به گزارش خبرنگار صدای حوزه، شناختن غرب و تحلیل پارادوکسهای موجود در فرهنگ آن و همچنین روش شناسی علمی دانشگاه های آمریکایی موضوع سلسله جستارهایی شده که حجت الاسلام بابایی به آن پرداخته اند که در ادامه مطالعه می فرمایید:
حوزه علمیه نیاز به ریبرندینگ دارد/ تحصیل در خارج، مزیت مواجهه دور از توهم غربزدگی و غرب ستیزی را دارد/نباید اجازه داد که حوزه علمیه علوم انسانی جدید را از غرب بگیرد
قسمت اول: آسیبهای شناختِ غرب در غرب
شناخت غرب برای کسانی که به غرب سفر میکنند، به دو دلیل، نه آسان بلکه گاهی دشوار است:
الف) پارادوکسهای موجود در فرهنگ و زندگی آمریکایی که موجب دوگانه اندیشیِ کسانی میشود که غرب را تازه تجربه میکنند.
ب) پیشفرضهای ذهنی و پیشزمینههای فرهنگی و تربیتیِ آنهایی که به غرب سفر میکنند. چنین پیش فرضهایی، تفسیر رخدادهای اجتماعی در خیابان را نه فقط برای تازهواردها، بلکه برای اقامت گزیدگان ایرانی در آمریکا نیز دشوار کرده است. برای فهم بهتر این موضوع به مثالهای زیر توجه کنید:
(۱) در آمریکا، توقف راننده های ماشین (از فاصلهی دور) در مواجهه با عابر پیاده برای آن است که حق قانونی فرد پیاده مراعات گردد، ولی در ایران چنین پیشامد نادری، تصمیم اخلاقی فرد راننده در احترام به عابر پیاده را نشان میدهد. در غرب، معمولاً جبر اقتصادی چنین حرکت الزامآور قانونی در خیابان را موجب میشود بی آنکه مفهوم اخلاقی ویژهای را در برداشته باشد؛ البته عامل قانونی و اقتصادی که با فشار پلیسی، چنین رویه اخلاقی را بوجود میآورد، به نوعی از اخلاق جبرگونه و عادت یافته در اقلیتی از مردم انجامیده است که در نبود قانون نیز، آنها به این نوع اخلاق و رفتار درونی شده، التزام داشته و آن را رفتاری انسانی و معقول قلمداد میکنند.
(۲) در ادارات دولتی و غیردولتی، آمریکا، اخلاق حرفهای و آداب رفتاری در تعامل با ارباب رجوع چنان برجسته است که موجب میشود افراد تصور کنند که خوش خلقی در این جامعه به عنوان یک ارزش انسانی و اخلاقی مورد تأکید است، ولی با مراجعات مکرر و مشاهدات مختلف معلوم میشود که برخوردهای اخلاقی با سیاه و سفید، مسلمان و مسیحی، و زن و مرد، یک قانون است.
این قانون آنچنان در سیستم اجتماعی آمریکا تضمین شده است، که مسایلی همچون تبعیض نژادی (مسئله سیاهان) با سرعت غیرقابل تصوری در چارچوب ارزشهای دموکراسی و سرمایهداری در حال تغییر است. سیاهان آفریقایی که پنجاه سال پیش از این، انسان بودنشان در غرب مورد سؤال بوده است (البته هنوز ذهنیت عمومی نسبت به این مسئله به موجب فرهنگ خاص سیاهان و آمار بالای بزهکاری در میان آنها از بین نرفته است.) امروزه به یکی از عوامل تعیین کننده در سطوح بالایی اجرایی و سیاسی بدل شدهاند که نمونه آن را میتوان در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب رئیس جمهور سیاه از سوی مردم آمریکا مشاهده کرد.
اخلاقی بودن سیستم اجتماعی با افراد غیر آمریکایی و یا سیاهان آمریکایی، در نگرش ما ایرانیها به معنای اخلاقی و ارزشی بودن سیستم اداری و اجتماعی است، در حالیکه در فرهنگ آمریکایی، رفتار اخلاقی در محل شغل ضرورتا کار اخلاقی و ارزشمدارانه نیست، بلکه کاری است قانونی که از رهگذر آن، سود بیشتری به شرکتهای اقتصادی میرسد. از همین رو کسی که در نظام سرمایه داری شغل دارد و به صورت طبیعی هم نگران از دست دادن شغل خود است، باید از توانایی اخلاقی خوبی برخوردار باشد که بتواند رضایت مشتریان را به دست آورد.
(۳) در سیستم اجتماعی آمریکا مزاحمتهای خیابانی نسبت به خانمها وجود ندارد. به جرأت میتوان گفت که در مدت اقامت خود در آمریکا در شهر شارلوتسویل، موردی از مزاحمتهای خیابانی مشاهده نکردم. این بدان معنا نیست هرگز چنین پدیدهایی آنجا وجود ندارد. نبود مزاحمتهای آشکار، نشان از واقعیتهایی درجامعه فرهنگی غرب دارد.
چرا یک پسر جوان در خیابان و یا در کلاسی که در کنارش دختران نیمه عریان نشسته اند، نسبت به جنس مخالف ایجاد مزاحمت نمیکند و حواسش هم سر کلاس پرت نمیشود؟ چنین رخدادی در ایران، قاعدتا باید نشان از حیا و عفت آن پسر جوان داشته باشد، ولی این معنای از حیا هرگز در چارچوب فرهنگی غرب شناخته شده نیست. نبود مزاحمت خیابانی به گونهها و علتهای مختلفی بوجود آمده است:
۳.۱. زنان در دنیای غرب، ارزش جنسی (صرف نظر از ارزش معنوی) خود را از دست دادهاند که نشانههای آن را میتوان در تبلیغات حرفهای و رسانهای برای تحریک مردان، مطالبه جنسی زنان از مردان، و بی رغبتی آشکار مردان نسبت به زنان دانست. روشن است که این معنا از نبود مزاحمت خیابانی، نه نشان از سلامت اجتماعی، بلکه نشان از نوعی بیماری جنسی در جامعه دارد.
۳.۲. فشار قانونی و جبر پلیسی سبب میشود هرکسی به خود حق تجاوز به حقوق جنسی دیگران را ندهد. اینکه قانون دارای اهمیت اجتماعی است، اینکه پلیس از حریم قانون دفاع میکند، اینکه امید در رسیدگی آسان به شکایات وجود دارد و اینکه جایگاه قانون به عنوان ضمانت نظم اجتماعی برای همه پذیرفته شده است، میتواند در کنترل مزاحمان خیابانی موثر باشد و هوسهای خیابانی را کنترل نماید، البته این معنا از نبود مزاحمت خیابانی پدیده ای مثبت و قابل توصیه است.
۳.۳. ارزش مساوی و پذیرفته شده زن در برابر مرد در آمریکا سبب شده زنان بسیاری، با حفظ متانت انسانی خود، نمونههای ارزشمندی از الگوی شخصیتی زن را در کنار مردان به رخ کِشیده و توانمندیهای انحصاری و ویژه خود را برجسته سازند. این برتری به خودی خود راه را بر نگاههای هوس آلود و ابزاری به زنان بسته است.
خلاصه آنکه نمودهای مثبت اخلاقی و رفتاری در جامعه مدرنی مانند آمریکا برای کسانی که با ذهنیت شرقی و ایرانی پدیدههای غربی و آمریکایی را فهم و تفسیر میکنند، سوء تفاهمهای بسیاری ایجاد کرده، آنها را در شناخت غرب به نوعی بدفهمی در شناخت غرب دچار کرده است. همین سطح از تحلیل، مبنای بسیاری از ایرانیان برای اقامت در دنیای غرب بوده و هست.
قسمت دوم: بیگانگی از زبان علمی و فرهنگی
مسئله زبان دنیای مدرن از دیگر مولفههایی است که شناخت جامعه بیگانه غرب را برای ما دشوار کرده است. در ایران زبان انگلیسی به مراتب آسانتر از آنچه که هست تلقی میشود و سطح زبانی که آموزش داده میشود، از زبانی که در محافل آکادمیک غرب رایج است بسیار پایینتر میباشد. آموزش «سخنرانیهای علمی»، «نویسندگی علمی»، و «تندخوانی در زبان انگلیسی»، در ایران بسیار ضعیف، و نیاز به آن در دانشگاههای غربی بسیار زیاد و پررنگ است. حضور در دانشگاه غربی با ضعف در نویسندگی، کندخوانی، و اشکالات مربوط به تلفظ و لهجه که نقش آن در فهم و تفهیم مخاطب کمتر از گرامر نیست، مانع بزرگی در فهم فضای پیرامون علمی است.
معضل زبان دانشجویان و پژوهشگرانِ سفر کرده ایرانی به غرب، به مهارتهای زبانی محدود نمیشود، بلکه ناآشنایی به زبان علمی و فرهنگی غرب را نیز شامل میشود. نشناختن غرب و فرهنگ آن، کار ما را در فهم زبان علمی مدرن سختتر میکند (حتی اگر به لحاظ مهارت زبانی بسیار پیشرفته باشیم). سئوالات، روشها، رویکردها، و عادتهای علمی ما بویژه در حوزه علوم انسانی، کاملا بیگانه از آن چیزی است که در غرب وجود دارد. شناخت چنین زمینه علمی نیز نه از راه دور و نه در فرصتی اندک (آنچه که کاروانهای توریستی فکر میکنند) امکانپذیر نیست. شناخت و اصلاح چنین مهارتهای زبانی، نه در یک کلاس، بلکه در یک تجربه علمی به دست میآید.
برخی از این مهارتها را میتوان در مراکز نویسندگی (Writing Centers)، برخی در کلاسها و سمینارهای علمی، و برخی در گفتگوهای علمی با دانشجویان و اساتید، و مابقی آن با زندگی در متن جامعه مدرن غربی به دست میآید. گفتنی است علت گوشهنشینی و سکوت بسیاری از روشنفکران ایرانی در سمینارها و مراسمات علمی دانشگاههای غرب نه فقط لکنت زبانی آنها، بلکه در همین نکته و ناتوانی آنها در فهم زمینههای زبان و دانش مدرن غربی هست.
شایان ذکر است ضعف زبان در ایران، نه فقط به آموزشگاهها و مربیان زبان ایرانی برمیگردد بلکه به الگوهای زبانی ما هم مربوط میشود. متاسفانه اساتیدی که در ایران الگوی زبان انگلیسی شناخته شدهاند الگوهای مناسب و مطلوبی نیستند. این الگوهای زبانی که تنها یک یا دو زبان بیشتر نمیدانند (در حالی که همتایان آنان در غرب بیش از ده زبان میدانند) صرفا از توان ترجمهای خوبی برخوردارند، ولی نه میتوانند بنویسند و نه میتوانند به خوبی صحبت کنند. همچنین این الگوهای زبانی، بیشتر بر گرامر و دقتهای تنگ تعبیری تأکید دارند (ترجمه به مثابه یک فن و هدف نه ابزار فهم).
در حالی که زبان رایج در میان دانشجویان و اندیشمندان غربی، زبان ترجمهای نیست، بلکه از طریق “سرعت” و “کثرت” در خواندن متون بدست میآید. بسیاری از دانشجویان دکترا و حتی برخی از مربیان زبان انگلیسی، سادهترین اصطلاحات گرامری را نمیدانند و حتی برخی نیز از گرامر ابراز تنفر میکنند. منظور من از این نکته، نه بی اهمیت دانستن گرامر، بلکه تأکید بر نقش پرخوانی و تندخوانی در آموزش زبان تخصصی است.
قسمت سوم: اخلاق حرفهای در عرصه دانش
مهمترین عامل در توسعه علمی غرب، وجدان و اخلاق علمی و البته قانونی موجود در دانشگاه و بلکه در فضای جامعه است. به بیان دیگر زندگی علمی با روشهای اخلاقی (به عنوان امری قانونی و یا امری عادت یافته) رخ می دهد. تحصیلی که در دانشگاه رخ می دهد و پژوهشی که در مراکز عملی انجام میگیرد، جدای از حرفهٔ اخلاقی نیست. پاسداشت علم و عالم نه صرفا به دلیل ارزش ذاتی دانش، بلکه به موجب فواید حیاتی و ضروری آن است.
گفتنی است علم و نسبی بودن آن نیز هرگز سبب کمارزشی علم و عالم نشده است. دانشمندان به نحو غیرقابل تصوری دارای قدرت اجتماعی و مصونیت سیاسی (البته در صورتی که با اسرائیل کاری نداشته باشند) هستند. البته عالمان و دانشمندان نیز در مقام و موقعیت علمیشان، از اخلاق علمی برخوردار بوده و ناچار به مراعات آن هستند.
جالب آنکه خیلی از کسانی که ممکن است در خارج از چارچوب دانش و دانشگاه، افرادی بد خلق و یا فاقد اخلاق باشند، در عرصه دانشگاه خود را ملزم به رعایت اخلاق میدانند. مسایلی مانند روابط جنسی میان مرد و زن که در عرف جامعه، خلاف اخلاق تلقی نمیشود، در فضای دانشگاه ممنوع و مشمول جریمههای سنگینی است. استادی که روابط علمی خود با دانشجو را به روابط جنسی آلوده نماید، بیتعارف از کار برکنار میشوند. این جریمه برای دانشجویانی که در نوشتن مقاله ترم تقلب کنند نیز اعمال میشود و این درحالی است که هر دانشجو برای یکسال تحصیلی قریب به ۳۰٫۰۰۰ دلار هزینه میکند.
اخلاق علمی در روند نشر نیز لحاظ میشود. تمام کتابها یا مقالههای ارسال شده، توسط ناظرین دقیق مورد مطالعه قرار میگیرد و همه نقل قولهایی که در کتاب آمده با نشانیهایی که در آن کتاب آورده شده، تطبیق داده میشود و اشتباهات نویسندگان به آنها گوشزد میشود. نوشته آمریکایی به تعبیر پیتر اوکس (استاد فلسفه یهودی در دانشگاه ویرجینیا) نوشتهای “غیرمودب” است؛ یعنی نویسنده آمریکایی مخاطب خود را به مسایل جانبی و مقدماتی مشغول نمیکند و سریع و صریح، اصل مطلب را در کوتاهترین و سادهترین کلمهها ارائه میکند.
هرچند این نوع نوشتن، هم توجیه اقتصادی دارد (ناشران آمریکایی در وضعیت اقتصادی فعلی از نوشتههای طولانی و غیر لازم استقبال نمیکنند)، هم توجیه روانشناختی (مردم آمریکا حوصله تطویل در کلام را ندارند) و هم توجیه روششناختی، ولی خود متضمن نگاه اخلاقی در مقام تألیف نیز است؛ زیرا نویسنده وقت مخاطب را هدر نمیدهد و در واقع حقوق انسانی و علمی او را مراعات مینماید (اخلاق مؤلف در مواجهه با مخاطب).
تربیت اخلاقی و وجدان علمی، با استفاده از سیستم آموزشی و پرورشی در همه دانشجویان نیز پرورش مییابد و سلیقه علمی آنها به نحوآکادمیک شکل مییابد. مثلا اساتید پیش از شروع کلاسهای دکترا (PHD) برنامه و تقویم دقیق درسیِ (syllabus) ترم را به دانشجویانِ آن کلاس ارسال میکنند. دانشجویان باید منابع هر روز درسی را مطالعه کنند.
هریک از دانشجویان باید بر اساس منابع تعیین شده، به صورت هفتگی، ایدهها و سئوالات خود را بنویسد. این نوشته باید قبل از شروع جلسه هفتگی، به استاد ارسال گردد. استاد نیز با مطالعه همه آنها، پیش از جلسه، با آمادگی کامل در کلاس حضور مییابد و آنگاه به جای سخنرانیِ یک طرفه، به بحثی عملیاتی و ناظر به سئوالات و ایدههای دانشجویان میپردازد. علاوه بر یادداشتهای هفتگی هر دانشجویی باید در هر کلاس، پورپوزال ترم را ارائه و از آن دفاع نموده و سپس آن را با نظارت استاد به مقاله تبدیل کند.
قسمت چهارم: روش دموکراتیک در تولید علم
رابطه میان دانشجو و استاد، رابطه از بالا به پایین نبود. در تمامی کلاسها، دانشجویان با اعتماد به نفس بالایی اظهار نظر میکردند. اساتید نیز آن را خوب میشنیدند و تأمل میکردند. این رابطه در سمینارهای علمی نیز مشهود بود؛ مثلا اساتید و هیئت علمی موسسه “مطالعات پیشرفته در فرهنگ” (IASC)، در سمینارهای دانشجویان جوانی که درباره تز دکترای خود کار میکردند، به صورت جدی مشارکت میکردند. به نظرم همراهی اساتید بازنشسته با دانشجویان جوان، بیشتر برخاسته از نگرش به ماهیت علم بود که آن را قابل حصول از ناحیه جوانترها هم میدانند.
در این نگاه، اساتید تنها صاحبان علم نیستند، بلکه دانشجویان حق علمیِ در خوری بر گردن اساتید دارند و در تولید و تنقیح پروژهشهای آنان نقش ایفا میکنند. این حقیقت را از گروههای ریدینگ اساتید که هریک در موضوعات مورد علاقهشان با گروهی از دانشجویان به صورت هفتگی مباحثه میکنند و همین طور از مقدمههای بسیاری که مولفان و اساتید برکتابهای خود نوشتهاند، به روشنی میتوان دریافت.
روحیه و وجدان علمی، نه فقط در سیستم آموزشی، بلکه در روابط دوستانه هم کاملا مراعات میشد. این مسئله بارها برای نویسنده رخ داد که هرچند وی به صورت رسمی در کلاسها شرکت نمیکرد و اساتید و دانشجویان نیز مسئولیتی قانونی در همکاری با پروژه من نداشتند، ولی در قرارهای دوستانه به صورت جدی و همراه با آمادگی و حوصله حضور یافته به گفت و گو میپرداختند.
نمونه این رفتار را نویسنده پروفسور لری بوشارد (Larry Buachard) (از اساتید برجسته و البته معلول (به لحاظ فیزیکی) در دپارتمان دینشناسی دانشگاه ویرجینیا) مشاهده کرد که بیش از ده ساعت برای اصلاح اولین نوشته انگلیسی من، که نوشتهای ابتدایی هم بود، وقت صرف کرد و جنبههای محتوایی و حتی نوشتاری را با دقت و تأمل تذکر دارد.
در مجموع چنین روحیه علمی، مسئله نقد علمی را در محافل آکادمیک، بسیار آسان و بیحاشیه میساخت. دانشجویان، اساتید را به آسانی نقد میکنند، اساتید با هم به صورت مشترک کلاس (دو استاد در یک کلاس) برگزار میکنند، و گاه در کلاس یکدیگر شرکت کرده و مباحثه میکنند، بیآنکه این مباحثات، حاشیههای اخلاقی و اجتماعی داشته باشد.
قسمت پنجم: نقد و دموکراسی
روحیهٔ دموکراتیک در حوزه مسایل سیاسی نیز کاملا آشکار بود. بارزترین ویژگی انتخابات ریاست جمهوری و رقابت میان خانم کلینتون و اوباما در یک مرحله، و اوباما با مکگین در مرحله دیگر، نقد کارشناسی و علمیِ همه چیز اعم از مسایل سیاسی، مسایل مالی (اموال و املاک مکگین، و لباسها و عینک گرانقیمت معاون اول ایشان، سارا پیلن) و یا حتی مسایل خانوادگی (فرزند خردسال سارا پیلن و اینکه آیا یک زن میتواند وظیفه مادری را همزمان با وظایف اجتماعی و سیاسی به انجام برساند، یا وضعیت دختر ساراپیلن که از دوست پسر خود حامله شده بود و در سخنرانیها و تبلیغات رسمی حضور مییافت) بود.
سخنرانیهای رسمی اوباما (در میان دموکراتها) و مکگین (در میان جمهوریخواهان) با حضور کارشناسان مخالف و موافق، در همان جلسه برگزار میشد. نقدهای کارشناسی بلافاصله پس از سخنرانی کاندیداها، در اتاقهای شیشهای، در همان سالنِ سخنرانی انجام میگرفت و به طور مستقیم از کانالهای فاکسنیوز و سیانان پخش میشد.
مناظرههای کاندیداهای ریاست جمهوری نیز که در سه شب مختلف (Debate Nights) با فواصل زمانی معین، در سه دانشگاه مهم آمریکا با مجریگری اساتید مختلف و برجسته دانشگاه برگزار میشد، بلافاصله با نقدهای علمی از سوی کانالهای مختلف تلوزیونی همراه بود. گفتههای کاندیداها داخل گیومه قرار گرفته، همه آن مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگرفت. نقدهای کارشناسی هر چند کاملا صریح بود، ولی به نحو روشنی در ارتقای رشد سیاسی عموم مردم اثرگذار بود. در واقع هزینههای کلان انتخاباتی صورت گرفته در آمریکا (صرف نظر از نتیجه آن) در راستای منافع ملی و ارتقای آگاهی عمومی در جامعه آمریکا سوق پیدا میکرد.
قسمت ششم: رویکردهای عملی در پژوهشهای علمی
به نظرم، دلیل مهم برای ارزش دانش در آمریکا، مسئولیت دانش و دانشمند و پاسخگویی آن در برابر زندگی انسانهاست؛ یعنی این علم برای زندگی است و زندگی اینجهانی هم برای انسان غربی کاملا جدی است. به بیان دیگر، چون محقق و دانشمند، خود را مسئول در برابر معضلات جامعه و موظف به انجام پژوهشهای کارگشا در زندگی این جهانیِ همان جامعه (مثلا آمریکا) میداند، منزلتِ آنها در جامعه (حتی آنجا که علم نسبی است) اهمیت پیدا میکند. جذب نخبههای خارجی و دادن شهروندی به دیکران نیز دقیقا با همین منطق رخ میدهد که آیا این فرد “میتواند به زندگی آمریکایی خدمت کند یا نه؟”. این نگاه عملیاتی به حوزه علم حتی در حوزههای مطالعات دینی و الهیاتی نیز صدق میکند که بسیاری از اساتید و محققان حوزه دینشناسی، موضوعاتی را مورد مطالعه قرار میدهند که دارای اهمیت اجتماعی و در جهت حل معضلات اجتماعی هستند؛ مثل “الهیات سیاسی” (political theology)، “الهیات معطوف به عمل” (practical theology)، و الهیات فرهنگ.