مترو سوار شدهاید؟ اینگونه نمیشود که شما جامعهشناس باشید و یکبار هم سوار اتوبوس نشده باشید. نمیشود شما جامعهشناس باشید و تا حالا پایین شهر نرفته باشید. اینها واقعاً خیلی دردناک است.
فلان سلبریتی میگوید من تنفروشم! حالا شما میگویید چرا مظهر رذایل است؟ کار دانشگاهی که فقط سخنرانی کردن و پروژه گرفتن و کت و شلوار پوشیدن نیست. خیلی از همکاران ما هستند که کارهای ارزشمندی انجام میدهند، گرچه متأسفانه دیده نمیشود، عرضم این است که اولاً مردم این سلبریتیها را دنبال نکنند. اینها اگر وجود دارند، به خاطر توجه شماست. ثانیاً اگر میگوییم ما دانشگاهیها را تحویل نمیگیرند و کسی نظر ما را نمیپرسد، به این دلیل است که ما غالباً حرفی برای گفتن نداریم، اگر حرفی برای گفتن داشته باشیم خواه ناخواه در عمق جامعه میرود و تقاضا ایجاد میشود.