• امروز : سه شنبه - ۱۷ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 8 October - 2024
کل اخبار 6299اخبار امروز 1
7
دکتر عادل پیغامی، دانشیار دانشگاه امام صادق:

سکولارها و اخباری ها؛ عاملان محدودیت بانکداری اسلامی!

  • کد خبر : 30212
  • 13 آبان 1400 - 10:41
سکولارها و اخباری ها؛ عاملان محدودیت بانکداری اسلامی!
دکتر عادل پیغامی: نوعی سکولاریسم غرب‌گرا هم داریم که این دو سکولاریسم یکی حوزوی و دیگری غرب‌گرا دو تیغه قیچی هستند که دارد جریان علوم انسانیِ اسلامی ـ انقلابی را که مسأله محور بنا دارد نظام برپا‌کند و می‌خواهد جامعه‌سازی و یا جامعه‌پردازی کند، را قیچی می‌کند.

به گزارش صدای حوزه، علم اقتصاد در کشور ما، علمى وابسته و وارداتى است. زادگاه و خاستگاه این علم، فضاى دیگرى است و لذا در نظام ارزشى و فضاى دینى حاکم بر جامعه ما، در بسیارى از موارد، با اهداف و مقاصد جهان‌بینى و ایدئولوژى اسلامى، سازگار و هماهنگ نمى‌افتد. در دنیاى امروز با فرمول‌ها و اهرم‌هاى اقتصادى، تصمیم‌سازى می‌کنند و در اراده آدمیان و خواست و اشتهاء و اختیار انسان‌ها تأثیر مى‌گذارند. تعبیر عمیقِ «کادَ الفَقرُ أنْ یَکونَ کُفْراً» حکایت از همین نکته مهم و حساس دارد. یکى از رفتارهاى انسان، رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى، ارتباطى وثیق و تنگاتنگ با فلسفه و نظام ارزشى و مبانى اخلاقى انسان دارد. نشریه تخصصی خردورزی با هدف تبیین اندیشه‌ای راهکارها و راهبردهای مواجهه با مشکلات موجود اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران و ارائه یک مدل راهگشا و کارآمد گفتگویی را با «دکتر عادل پیغامی، دانشیار دانشگاه امام صادق علیه السلام» انجام داده است، در ادامه متن این گفتگو تقدیم می‌گردد.

به‌عنوان نخستین سؤال، نظریه خود را در رابطه با مدل راه‌گشای اقتصاد جمهوری اسلامی ایران تبیین بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم، نظریه راه‌گشا برای مسائل انقلاب اسلامی ایران سه وجه دارد و باید در یک مثلث سه ضلعی به آن توجه کرد؛ ضلع اول طبیعتاً موارد آیات و روایاتی است که در اسلام نسبت‌به مسائل اقتصادی و نسبت به مسائل زیر‌بنایی اقتصادی مثل مسائل فرهنگی آورده شده‌است. این وجه به قوت خود قاعده و پایه است. ما حتی اگر مسلمان هم نبودیم باز هم ادعای جریانی به‌نام دین را که وحیانی و الهی است را باید مورد توجه قرار دهیم و حالا که ما مسلمان و مؤمن به اسلامیم طبیعتاً این توجه به معارف وحیانی نسبت‌به معارف بشری و تجربی درجه غیر‌قابل مقایسه‌ای پیدا می‌کند.

که در آیه ۶۶ سوره مائده می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ»؛ یعنی اگر شما به کتاب‌های آسمانی عمل کنید از هرگونه نعمت از بالای سر و زیر پای‌تان می‌خورید. ولی متأسفانه بعضی امت مقتصده نیستند و قد علم می‌کنند و نتیجه آن می‌شود همین تورم و بیکاری، این ادعا قابل مقایسه با هیچ ادعا و یافته بشری نیست و اگر انسان مؤمن به این آیه و ادعای وحیانی نباشید حداقل باید به‌عنوان یکی از جریانات و مکاتب دربرابر سایر مکاتب، وزنی به آن داده شود؛ زیرا سایر مکاتب می‌گویند اگر به حرف ما گوش دهید به شما پیشرفت می‌دهیم و هیچ‌کدام هم ادعا نکردند پیشرفت در حد خوردن از بالای سر و از زیر پاست، این مکتب هم حداقل در حد مکاتب دیگر باید مورد توجه قرار گیرد و وزنی به آن داده شود.

قاعده دوم تجارب بشری است؛ اما طبیعتاً در محدوده‌ی خودش که این هم کاملاً مشخص است و به نوعی در طول مبنا و قاعده وحیانی و اسلامی می‌تواند تعریف شود، ما از علوم و معارف و تجربه‌های بشری باید به‌خوبی مطالب را یاد بگیریم؛ زیرا علوم و معارف و تجربه‌های بشری بخشی از مبانی و نگاه‌های اسلامی است چرا که اندیشه‌های غیر دینی چه شرقی چه غربی هیچ وقت باطل محض نیست و معمولاً ترکیبی از حق و باطل هستند. حقانیت بشر و تجربیات بشری به هر شکلی که سازمان یافته شد و به علوم، مکاتبات، گرایش‌ها و نظریه‌های علمی، تبدیل شده‌باشد مشخص است که هیچ کدام نه صفر مطلق هستند و نه صد مطلق، نه باطل محض هستند و نه حق محض، ولی اگر تفکیکی از آن‌ها صورت بگیرد طبیعتاً مکاتب تجربه‌ها و جریاناتی که سراغ داریم به نوعی هم مدافع و مؤید نظریات وحیانی هستند و هم در اجرایی شدن آن‌ها به ما کمک می‌کنند و اگر کسی با تاریخ اندیشه‌ها و مکاتب غیر بومی چه شرقی چه غربی آشنا باشد طبیعتاً در آن این فضا را کم نمی‌بیند. البته ما دنبال این نیستیم که برای دین تأییدی پیدا کنیم منظور از مؤید همان احساس همسویی و سازگاری بین دو نگاه است، نگاهی که حتی اگر کسی جدی دنبال کند ممکن است ریشه‌های همان اندیشه‌های غربی را هم در گَرته‌برداری‌های پر از علوم و معارف تمدن اسلامی از مسلمان‌ها پیدا کند کما اینکه در نجوم و یا پزشکی ما به‌راحتی می‌توانیم خط سِر‌هایی پیدا‌کنیم که علوم مدرنی از معارف و اندیشه است و همچنین از تجربیات مسلمانان و تمدن اسلامی بهره ‌بگیریم. در حوزه‌ی اقتصاد هم این خط سِیر مشخص است و این نکته‌ی بسیار
مهمی است که موارد موجود در تمدن اسلامی یافته‌های علما و دانشمندان اسلامی ما سازگار با مبانی وحی می‌باشد. اگر ما غرب را به‌طور مطلق رد کنیم، بعضی از آنچه را که مربوط به ما ولی دست آن‌هاست را رد می‌کنیم همان‌طور که اگر گفته‌های یک منافق یا یک نامسلمان را مطلق رد کنیم در این صورت به تعبیر پیامبراکرم(ص) ممکن است بعضی از حکمت‌هایی را که تأیید‌ شده و در دست منافق است را رد کرده باشیم. ما در تجربه‌های بشری به شرط تعیین محدوده آن، بخشی از محدوده‌ی یافته‌های بشری که با حوزه حکم و حوزه ارزش‌ها تعارض یا تلاقی دارد را رد می‌کنیم. اگر تجربه بشری در نحوه اجرای حکم و تعیین مصادیق باشد قبول است ولی اگر بخواهد وارد عرصه‌ی حکم شود قابل قبول نیست پس با تعیین محدوده‌ی درست و با پالایش درست ما به تجربیات بشری نیازمند هستیم.

آقای سیمون از پایه‌گذاران جریانات سوسیالیسم است که نظریات و نگاه ایشان در اقتصاد این است که کل اقتصاد را به دو بخش مولد و غیر مولد تقسیم می‌کند و معتقد است که بخش مولد اقتصاد را باید تأکید کرد و بخش غیرمولد را تا آن‌جا که می‌شود تخریب کرد، و این دقیقاً یک معضل است، اگر بخواهیم معضل اقتصاد ایران را در یک جمله بگویم همین است که بخش مولد آن، روز به روزکوچک‌تر می‌شود؛ چون بخش غیرمولد رشد دارد و بخش مولد را خفه می‌کند. بخش غیرمولد از رانت‌ها و حمایت‌های قوانین برخوردار می‌شود و بخش مولدی که دقیقاً در تولید و در اشتغال خودش را نشان می‌دهد نمی‌تواند رشد پیدا کند. صحبت آقای سیمون کاملاً بر اقتصاد امروز ایران معنا پیداکرده و قابل استفاده است. 

از تجارب غربی ها به صرف اینکه مبانی غلطی دارند خود را بی بهره می کنند!

متأسفانه ما در کشورمان با جریانی مواجه هستیم که با خیلی از مکاتب آشنایی عمیقی ندارند، از تحولات و تصور تاریخی معارف بشری و سیر تکمیل آن‌ها هم اطلاعات کافی ندارند و با یک پیش فرض‌هایی گرفتار همه یا هیچ می‌شوند، برای همین اندیشه‌های غربی را به یک دید می‌بینند و معتقدند که هیچ کمکی به ما نمی‌رسانند و خود را مستثنی از آن‌ها می‌دانند؛ حال صرف اینکه این مبانی غلط است، باید این دید را کنار گذاشت؟ و این همان فرض و یک نوع نگاهی است که باعث شده ما از ضلع دوم به‌نام تجارب بشری نتوانیم بهره‌مند‌ شویم و نتوانیم به گفت‌و‌گو بپردازیم که متأسفانه در برخی از جهات حوزوی این موضوع دیده می‌شود و این در حالی است که شخصی مثل شهید صدر که هم فیلسوف و فقیه و اسلام‌شناس بزرگ و هم فردی است که در نظام‌سازی واقعاً منفرد و فقید بوده‌ است در کتاب رسالت‌ما در بخش چهار کتاب به صراحت بیان‌می‌کنند که الزاماً تئو‌ری‌ها، مکاتب و مباحث اقتصادی غربی اگر دارای مبانی ‌باشد، دلیل وجود ندارد که ما آن‌ها را رد کنیم و کنار بگذاریم و بنده هم به صحبت ایشان این موضوع را تأیید می‌کنم که این رویکردی که درحال حاضر بعضی‌ها دارند طبیعتاً غلط است.

ضلع سوم هر نظریه و هر مکتبی که می‌خواهد راه‌گشا و کارگشای ما باشد طبیعتاً سازگاری با مقتضیات عینی و کف واقعیت‌های امروز ایران از جمله اقتصاد‌‌، جمعیت‌، فرهنگ، رسانه‌ و نهاد ‌قدرت است که کاملاً به ظرف ایرانیت ما بر‌می‌گردد در دو ضلع قبلی که محتوای نظریات و تئوری‌های مطلوب، محسوب می‌شوند باید در ظرف ایران معنا کرد.

ما در این زمینه هم افراد زیادی داریم که سعی می‌کنند هم در ضلع دو برای ایران پیشنهاداتی را ارائه بدهند و هم در ضلع یک و در متن اسلام و قرآن پیشنهاداتی ارائه می‌دهند؛ اما وقتی که ظرف ایرانیت فراموش می‌شود متأسفانه راهکارهایی می‌دهند که نه تنها راه‌گشا نیست بلکه گره‌افزاست و مشکلاتی را اضافه می‌کنند. مثال‌های متعددی هم از جریان‌هایی چون جریان لیبرال‌ها و جریان اصلاح‌خواه داریم که به همین دلیل ضلع سوم بسیار مهم است.

به‌نظر هم پیش‌بینیِ قبل از ارائه الگو هم به‌نحو تصمیم، بسیار مهم است، تصمیم؛ یعنی اینکه شما هر مدلی را که پیشنهاد می‌دهید باید تبعات آن را خوب بسنجید، حتی اگر بنده حکم الهی را بخواهم اجرا کنم باز هم باید به نتایج آن فکر کنم که نتیجه چه می‌شود؛ چون امکان ندارد اجرای اسلام منجربه ظلم و بی‌عدالتی شود؛ اما اگر من آیه‌ای یا حکمی را مدل‌سازی و در جامعه اجرا کردم و باعث افزایش تورم و افزایش بیکاری شد، حتماً یکی از این دو اشکال را دارد که یا من بد اجرا کردم یا اینکه حکم را بد انتخاب کرده‌ام چرا که قطعاً در حکم خدا اشتباهی وجود‌ندارد و حکم خدا باعث اشتباه و منجر به نتایج بد نمی‌شود. ما نمی‌توانیم بدون توجه به آنچه که در ظرف واقعیت تحقّق عینی پیدا می‌کند باشیم؛ یعنی در ایران امروز، چه به ضلع اول اکتفا کنیم چه به ضلع دوم و چه به ضلع سوم، در هر مدل راه‌گشایی را باید مد نظر قرار دهیم.

در رابطه با بخش اول توضیحات شما، مشکلی اساسی وجود دارد، بسیاری از افرادی که اقتصاد خوانده‌اند اقتصاد‌ اسلامی را به‌عنوان یک علم یا مکتب قبول ندارند و از مدل‌هایی مانند اقتصاد مقاومتی به‌عنوان اقتصاد بومی یاد می‌کنند. با چه راهکاری می‌توانیم انگاره‌های اقتصاد اسلامی را در ذهن نخبگان و مردم کاشت کنیم تا بتوانیم از آن‌ها استفاده‌کنیم؟

در مورد کسانی که می‌گویند ما چیزی به اسم ادبیات اقتصاد‌ اسلامی نداریم یا اقتصاد مورد نظر اسلامی نداریم، این‌ها زیاد قابل اعتنا نیستند؛ زیرا یک‌سری عوامل غیر معرفتی منجر به این صحبت‌ها شده است، طبیعتاً با عوامل غیر معرفتی نمی‌شود به‌صورت معرفتی برخورد کرد و باید با همان روش‌های غیر معرفتی برخورد کرد و چیز عجیبی هم نیست امروزه در دانشگاه‌های خارجی و غربی هم کسانی هستند که برخی مکاتب دیگر را نقض می‌کنند؛ اما بعضی‌ها نسبت ‌به موضوع فرقه‌ یا مکتب مورد نظرشان تعصب می‌ورزند و مکاتب دیگر علمی را نادیده می‌گیرند، به‌نحوی که گویا چنین چیزی در خارج وجود ندارد، این مسأله بین مکاتب غربی هم زیاد است و فقط مربوط به این جریانات روشن‌فکری ما نیست، این نوع نگرش غیر معرفتی است.

البته هستند کسانی که به اسلام دید بد دارند و باید به آن‌ها لطف و احسان کرد و حتی به بعضی از این ناسزاها و فحش‌ها لطف نمود؛ اما بعضی از این‌ها را هم باید منکوب کرد آن هم با روش‌های خاص، ولی آن‌جا که بحث معرفتی است به دو محور باید فعال‌تر از قبل عمل کرد؛ مثلاً کسانی که به مکاتب و نظریه‌های اقتصاد دینی توجه دارند و دو محور در کارهایشان کمرنگ بوده‌است و بیشتر به نظریه‌پردازی پرداخته‌اند و به این دو محور توجه کمتری داشته‌اند.

محور اول فرهنگ اقتصادی است، ما اگر بهترین تئوری‌های خمس و زکات و ربا را ارائه داده و صد‌ها کتاب علمی چاپ کرده‌باشیم مادامی که این تئوری‌ها در رفتار و فرهنگ عامه مردم پیدا نشده‌باشد و علم به گفتمان تبدیل نشده باشد به نتیجه‌ی مدنظر نخواهیم رسید. در مورد علوم غربی هم همین‌طور است؛ غربی‌ها یکسری تئوری‌هایی دارند که در نظریات و کتاب‌های علمی منتشرمی‌شود و همین‌ها توسط دستگاه‌ها و رسانه‌های فرهنگی در رفتار مردم نشانده می‌شود. در مفاهیم اقتصاد غرب می‌بینیم که گاهی از شش سالگی به آموزش می‌‌پردازند. ما این جریان را در کتاب تعلیم و تربیت اقتصادی به‌طور مفصل آورده‌ایم که شأن نزول این کتاب هم این بود.

پس نظریه‌پردازی باید با تعیین رفتار عامه مردم همراه باشد. این محور فرهنگ اقتصادی متأسفانه بسیارضعیف بوده و به اندازه کافی رشد نکرده است. محور دوم رشدنکردن جریان علمی و رسانه‌ای نشدن آن است، ما ادبیات، یافته‌ها و کتاب‌های بسیار خوبی در این حوزه داریم؛ اما می‌بینیم که این‌ها به رسانه نمی‌رسد، به گفتمان جامعه مدنی ختم نمی‌شود و به زبان برای جامعه علمی منجر نمی‌شوند، این نتیجه‌ی همکاری‌های حوزه رسانه‌ای است. علم غربی بسیار از رسانه برخوردار است تا یافته‌ها و محتوای خود را به زبان گفت‌ و گو و مباحثه بین نخبگان تبدیل کند، چه نخبگان علمی و چه نخبگان اجرایی، ولی اولین‌های اقتصاد اسلامی هنوز به‌زبان مفاهمه مشترک تبدیل نشده است اگر امروز بروید از نخبگان بپرسید تفاوت بین اسراف و ترویج چیست؟ هنوز به یک تفاهم واحد نرسیده‌اند، اگر بپرسید نگاه شهید صدر در بین اقتصاد‌دانان چه بوده هنوز اقتصاد‌دانان ما با زبان شهید صدر صحبت نمی‌کنند، که ایشان یک زبان اقتصادی دارد مخصوصاً در جلد دو کتابشان ما حتی با آن زبان اصلی هم حرف نمی‌زنیم.

خب این تمهید رسانه‌ای است که باید در حوزه علم شکل بگیرد و یک مکانیزم علمی شود، باید در مورد کتاب درسی صحبت شود که یعنی چه و چه مؤلفه‌ها و مختصاتی داشته‌باشد. وقتی با این نگاه بنگریم خواهیم دید ما اساساً هنوز چیزی به‌ نام کتاب درسی نداریم. در واقع کتاب درسی یکی از مهم‌ترین ابزارهای تبدیل شدن علم به گفتمان عمومی نخبگان و تبدیل شدن نظریه‌پردازی‌ها به زبان مسامحه بین نخبگان است.

بعضی اوقات می‌گویند که اقتصاد اسلامی هنوز تولید نشده یا هنوز به بلوغ نرسیده، مفهومش این نیست که تولید محتوا نشده؛ زیرا محتوا تولید شده مفهومش این است که تبدیل به زبان مصاحبه و متقابل جامعه علمی نشده، پس باید علاوه براینکه برای تولید نظریه‌ای انرژی گذاشته می‌شود، برای تبدیل نظریه به زبان مساحمه و گفت‌وگوی نخبگان جامعه علمی هم انرژی گذاشته شود.

نکته سوم در مورد این است که چرا ادبیات اقتصاد ‌اسلامی دیدنی نیست؟ برعکس ادبیاتش دیدنی است، منتها ما اجرا نمی‌کنیم. اجراشدن منوط به این است که نهاد قدرت پای کار ادبیات اقتصاد بایستد، و هنوز نهاد قدرت پای آن نیامده است؛ مثلاً در مورد واکسن کرونا نهاد قدرت و نهادهای مختلفی برای حمایت‌کردن از تحقیقات تولید واکسن کرونا جلو آمدند، بنیاد برکت، وزارت دفاع و همه وهمه آمدند و نهاد قدرت حمایت رسانه‌ای نیز انجام داد. در واقع از روز اولی که واکسن‌های کرونا در ایران شروع به تولید کرد رسانه مردم را آماده‌سازی کرد و در حال حاضر اذهان عمومی نسبت به واکسن ایرانی آماده ‌است. این را رسانه ساخته و بعد از آن آزمایش‌های بالینی مرحله اول، مرحله دوم و مرحله سوم اتفاق افتاده‌است، تا جایی که مقام معظم رهبری واکسن می‌زنند. این موضوع در واقع سرمایه اجتماعی به واکسن می‌دهد، پس تولید واکسن غیر از اینکه نیازمند این است که داخل دستگاه سانتریفیوژ و زیر چشم میکروسکوپ ساخته شود، نیازمند دیسیپلینی هست تا تبدیل به یک واقعیت و به‌عنوان واکسن کرونا شناخته شود؛ اما آیا به اندازه حمایت‌هایی که از واکسن کرونا در ۷ ماه اخیر شده است از نظریه‌ها و تئوری‌ها علوم انسانی اسلامی هم حمایت می‌شود؟ آیا نهاد قدرت به همین اندازه از تئوری‌ها حمایت می‌کند؟ اگر شخصی در مورد بانک اسلامی نظریه ارائه داده باشد، آیا به اندازه واکسن کرونا از نظر مالی، مردمی، قدرت و ساخت حمایت می‌شود؟ آیا اصلاً فرصت تست بالینی به ما می‌دهند؟

فقط کافیست یک شعبه بانک را در اختیار ما قرار‌دهند که ما بر اساس نظریه‌هایمان با آن کار کنیم. حتی بانکداری در یک جزیره کوچک از جزیره خلیج‌فارس مثل لارک یا هرمز را به دست ما بسپارند تا مدل جدید یا الگوی جدید‌مان را بر روی آن پیاده‌سازی کنیم؛ اما متأسفانه این حمایت‌ها صورت نمی‌پذیرد، خدا رحمت کند حجت الاسلام موسویان را، ایشان طرحی را که در بانک‌داری اسلامی داشتند مقدور نشد که آن‌را پیاده‌سازی کنند که بعداً طرحشان به‌شکل کتاب چاپ شد. ایشان می‌فرمودند که نظام موافقت کند و اجازه دهد در یک روستای دور افتاده یا در یک جزیره دور افتاده طرحشان را اجرایی کنند و یا بانک مرکزی آیین‌نامه‌ها و قوانین مربوطه را در یک محدوده خاص تغییربدهد‌ تا ببینیم چه نوع بانکداری این نظریه در عمل چه نوع بانکداری را حاصل می‌کند.

نظریات و الگوهای اسلامی و حتی غربی مادامی که اجازه تست، خطا و آزمون نداشته‌باشند امکان اجرایی شدن پیدا نمی‌کنند، چون نیازمند قلق‌گیری هستند. خیلی از اقتضائات شکل‌اجرایی مدل زمینه‌ای است، اقتضائاتش آسمانی که نیست. برای همین تا تست بالینی نشود قابل اجرا نمی‌باشد.

در حال حاضر حد موجود از محتوای ادبیات و محتویات اقتصاد اسلامی در حوزه قم و در دانشگاه‌های دینی حد بالایی است که متأسفانه دیده‌ نشده‌است.

در رابطه با راهبرد راه‌گشا در اقتصاد جمهوری اسلامی ایران دو نگاه کاملاً متفاوت وجود دارد، برخی معتقدند فقط مدل‌ها و مبانی اقتصاد غرب می‌تواند به نظام اقتصادی ما کمک نماید و عده‌ای دیگر در مقابل صرفاً مبانی اقتصادی اسلامی را می‌پذیرند و تعمد در عدم پذیرش دیدگاه‌های دیگر دارند، منشاء شکل‌گیری این نظریات نیز در حوزه و دانشگاه است، راهکار شما برای پیوند نگاه‌های متفاوت و یا گزینش راهکار صحیح چیست؟

ما در حوزه و دانشگاه یک مسلک اخباری داریم که هر دوی این‌ها به علوم انسانی اسلامی لطمه می‌زنند. مسلک اخباری دانشگاه یک نوع انقیاد کورکورانه و در واقع غیرعلمی و غیرمعرفتی تئوری‌های غربی است، در حالی‌که آنقدر که در ایران به تئوری‌های غربی‌ها انقیاد دارند، خود غربی‌ها ندارند، درواقع غربی‌ها اجازه نقد و ویرایش تئوری را می‌دهند.

ما در گفت‌و‌گو با دنیا مشکلات کمتری داریم نسبت به گفت‌و‌گو با افراد غرب‌زده داخلی که اخباری مسلکانه به ظاهر تئوری‌ها و به متون علمی غرب انقیاد پیدا کرده‌اند و حتی اجازه بحث را نمی‌دهند تا ما به تئوری‌های غربی چیزی بیافزاییم، در حالی‌که خود غربی‌ها مرتب در حال افزودنند، در واقع همه تئوری‌ها تکامل یا تحول پیدا می‌کنند جز این اخبار مسلکی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد. و یک اخبار مسلکی هم در حوزه داریم که متأسفانه فارغ از مسأله، سؤال، نتایج و تبعات مورد قبول دین به احکام الهی نگاه می‌کنند و صرفاً انقیادی به فرمالیسم و صورت حکم، فارغ از تبعات دارند که آن هم باز مشکلی است.

در هر دو جریان، آن‌هایی که افراطی هستند می‌گویند تمام مشکلات ما با دین حل می‌شود و به نوعی این جمله با اینکه جمله حقی است؛ اما معنای آن به تعطیل کردن عقل، تعطیل کردن استفاده از تجربه بشری و بی‌توجهی به مسأله‌های مردم می‌انجامد، خب این مشکلاتی ایجاد ‌می‌کند که نوعی از سکولاریسم یا به نوعی سکولاریسم حوزوی است یعنی استفاده از متون دینی بدون توجه به روح دین و مسائل واقعی مردم که به‌شکل افراطی آن دقیقاً همانند طالبان و داعش که آن‎ها از دین استفاده نمی‌کنند؛ مگر آن‌ها به ظاهر دین انقیاد ندارند. و نوعی سکولاریسم غرب‌گرا هم داریم که این دو سکولاریسم یکی حوزوی و دیگری غرب‌گرا دو تیغه قیچی هستند که دارد جریان علوم انسانیِ اسلامی ـ انقلابی را که مسأله محور بنا دارد نظام برپا‌کند و می‌خواهد جامعه‌سازی و یا جامعه‌پردازی کند، را قیچی می‌کند و دراین میان به جای اینکه با هم گفت‌و‌گو کنند متأسفانه یکسری انگ‌ها زده‌ می‌شود؛ یعنی برخی به برخی می‌گویند لیبرال یا برخی به برخی می‌گویند عقب مانده.

به نظر می‌رسد که هر دو جریان می‌توانند به یک‌ نقطه‌ی مطلوب مشترک خوبی برسند، نقطه مطلوب مشترک خوب هم فقط خدمت به انسان است.*

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=30212
  • منبع : فکرت

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.