• امروز : پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 18 April - 2024
کل اخبار 6238اخبار امروز 0

صدای حوزه امروز

شهیدانه خوی؛ نمونه ای از گروه های کوچک مردمی در عرصه جهاد فرهنگی روایت نگاری از یک نماز بهاری آقای سروش محلاتی! تحریک گسل قم ـ نجف؛ به چه قیمت و هدفی؟! دیدگاه آیت الله فاضل نسبت به ماجرای درمانگاه قم و طلبه ای که فیلم خرید ماشینش منتشر شد و ماجرای چای دبش! اگر فهم درستی از گزاره های دینی ندارید، لااقل ساکت بمانید! گفتگو با امام جماعت مسجد ۲۴ ساعته دهکده المپیک تهران / بهترین منصب در کره زمین امامت مسجد است! پاسخ معاون تبلیغ حوزه به دغدغه های مبلغان فضای مجازی؛ لزوم افزایش حمایت از مبلغین و خروج از پراکنده کاری ها دهمین جشنواره هنر آسمانی حوزه علمیه با محوریت تبلیغ نوین، هوش مصنوعی! پیام تقدیر و تشکر انجمن اساتید انقلابی سطوح عالی حوزه علمیه قم انتخابات چقدر ارتباط به اسلام و امام زمان (عج) دارد؟! امام محله‌ای که مسجد محوری در امور را به معنای واقعی دنبال می‌کند/ تشکیل گروههای سرود ویژه نوجوانان در مسیر جریان سازی جنس محتوای نامه های پیامبر(ص) به سران کشورها: تبلیغ با چاشنی عزت و تهدید! لزوم جدیت در مقابله مدبرانه با پدیده کشف حجاب گزارش کار مدیر حوزه های علمیه در جمع طلاب یزد؛ طرح جامع تبلیغ خدمت مقام معظم رهبری ارسال شده است

10

انگشتی نماند که انگشتری به پسرش برسد

  • کد خبر : 17240
  • 13 تیر 1400 - 16:37
انگشتی نماند که انگشتری به پسرش برسد
محمدحسین از قبل وصیت کرده بود که انگشترش به پسرش برسد، اما بعد از شهادت دستی نداشت که در آن انگشتر باشد.

محمدحسین تازه از مأموریت شمال غرب برگشته بود که به همسرش گفت: می‌خواهم به سوریه بروم. آن زمان، چیزی به تولد یک سالگی پسرش نمانده بود و می‌خواست حتماً در تولد محمدیاسا باشد. برای همین تولد پسرش را ۲۵ روز جلوتر گرفت. آن شب به همه گفت: فکر کنم این اولین و آخرین بار جشن تولد پسرم هست که حضور دارم. در مراسم دامادی محمدیاسا نیستم. اعضای خانواده این حرف محمدحسین را زیاد جدی نگرفتند. فکر کردند باز هم دارد شوخی می‌کند. اما این دفعه فرق می‌کرد. محمد حسین ۱۸ روز بعد از این تولد آسمانی شد.

شهید سیدمحمدحسین میردوستی

می‌گفت: هر کس زیارت عاشورا بخواند، شهید می‌شود!

زمانی که محمدحسین به دنیا آمد، عمو و دایی‌اش شهید شده بودند. از همان دوران کودکی عاشق نماز خواندن بود. وقتی پدرش قامت می‌بست، پشت سر پدرش می‌ایستاد و نماز می‌خواند. وقتی نماز تمام می‌شد، همراه با پدرش زیارت عاشورا می‌خواند و می‌گفت: هر کس زیارت عاشورا بخواند، شهید می‌شود! محمدحسین از کودکی عاشق شهادت بود.

تو خالص نبودی و جانباز شدی، من خالص‌تر هستم!

دانشگاه قبول شد، اما نرفت. بعد از سربازی هم در آزمون یگان ویژه صابرین شرکت کرد و قبول شد. البته برادر بزرگ‌‌ترش نیز در یگان صابرین بود. او در مانور‌های داخلی یکی از چشمانش را از دست داد، محمدحسین همیشه به شوخی به برادرش می‌گفت: تو خالص نبودی و جانباز شدی، اما من می‌روم و شهید می‌شوم من خالص‌تر هستم! البته این جمله را با حالت خنده و تمسخر می‌گفت و اطرافیان هم به پای مزاح می‌گذاشتند.


هر کاری از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد

وقتی نیستم از کارهای محمدیاسا فیلم بگیر

وقتی سربازی‌اش تمام شد با دخترعمویش ازدواج کرد. ثمره این ازدواج یک پسر به نام محمد یاسا بود. از آنجایی که محمدحسین بیش‌تر روزها در مأموریت بود، یک گوشی اندروید برای همسرش گرفته بود تا از کارهای محمدیاسا در طول روز عکس و فیلم بگیرد تا پس از بازگشت از مأموریت بزرگ ‌شدن پسرش را ببیند.

همه فامیل می‌دانستند الا خانواده

خبر شهادتش زودتر در تلگرام منتشر شده بود. همه فامیل می‌دانستند الا خانواده خودش، تماس‌های مکرر و احوال‌پرسی‌های آن روز باعث شد که خانواده‌اش آرام آرام متوجه شوند، انگار خبری است. در آن زمان بستگان محمدحسین از سمنان و شاهرود راهی تهران شدند تا زودتر خود را به خانواده محمدحسین برسانند.


تولدی که زودتر گرفته شد

هر اتفاقی که می‌افتاد محمدحسین همیشه اول برای خواهرش تعریف می‌کرد. برای همین هم اولین کسی که متوجه شهادت محمدحسین شده بود، خواهرش بود. الهه در خواب دیده بود که برادرش شهید شده، صبح خوابش را برای مادرش تعریف می‌کند که مادرش گفته بود: تعبیرش این است که عمرش زیاد می‌شود!

قرار است یک شهید سید بیاورند

محمدحسین روز جمعه شهید شد، اما پیکرش تا روز پنج‌شنبه بعد در منطقه ماند. در آن روز همراه با محمدحسین، چهار نفر از رزمندگان یگان صابرین هم شهید شده بودند. هم‌رزمانش خیلی تلاش کردند تا پیکر شهدا را به عقب برگردانند، اما موفق نشدند، حتی یک شهید هم برای بازگشت پیکر شهدا دادند. بالاخره پیکر شهدا به ایران بازگشت و ۹ روز بعد از شهادت محمدحسین، پیکر پاکش درتهران تشییع شد.

وقتی داشتند مزار محمدحسین را آماده می‌کردند، مادر شهید زلفی از کسانی که در حال آماده‌سازی قبر بودند، پرسیده بود: قبر چه کسی است؟ صاحبش سید است؟! وقتی جواب بله را شنید، گفت: پسر شهیدش در خواب به او گفته این روزها خیلی کار دارد، چون قرار است یک شهید سید بیاورند.


محمدیاسا در کنار پدربزرگ و عمویش

به شهید فردایتان جا نمی‌دهید!

محمدحسین ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل (ع) داشت، سال آخر قبل از اعزامش به سوریه، در ایام محرم، تیشرت با اسم «یا ابوالفضل (ع)» پوشیده بود، در آخرین ماه محرمی که در سوریه حضور داشت نیز به صورت اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل (ع)» به محمدحسین رسید. روز تاسوعا در حلب سوریه همانند حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت رسید. البته او وصیت کرده بود انگشترش را به پسرش برسد، اما بعد از شهادت، دستی نداشت که در آن انگشتر باشد. 

شب قبل از عملیات، همرزمانش در تپه بلندی نشسته بودند. محمدحسین همراه با چندنفر دیگر به سمت تپه می‌رود که به جمع آن‌ها ملحق شود. دوستانش به شوخی به او می‌گویند: اینجا نیا! جا نداریم. محمدحسین می‌گوید: یعنی به شهید فردایتان جا نمی‌دهید! در همان شب به یکی از دوستانش گفته بود که من فردا مانند حضرت ابوالفضل (ع) شهید می‌شوم و فقط صورتم به خاطر مادرم سالم می‌ماند. بعد از این جمله، سه بار می‌خندد و می‌گوید: حالا من شهید می‌شوم، شما باورتان نشود.

درباره شهید

شهید سیدمحمدحسین میردوستی از پاسداران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۷۰ به دنیا آمد و اول آبان ماه سال ۱۳۹۴ پس از ۱۷ روز جنگ در روز تاسوعا در حلب به شهادت رسید. مزار شهید میردوستی در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران قرار دارد. از این شهید یک فرزند پسر به نام محمدیاسا به یادگار مانده است.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=17240
  • منبع : farsnews.ir

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.