به گزارش صدای حوزه، هالیوود در راستای تلاقی و انتقامگیری ایالات متحده آمریکا از جمهوری اسلامی ایران تا به حال دست به تولید دهها فیلم و سریال ایرانهراسی زده است. در گزارشهایی بصورت جداگانه درباره اشکال گوناگون رقابتهای ایدئولوژیک آن در قالب فیلمها مطالبی را منتشر کردیم و از سخنان نخبگان و تحلیلگران دانشگاهی آمریکا درباره رقابت این دستگاه سیاسی با رقبایش در ادوار مختلف نوشتیم.
در این یادداشت کوتاه نگاهی داریم به فیلم “آرگو” ساخته “بن افلک” کارگردان و بازیگر آمریکایی. او قبل از اینکه این فیلم را کارگردانی کند بیشتر به عنوان یک بازیگر در فیلمهای نه چندان شاخص و برتر آمریکایی به ایفای نقش میپرداخت. البته او در مقام نویسنده در فیلم ویل هانتینگ نابغه توانست اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را کسب کند. افلک بعد از این فیلم نیز غیر از همکاری در چند پروژه تجاری تا به امروز که در فیلم ریدلی اسکات در مقام بازیگر و نویسنده همکاری میکند کار شاخصی را نساخته و نه بازی کرده است.
او به حدی در جایگاه نازلی از سینما قرار دارد که سطح بازی و کارگردانی او را در همین فیلم نیز نشان میدهد که در ساختن یک فیلم سیاسی و جاسوسی قوی نیز توانایی کافی را نداشته است. چراکه فیلم او جزو آثار سیاسی که در تاریخ سینما به عنوان یک فیلم سیاسی شاخص خوانده شود و توانسته باشد در سطح و اندازه فیلمهایی مانند “لورنس عربستان” یا حتی فیلمهای جیمزباند یا هویت بورن باشد هم نیست.
البته در ابتدا برخی منتقدین حتی مانند راجر ایبرت که به هیچ فیلمی به سختی هم نمره بالا نمیداد حاضر شد در اقدامی عجیب ۴ ستاره به فیلم بدهد. اما خیلی زود این موج رنگ باخت و فضاحتهای هنری و سینمایی فیلم خود را نشان داد. هنری بارنز نویسنده گاردین گفت که حجم بار تبلیغی موجود در فیلمنامه، کل آن را غیرقابلاعتماد ساختهاست.
کار به حدی بد بود که افرادی که ایران را از نزدیک دیده بودند نوشتند که ایران نمایش داده شده در فیلم با حقایق و واقعیتهای مردم آن فرسنگها فاصله دارد و برداشت سطحی صورت گرفته است. اما آنجایی کار به اوج خود رسید که کاناداییها نیز به کمرنگ نشان دادن نقش کانادا در داستان فیلم انتقاد کردند.
فیلمی با هدف ماله کشی فضاحت امریکا!
آرگو از آنجایی که بیشتر از سر تلافی و انتقام ساخته شده است و موضوع اصلی آن یعنی تصرف سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) خود یکی از فاجعهبار ترین اتفاقات تاریخ سیاسی آمریکا در فضای بین الملل عنوان میشود، از اساس کاری بیهوده و بیشتر مالهکشی بوده است.
برای همین ساختن فیلمی که درباره آزادسازی چندتن از کارمندان لانه جاسوسی است با اینکه شاید وجه پیروزمندانه این لکه ننگ برای آمریکا باشد، اما به حدی کوچک و کوتوله بوده که چهرههای مطرح ایدئولوژیک سینمای آمریکا مانند ریدلی اسکات، ران هاوارد، جیمز کامرون، کاترین بیگلو و… که عموماً فیلمهای ملیگرا و استراتژیک آن را میسازند نیز ساخت و تولید این پروژه را برعهده نگرفتند.
اسپیلبرگ در آن سال نیز فیلم “لینکولن” را ساخته بود که فیلمی بیوگرافیک و متقنی از آب درآمده بود. خصوصاً بازی جالب “دنیل دی لوییس” در قامت لینکولن یکی از بهترین ایفای نقشهای این شخصیت سیاسی بود. در نهایت درست است که این فیلم تلاشی برای از یاد بردن و پاکسازی بخش ننگین تاریخ آمریکا است اما از سویی یک پروژه ملّی بود و انتظار میرفت که چهرههای شاخصی از سینمای هالیوود آن را بسازند. اما سوژه فیلم انگیزه کافی به این فیلمسازان مطرح نمیداد.
همین اشاره میگوید که آرگو حتی برای خود هالیوودیهای برجسته نیز کاری چیپ و دست چندم بوده که فایده چندانی برای پیشبرد اهداف سیاسی و کلان آمریکا ندارد و بیشتر یک شوخی است. اما با این وجود تیم سازنده با ارائه لایههایی حتی در همین فیلم بیکیفیت تلاش کردند تا یک نکته مهمی را بیان کنند که در خور توجه است.
هالیوود در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ در اوج ساختن فیلمهای علمی-خیالی مانند سیاره میمونها و جنگ ستارگان است. زمانی که “تونی مندز” مأمور “سیا” با بازی “بن افلک” وارد استدیوهای هالیوودی میشود فضای آنجا را مانند شهربازی شلوغی میبینیم که قهرمانان هالیوودی با لباسهای عجیب و غریبشان و یا بازیگرانی که در پی بازی در یک نقش هستند از سویی به سویی میروند. نمایی از یک سینمای تجاری که با تولید محتوای سرگرمکنندهاش در عالم دیگری پرسه میزند.
مندز با ورود به هالیوود و با هدف تشکیل تیم جاسوسی در هیبت یک گروه فیلمسازی، “جان چمبرز” چهرهپرداز مطرح هالیوودی را پیدا میکند تا با کمک او این گروه را تشکیل داده و به هدف مهمتر و جدیتری نسبت به ساختن فیلمهای تجاری هالیوودی بپردازد؛ پروژه امنیت ملی. نقشآفرینی که سیا در هالیوود همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی پیدا میکند عبارت است از جهت دادن این بنگاه بزرگ سینمایی برای مسائل سیاسی و امنیتی جدیدی که در راه است.
هدف بن افلک که هم نقش اول را بازی میکند و هم کارگردانی فیلم را برعهده دارد، همین بود. بار دیگر به هالیوود از ساخت فیلمهای کودکانه به سمت فیلمهای جدیتر و سیاسیتری رفت. اما نه با حذف کامل پروژههای تجاری و علمی-خیالی بلکه در قالب آن باید حرفهای مهمتری را زد.
چیزی که در عالم واقع و بعد از این نیز رخ داد: تیم فیلمسازی ساختگی با هدف پیدا کردن لوکیشن برای تولید فیلمی علمی-خیالی به ایران سفر کردهاند. به نظر میرسد که این زاویه دید را میتوان اینگونه تفسیر کرد که هالیوود حتی در قالب فیلمهای علمی-خیالیاش باید حرفهای مهمتر و جدیتری داشته باشد. فیلمهایی که مانند اسب تروا در کشورهای دیگر میروند و محتوای خود را در آنجا پیاده میکنند.
او در واقع تعریضی به هالیوود دهه ۶۰ و ۷۰ میزند که دوران سرگرمیسازی جنایی و عاشقانه و علمی-خیالی به پایان رسیده و باید محتوا و نگاه مهمی در هالیوود شکل بگیرد. چراکه جریان انقلاب اسلامی با پیروزی خود ماههای اول حیاتش را آغاز کرده است و خیلی زود معادلات قدرتمندان عالم را عوض کرده است. دوران جنگ سرد رو به افول گذاشته و شوروی روز بروز وضعیتش بدتر و آمریکا به قدرتش اضافه میشد.
رقیب قدیمی ایدئولوژیک آمریکا برای حیات دیگر توانی ندارد که آمریکا بتواند در مقابل آن عرض اندام کند. برای همین جهتدهی سیاسی فیلمها نیز نخنما شده و دیگر قدرت گذشته را ندارند. از این رو است که هالیوودی که گویا دیگر کاری برای انجام دادن ندارد و حوصلهاش سر رفته و با سرگرمی، سیگار و عشق میخواهد دوران خود را سپری کند تازه با جریان و رقیب ایدئولوژیک مهمتری روبرو شده که برای سالهای سال به او سوژه برای تولید فیلم میدهد: انقلاب اسلامی ایران.
همین رویه نشان میدهد که بن افلک خود چقدر به سنت هالیوودی از این جنس پایبند است. زیرا کارگردان درام سیاسی آرگو بزودی وارد بازی در فیلمهای ابرقهرمانی بتمن بنامهای “بتمن در برابر سوپرمن” و “لیگ عدالت” شد تا در قالب فیلمهای سرگرمیساز و تجاری ضمن آنکه حیات اقتصادی هالیوود را استمرار ببخشند، مضامین ایدئولوژیک آمریکایی خود را در دایره کلان آن بیان کند.
نکته آخر درباره آرگو این است که فیلم باوجود بیبهرگی از ارزشهای سینمایی که اجازه نداد در بخش کارگردانی حتی نامزد شود، اما در پی اتفاقی که باید آن را جزو استثناهای اسکار دانست توانست در بخش بهترین فیلم نامزد و برنده آن شود. قبل از این تنها یکبار فیلمی توانسته بود بدون آنکه نامزد کارگردانی شود برنده بهترین فیلم اسکار شود. اقدامی که نشان میدهد اسکار حتی حاضر است فیلمی به این حد باسمهای و سطحی را فقط بخاطر منافع ملی به عنوان بهترین فیلم سال انتخاب کند و عنوان آن را همسر رئیس جمهور وقت از داخل کاخ سفید اعلام کرد.
میشل اوباما بهترین فیلم اسکار را آرگو اعلام کرد