تجسم شیطان در برابر پیامبران خدا علیهم السلام
بر اساس روایتها ظاهراً شیطان اولین بار در مقابل حضرت آدم علیه السلام مجسم شد تا او را از راه حق بازدارد؛ آن هم در شرایطی که آن حضرت در حال انجام رمی جمرات بود. در این زمان بود که حضرت جبرئیل به آدم علیه السلام دستور داد که او را با سنگ هدف قرار داده و از خودش دور کند. .
بار دیگر شیطان بعد از وفات حضرت سلیمان علیه السلام تجسم پیدا کرد؛ زیرا مردم در دوران حضرت سلیمان علیه السلام به دنبال یاد گیرفتن سحر و جادو بودند و آن حضرت کتابها و منابع جادو را در محلی دفن کرد. زمانی که ایشان و افرادی که محل دفن نوشتههای سحر و جادو را میدانستند از دنیا رفتند، شیطان در قالب انسان مجسم شد و به سراغ جمعی از مردم بنیاسرائیل رفت و محل دفن کتابها را به آنها نشان داد. آنها هم که به دنبال سحر بودند، کتابها را از خاک خارج کردند.
در حدیثی به نقل از امام صادق علیه السلام نوشته شده که آن حضرت فرمودند: حضرت موسی علیه السلام در حال مناجات با خدای یکتا بود که شیطان به سراغ او آمد. فرشتهای از او سؤال کرد: در این حال که موسی علیه السلام مشغول عبادت است، از او چه میخواهی؟ شیطان جواب داد: همان کاری را با او دارم که با پدرش آدم در بهشت داشتم.
امام صادق علیه السلام همچنین به تجسم شیطان در قالب انسان در برابر حضرت عیسی علیه السلام هم اشاره فرمودهاند: شیطان به سراغ حضرت عیسی علیه السلام رفته و گفت: آیا پروردگار تو این توانایی را دارد که زمین را در تخم مرغی جای دهد به طوری که نه زمین کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگ شود؟ حضرت عیسی علیه السلام فرمود: خدای یکتا را نمیتوان به درماندگی و ناتوانی متهم کرد.
حضور شیطان در توطئه قتل رسول خدا صلواتالله علیه
نکته قابل توجه این است که تجسم شیطان در قالب انسان تنها در دوران انبیای پیشین صورت نگرفته، بلکه در ادوار دیگر تاریخی هم این اتفاق روی داده است.
به عنوان مثال در کتاب مناقب آل ابی طالب نوشته شده است که کافران مکه در دارالندوه جمع شدند تا علیه پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله نقشه بکشند. در این حال، شیطان خود را به صورت پیرمردی از اهالی نجد درآورد و آنها را درباره نحوه برخورد با رسول خدا صلوات الله علیه راهنمایی کرد.
پیشنهاد شیطان که در قالب پیرمردی در جمع کافران آمده بود، این بود که از هر قبیلهای از قبایل و طوایف عرب یک نفر انتخاب شود، حتی یک نفر هم از بنیهاشم، و این عده هر کدام یک کارد یا آهن و یا شمشیری برداشته و نا به هنگام بر سر رسول خدا صلواتاللهعلیه ریخته، همگی با هم بر او ضربه بزنند تا معلوم نشود با ضربه چه کسی کشته شده است. در نتیجه خونش در بین قریش متفرق و گم شود و بنیهاشم نتوانند به خونخواهی او قیام کنند. چون یک نفر از خود آنها هم شریک بوده و اگر به ناچار مطالبه خونبها کردند، شما میتوانید سه برابر آن را هم بدهید. کافران گفتند: ۱۰ برابر میدهیم!
به این صورت همه کفار نظر شیطان که او را به صورت پیرمردی نجدی میدیدند، پسندیدند و بر آن همنظر شدند. در این ماجرا از قبیله بنیهاشم، ابولهب عموی رسول خدا صلواتاللهعلیه داوطلب شرکت در قتل آن حضرت شد.
خدای متعال در آیه ۳۰ از سوره مبارکه انفال به این موضوع اشاره فرموده است: «وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرینَ؛ به یاد آور آن هنگامی را که کفار میاندیشیدند تا تو را باز داشته و یا به قتل برسانند و یا بیرونت کنند، و ایشان (همواره) مکر میکنند و خداوند هم مکر میکند و خدا بهترین مکرکنندگان است.»
تلاش شیطان برای گمراه کردن مردم از پیروی اهل بیت علیهم السلام
بعد از وفات پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله، یک بار دیگر شیطان به صورت فردی به نام مغیره بن شعبه ظاهر شد و برای اینکه مردم را از راه حق بازدارد، به آنها گفت: خلافت را مانند پادشاهان عجم و قیصرهای روم نکنید تا فرزند از پدر ارث ببرد؛ آن را فقط به خاندان بنیهاشم متعلق ندانید.
در کتاب بحارالانوار هم مورد دیگری از تجسم شیطان در قالب انسان نوشته شده است. به این صورت که وقتی شیطان دید فرشتههای الهی در جنگ بدر با دشمنان خدا چه کردند، ترسید که مبادا او را هم از بین ببرند. در این شرایط که به صورت سراقه بن مالک درآمده بود، از ترس خودش را در دریا انداخت و گفت: خدایا از تو میخواهم که باز به من مهلت بدهی.