به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، حجت الاسلام سیدمحمدجواد موسوی فرد اخیرا طی نگاشته ای به بنرهای متفاوتی در سطح شهر قم پرداخته است که به موضوع حجاب اختصاص دارند:
در شهر قم پلاکاردهایی نصب شده که زبان تهدید آمیز و تندی علیه بانوان کم حجاب دارد. نمی دانم کار چه کسی است ولی ای کاش ملاحظات بیشتری در این باره به خرج دهند. مثلا روی یکی از آنها بعد از آیه قرآن کریم مبنی بر عذاب غافلین نوشته بود: خواهرم آیا کم حجابی غفلت از آخرت نیست؟!!
وقتی اغلبِ کم حجابی و بی حجابی ها به عنوان کنش سیاسی است این پلاکاردها پیام موفقیت به آنها ارسال می کند، یعنی شما در به زانو درآوردن مؤمنین که از نظر آنها همه شان حکومتی هستند موفق شدید.
اما از جهت دیگر کار فرهنگی زمانی جواب می دهد که همه ملاحظات انسان شناسانه رعایت شده باشد. از جمله این که «جهانِ زیسته» شما و مخاطبتان یکی باشد.
اگر شما در جهانی زندگی می کنید که ارزش هایی مثل «حفظ خانواده» و «اولویت و ارجحیتِ جمع بر فرد» وجود دارد و شخص مخاطب شما به دلایل متعدد در جهانی زیست می کند که «فردیت»، «مصرف و لذت گرایی» اولویت دارد؛ طبیعتا دو جهان مختلف با دو سبک ارزش متفاوت نمی توانند یکدیگر را درک کنند.

این، چیزی بیش از انقطاع نسلی است!
شما حس می کنید چرا من نسل جوان را نمی فهمم؟!
و چرا آنها سخنانی به این اندازه منطقی را درک نمی کنند؟!
دلیلش آن است که جهانِ زیسته آنها متفاوت است.
در جهان ذهنی شما این استدلال که حجاب مصونیت است خیلی منطقی است.
اما در جهان ذهنی او اصلا مصونیت اهمیت اولی ندارد. ممکن است مصونیت از بین برود ولی چه اهمیتی دارد؟ نه این که اصلا مهم نباشد، اهمیت درجه اولی ندارد.
برای یک بانوی مؤمن، حتی کلمات زننده و شوخی های جنسی کلامی یک مرد مریض چندان آزار دهنده است که ممکن است تا مدت زیادی دچار بیماری روحی شود، اما برای دختری که فردیت و لذت و آزادی حداکثری اهمیت اولی دارد نهایتا یک شوخی مسخره از یک شخص نادان محسوب می شود.
فعالیت فرهنگی بدون ملاحظه ذهنیت ها و جهان هایی که افراد در آن زندگی می کنند به ضد خودش تبدیل می شود.

اجازه بدهید مثال دیگری بزنم:
این که آمریکا ابرقدرت است و زورگو برای دو نفر در دو جهان مختلف دو واکنش متفاوت در پی دارد:
برای شخصی که چگونه زندگی کردن از اصل زندگی کردن را مهم تر می داند این واکنش را در پی خواهد داشت که غلط می کند زورگویی می کند، من تسلیم نخواهم شد.
اما برای شخصی که می گوید مهم این است که زندگی کنیم، چگونه اش مهم نیست نتیجه این می شود که «بابا! آمریکاست! چرا مقابلش شاخ و شونه می کشید؟!» بگذارید زندگی مان را بکنیم.
اما چه باید کرد؟
مترجمی بین جهانها
چگونه جهانزیسته دیگران را درک کنیم و جهان خودمان را برای او قابل درک سازیم؟
شهید مطهری در کتاب انسان کامل چنین نقل میکند:
یکی از دوستان ما نقل مىکرد که به اتریش رفته بود براى اینکه معدهاش را عمل کند و پسرش هم آنجا تحصیل مىکرد. مىگفت: من بعد از اینکه عمل کرده بودم و دوره نقاهت را بسر مىبردم، روزى در رستورانى نشسته بودم و در آنجا پسرم به من خدمت مىکرد و سفارش چاى و قهوه و غذا مىداد و دور من مىچرخید. در طرف دیگر رستوران، زن و مردى که نشان مىداد زن و شوهر هستند پهلوى یکدیگر نشسته بودند و دائماً ما را مىپاییدند.
یک دفعه که پسرم از جا بلند شد و مىخواست از کنار آنها رد شود، دیدم که از پسرم چیزهایى مىپرسند و او هم دارد به آنها جواب مىدهد. بعد که آمد به او گفتم: آنها به تو چه مىگفتند؟ گفت: به من گفتند این کیست که تو دارى اینقدر به او خدمت مىکنى؟ گفتم: او پدرم است.
گفتند: خوب پدرت باشد! مگر باید این همه به او خدمت کنى؟! پسرم گفت: من با منطق خودشان با آنها حرف زدم، گفتم: آخر او براى من پول مىفرستد و من در اینجا درس مىخوانم. اگر او این پول را نفرستد، من نمىتوانم درس بخوانم.
با تعجب گفتند: از پولهایى که خودش درمىآورد به تو مىدهد تا خرج کنى؟! گفتم: آرى، از پولهایى که خودش در مىآورد. آنها خیلى تعجب کردند و آن وقت ما را مثل یک غولهاى شاخدارى که اساساً موجودات عجیبى هستیم نگاه مىکردند. انتهی موضع الحاجه
این مثال یکی از بهترین مثالها برای تفاوت جهانهای زیسته و مترجمی بین جهانهاست. ارتباط بین دو جهانِ زیسته از طریق ترجمه ممکن است.
یعنی شخصی که هر دو جهان را میشناسد سپس با ادبیات و منطق و ارزشهای موجود در جهان دیگر به او توضیح میدهد که چرا این کار خوب یا بد است.
در جهان یک شخصِ فردگرا، کمک کردن فرزند به پدر بعد از سن بلوغ معنا ندارد. پدر هست که باشد! چه معنایی دارد که خادم و نوکر او باشی؟!
از آن طرف این که پدر از پول شخصی خود به پسر کمک کند هم معنا ندارد.
من فکر میکنم مفهوم نفقه برای زنان غربی باید خیلی خیلی جذاب باشد. این که بدانند در اسلام، مرد موظف است مایحتاج زن را تأمین کند.
بگذریم!
پسر این شخص فکری به ذهنش رسید و آن ترجمه کردن ارزشهای جهان خودش برای آن زن و مرد بود.
موضوعاتی مثل حجاب، توکل، دعا، مقاومت و جهاد را باید برای نسل Z ترجمه کرد. ولی پیش از ترجمه باید جهان ایشان را شناخت.
یک جهان دیجیتالی که سرعت حرف اول را میزند پس بیحوصله است.
جهانی که گیم شاید برترین لذت و متعالیترین لذت باشد، پس لذتهای ذهنی را بر لذتهای عینی ترجیح میدهد.
برابری جنسیتی و حتی حذف جنسیت جزء موضوعاتی است که برای این نسل تقریبا حل شده است. حجاب برای این نسل یک «نامسأله» است نه یک مسأله نادرست. اساسا موضوعیتی برای طرح ندارد. این خصوصیات، مهم است و باید دقیقتر شود، باید مطالعه کنیم.
یک موقع برای من سؤال بود که چرا بازی «ماینکرافت» برای بچههای الآن جذاب است؟
هر قدر فکر میکردم به نتیجه نمیرسیدم. جهت ابهام من این بود که برای ما یک کارتون وقتی جذابتر میشد که گرافیک عالیتری میداشت. وقتی کارتونهای سهبعدی عرضه شد خود من حس میکردم روی ابرها دارم پرواز میکنم.
اما یک بازی عجیب و غریب با کلههای مکعبی و محیط مکعبی آخر چه هیجان و لذتی دارد؟
پاسخش یک کلمه است: آنچه برای ما آرزو بود برای نسل جدید بدیهی است بنابراین دنبال لذت جدیدی میگردد. لذت خلاقیت و ایجاد جهانی که با قواعد من بازی میکند.
اما آیا این تنها راه برای ارتباط میان جهانهاست؟ خیر!
ان شاء الله قسمت بعد…